چالشهای ادامهدار در افغانستان
«به هر حال دولت آمریکا درحال بررسی کاهش چشمگیر نیروهای آمریکایی در افغانستان است که ممکن است از چند هفته آینده آغاز شود و به تعبیری ۱۷ سال تلاشهای جنگی این کشور در افغانستان را محدودتر کند. این خبر درحالی منتشر شد که رسانهها مشغول بررسی دلایل خروج نظامیان آمریکایی از سوریه و نیز استعفای ژنرال ماتیس وزیر دفاع که احتمالا بر سر همین موضوعات صورت گرفته، بودند.
برنامهها و ناکامیها
محافل سیاسی و رسانهای سراسر جهان شاهد وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و پیامد بلافصل آن یعنی تهاجم نظامی آمریکا و متحدانش به خاک افغانستان بودند. قرار بود تلاش دولتهای غربی بر مقابله همهجانبه با تروریسم، سرکوب حکومت طالبان در افغانستان و سپس اجرای برنامه جهانی عمران و امنیت در آن کشور متمرکز باشد. امروز با گذشت حدود ۱۷ سال، مردم افغانستان با اوضاع وخیمتری نسبت به قبل روبهرو هستند.
۱۴ نشست بینالمللی، چند نوبت مذاکره دولتها و سران، نارسایی کمکهای تصویب شده بینالمللی، ادامه جنگ و گریز گروهها و اقوام، فراگیرتر شدن نفوذ و حضور شبهنظامیان طالبان، رخنه داعش و افزایش وحشتناک تولید و قاچاق مواد مخدر و دیگر معضلات، حاصل حضور نظامیان و تیمهای پلیس خصوصی آمریکا و بریتانیا در افغانستان بوده است. وضعیتی که هیچ منبعی پاسخگوی آن نیست و مسوولیتی را نمیپذیرد. درحالیکه مرکز مدیریت نیروهای نظامی آمریکا، طی این مدت ضمن تلاش برای برقراری امنیت در نواحی جنوبی، مرکز و غرب افغانستان، به نوعی فرماندهی نیروهای متحد در آن کشور را نیز در قالب ناتو بر عهده دارد و به تعبیری هرگونه اختلال در سیستم فرماندهی با پیامدهای جبران ناپذیری روبهرو خواهد شد. با بازخوانی پرونده افغانستان، میتوان چند ملاحظه میدانی و تعیینکننده را در تصمیم رئیسجمهور آمریکا موثر قلمداد کرد. در ابتدا این نکته مفروض است که تعداد نظامیان آمریکایی در خاک افغانستان هیچگاه به صفر نخواهد رسید. به هر حال استراتژی کلاندامنه واشنگتن یک ویژگی منحصربهفرد دارد و آن حضور فراگیر، کیفی و موثر نظامی در اکثر مناطق بحرانی جهان است. اگر فرض کنیم نظامیان آمریکایی در کمترین سطح در افغانستان حضور داشته باشند، آنگاه چند ملاحظه مطرح میشود: الف- حضور ۱۷ ساله نیروهای آمریکایی، تا حدودی مانع از افزایش درگیریها، بمبگذاریها و عملیات انتحاری و تروریستی میشد. بنابراین کاهش نیروها به احتمال زیاد همان امنیت حداقلی در کابل و برخی شهرهای دیگر را با چالشهای حداکثری روبهرو خواهد کرد. ب- اعلان غیرمنتظره و همزمان استراتژی کاهش یکباره تعداد نظامیان آمریکایی در سوریه و افغانستان، این تصور را رقم میزند که واشنگتن در پی کاهش هزینههای پشتیبانی در مناطقی است که «بحرانهای پردامنه درحال تبدیل به بحرانهای کمدامنه» است، وضعیتی که در دو کشور یاد شده شاهدیم. پ- با کاهش نیروهای آمریکایی، خطوطی که مرزهای سیاسی و عرفی میان گروهها و برخی اقوام را تفکیک میکرد، تا حدود زیادی بیاعتبار خواهند شد. این وضعیت احتمال اصطکاک منافع میانگروهی و میانقومی را افزایش خواهد داد.
