ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
زیستشناسان توانایی همکاری با این «غریبههای ژنتیک» [genetic strangers] را «نوع دوستی متقابل» نام مینهند و این علاوه بر «انتخاب خویشاوندمحور»، دومین منبع عمده بیولوژیکیِ رفتار اجتماعی است که در بسیاری از گونههای حیوانات یافت میشود. همکاری اجتماعی منوط است به توانایی فرد برای حل آنچه نظریهپردازان بازیها آن را بازی تکراری «دوراهی زندانی» یا «معمای زندانی» [ prisoner’s dilemma: البته به آن معمای زندانی هم میگویند] مینامند. در این بازیها، افراد بهطور بالقوه از توانایی کار با یکدیگر منتفع میشوند، اما آنها اگر به افراد دیگر اجازه همکاری و موج سواری از تلاشهای خود را بدهند اغلب میتوانند نفع بیشتری ببرند [معنای این سخن این است که بازی «دوراهی زندانی» نشان میدهد چطور دو نفر در همکاری برای اینکه خود به سود بیشتری برسند به خودشان ضرر وارد میکنند]. در دهه ۱۹۸۰، دانشمند علوم سیاسی «رابرت اکسلرود» [Robert Axelrod] تورنمنتی از برنامههای کامپیوتری را برگزار کرد که به شکلی قاعدهمند [mechanically] راهکارهایی برای حل بازی تکراری معمای زندانی را به اجرا در میآورد. راهکار «طرف برنده» اصطلاحا «معامله به مثل» [ tit-for-tat: البته به اقتضای متن میتوان معادلهای «این به آن در» یا «هرچه عوض دارد گله ندارد» را هم بهکار برد] نامیده میشد که در آن یک بازیگر، اگر طرف مقابل در بازی قبلی همکاری کرده بود، همکاری را جبران میکرد، اما از همکاری با طرفی که قبلا همکاری نکرده بود خودداری میورزد. اکسلرود نشان داد که شکلی از اخلاق میتواند بهطور همزمان تکامل یابد، چه، تصمیمگیران منطقی با یکدیگر به مرور زمان تعامل میکنند، هرچند محرک و انگیزه آنها در وهله اول چیزی غیر از نفع شخصی نیست. نوع دوستی متقابل در طیف گستردهای از گونهها افزون بر انسانها رخ میدهد. خفاشهای خونآشام و بابونها [یا عنترهای دُمکوتاه] در حال تغذیه و محافظت از فرزندان در کلنیای غیر از کلنی خودشان مشاهده شدهاند درحالیکه در برخی موارد مانند ماهی نظافتچی [cleaner fish] و ماهیای که آنها تمیز میکنند، پیوندهای متقابل میان گونههای کاملا متمایز وجود دارد. تعامل میان سگها و انسانها نشاندهنده مجموعه مشابهی از رفتارهای تکامل یافته در بخشی از هر دو گونه است.
سیاست شامپانزهها و ارتباط آن با توسعه سیاسی بشری
زیستشناسی تکاملی چارچوب گستردهای برای درک چگونگی تکامل گونههای انسانی از اسلاف کهنشان [نخستین] ارائه میدهد. میدانیم که هم انسانها و هم شامپانزههای مدرن، یک تبار مشترک دارند که شاخه انسانی آن تقریبا ۵ میلیون سال پیش جدا شد.* ژنومهای انسان و شامپانزه تا ۹۹ درصد با یکدیگر همپوشانی دارند [براساس یک رشته تحقیقات تازه، شامپانزه از لحاظ ژنتیکی به حدی به انسان نزدیک است که در واقع باید آن را در خانوادهای که انسان نیز به آن تعلق دارد (هومو) جای داد. دانشمندان دانشکده پزشکی دانشگاه ایالتی وین در دیترویت آمریکا، ژنهای کلیدی انسان و چند گونه میمون (ape) را مورد آزمایش قرار دادند و دریافتند که «کدهای حیات» انسان ۴/ ۹۹ درصد با شامپانزه اشتراک دارد. دکتر درک وایلدمن که نتایج این مطالعه را به کمک همکارانش در نشریه «اقدامات آکادمی ملی علوم» آمریکا چاپ کرده، معتقد است: «آنچه ما نشان دادهایم این است که شباهت انسان و شامپانزه به یکدیگر در عمل بیش از شباهت هر یک از آنها به سایر میمونهاست». دکتر وایلدمن میگوید: «میتوان گفت که انسانها و شامپانزهها همانقدر به هم نزدیک هستند که برای مثال، اسب و خر». درحالی که گروه دیترویت شباهت انسان و شامپانزه را ۴/ ۹۹ درصد رقم میزند، سایر محققان آن را حدود ۹۵ درصد ارزیابی کردهاند. این آمار البته به سال ۲۰۰۳ تعلق دارد. به نوشته فوکویاما، این شباهت ۹۹ درصدی براساس تحقیقات جدیدتر بهدست آمده است] و بیش از هر جفت اصلی دیگرِ کهن، مطابقت بسیار نزدیکتری با هم دارند. (آن واگرایی یک درصدیِ باقیمانده هم از نظر زبان، دیانت و تصورات انتزاعی و امثال آن است و با این حال، از برخی تفاوتهای مهم آناتومیکی صحبت نمیکنیم که نسبتا مهم هستند). البته ما هیچ راهی برای مطالعه رفتار تبار مشترک انسان- شامپانزه نداریم. برخی نخستی شناسان[ Primatologist] :{نخستیشناسی دانش مطالعه نخستیسانان است. نخستیشناسان روی نخستیسانان زنده و منقرض شده در زیستگاههای آنان و همچنین در آزمایشگاه پژوهش میکنند تا بتوانند جنبههای مختلف تکامل و رفتار آنان را دریابند.}وقت زیادی را صرف مشاهده رفتار شامپانزهها و دیگر «کهن گونهها» [primates] در زیستگاههای طبیعیشان و در باغوحشها کردهاند؛ رفتاری که نشاندهنده تداومهای چشمگیر با گونههای انسانی است. «ریچارد رانگهام» [Richard Wrangham]، مردم شناس بیولوژیک، در کتابش با عنوان «نرهای اهریمنی» [Demonic Males] گروههایی از شامپانزههای نر را در حیات وحش توصیف میکند که از قلمرو خود فراتر رفته و شامپانزههای اجتماعات همسایه را مورد حمله قرار داده و میکشند. این نرها با همکاری یکدیگر کمین کرده، همسایه جدا افتاده را محاصره و سپس او را میکشند و سپس مبادرت به حذف تمام نرهای دیگر در کلنی مربوطه میکنند. سپس مادهها اسیر شده و در گروه شامپانزه مهاجم ادغام میشوند.
* این بخش تنها دیدگاههای نویسنده کتاب را بازگو میکند
ارسال نظر