ت-کاهش نسبی نفوذ و قدرت دولت مرکزی که به لحاظ ساختاری و کارکردی وابستگی سیاسی و امنیتی به نظامیان آمریکایی دارد. ث-در نظرگاه علم سیاست، در کشورهایی که متشکل از بخشهای قومی یا مذهبی یا خاستگاههای سیاسی بعضا متعارض هستند، به محض تضعیف حکومت مرکزی، بخشهای موردنظر انگیزهها و کنشهای گریز از مرکزشان، فعالتر و صریحتر شده و مطالبات بیشتر و متنوعی را مطرح میکنند. شرایط افغانستان، بیانگر چنین وضعیتی است. ج: با کاهش نظامیان آمریکایی، دامنه حضور دولتهای رقیب واشنگتن بیشتر خواهد شد، از جمله پاکستان،روسیه، چین یا احتمالا عربستان سعودی. چ: مهمتر آنکه تکلیف ۴ پایگاه نظامی اصلی آمریکا در کابل، هرات، بگرام و فرودگاههای قندهار و شیندند، چه میشود؟ یکی از این پایگاهها که برای آمریکا جنبه فوق استراتژیک دارد، پایگاه هوایی بگرام افغانستان است.پایگاه پیشرفته بگرام، دارای ۳ آشیانه بزرگ، یک برج کنترل، چندین ساختمان پشتیبانی و ۱۳۰ هزار متر مربع فضای پرواز است. پایگاه بگرام با طول باند ۳ کیلومتر پذیرای هواپیماهای ترابری سی-۱۳۰هرکولس، سی-۱۷ گلوبمستر۲، هواپیمای پشتیبانی نزدیک A-۱۰ و انواع بالگردها شده است. از سوی دیگر مختصات مسافتی این مراکز با همسایه غربی یعنی ایران حساسیتهای ویژهای را به همراه داشته است. به عبارتی فرودگاه قندهار در فاصله ۳۸۷، شیندند در ۱۲۴ و هرات در ۱۲۲ کیلومتری مرز ایران واقعند.
سناریوهای پیشرو
با فرض کاهش نیروهای نظامی آمریکا، چند سناریو مطرح میشود؛ تصاویری از برخی رخدادهای احتمالی که شاید تماما مطابق اراده واشنگتن و متحدان نباشد. این موارد عبارتند از: ۱- ترامپ پیشتر در توجیه خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و افغانستان گفته بود حضور نظامی آمریکا در این کشورها به زیان واشنگتن است. حال پیشبینی میشود با کاهش مخارج جنگی،رئیسجمهور قصد هدایت هزینه و سرمایهها به داخل کشور به بهانه افزیش تولید و ثروت ملی را داشته باشد. ۲-برخی گمانهها حاکی است واشنگتن با هدف امتداد نفوذ در آسیای مرکزی، درصدد است با استراتژی کاهش تعداد سربازان، حوزههایی از قدرت و نفوذ در افغانستان را به دولتها یا گروههای نیابتی خود، واگذار کند. پنتاگون سابقه بهکارگیری طالبان یا گروههای وابسته به پاکستان و عربستان را دارد.
۳-این احتمال هم وجود دارد که تصمیم ترامپ درباره سوریه بر استراتژی وی درخصوص افغانستان، موثر و در امتداد هم است. به عبارتی این سیاست رئیسجمهور نشان میدهد که وی تا چه اندازه دیدگاه و ارادهاش برای خروج از مکانهای پرتنش و بحرانی، مستقل از نزدیکان بوده و کاملا جدی است. این سناریو میتواند بیانگر تصمیمات جدیتر بعدی دونالد ترامپ نیز باشد. ۴- تلاش دونالد ترامپ برای تقویت موقعیتش در پی تغییرات در کابینه و کاخ سفید کاملا مشهود است. حال در آستانه سال جدید میلادی و مراسم آن، حتی فضاسازی رسانهای موضوع بازگشت سربازان آمریکایی به کشور و نزد خانوادههایشان، میتواند تا حدودی میزان محبوبیت رئیسجمهور را افزایش دهد. طی ماههای گذشته تصویر سیاسی ترامپ از چند ناحیه مخدوش شده که عبارتند از: حمایت از ولیعهد عربستان در ماجرای قتل خاشقجی، طرح دیوار مرزی با مکزیک و خروج از برخی پیمانهای جهانی، افزایش اختلاف نظرهای تجاری و دفاعی با دولتهای اروپایی عضو اتحادیه و ناتو و نیز تحریمها بر ضدایران.
جمعبندی
فارغ از تحول در استراتژیهای آمریکا و سیر رخدادها، امروز حکومت و مردم در افغانستان، در چهار زمینه به ساماندهی نیاز دارند:
۱- یک سازوکار صلح فراگیر و آشتی ملی ۲- عمران و بازسازی زیرساختهای اقتصاد و معیشت عمومی ۳-اصلاح و بهبود روند کمکهای بینالمللی و انتظام در مدیریت ثبت و ارسال کمکها به نقاط آسیبپذیرتر ۴-تقویت ارکان حکومت و حاکمیت.
ارسال نظر