بخش صد و نود و چهارم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
در حقیقت، برای نگاه داشتن نیروی کار روی زمین، اربابان مجبور بودند به دهقانان آزادی بیشتری در آن چیزی بدهند که درحال تبدیل شدن به بازار کار مدرن بود. اما در شرق، هم ضعف شهرهای مستقل و هم ضعف پادشاهان، نجبا را مجاز کرد که صادرات محصولات کشاورزی را بر دوش دهقانان خود توسعه دهند.
مشروطهگرایی و زوال در مجارستان
مجارستان امروزی بخش مختصری از آن چیزی را تشکیل میدهد که روزگاری پادشاهی وسیع قرون وسطایی بهشمار میرفت که در دورانهای مختلف شامل بخشهایی از آن چیزی میشد که اکنون اتریش، لهستان، رومانی، کرواسی، بوسنی، اسلوونی، اسلواکی و صربستان هستند. مجارها مردمانی قبیلهای بودند که در پایان هزاره اول به اروپا هجوم آوردند. آنها متشکل از ۷ قبیله بودند که حاکمان یکی از این قبایل برجسته به نام «میگری» سلسله حاکم «آرپاد» را تشکیل داد. یکی از شاهزادگان آرپاد به نام «ایستوان» بهعنوان مسیحی غسل تعمید داده شده و بهعنوان پادشاه مجارستان در سال ۱۰۰۰ میلادی تاجگذاری کرده و بر تخت نشست؛ او کیش کشور را به مسیحیت تغییر داد، سپس بهعنوان «سَن استفن»، قدیس حامی مجارستان، در زمره قدیسان در آمد. الگوی مداوم تسلط اولیگارشیک در مجارستان جنبه معکوس کشمکشهای سلسلهای بود که این پادشاهی را تحلیل برده و آن را تضعیف کرد. این پادشاهی در گام اول املاک قابلتوجهی را با انحلال اموال عمومی قبیله و نیز درآمد معادن سلطنتی بهدست آورد که به حاکم مجارستان منابعی میداد که با منابع پادشاهان فرانسه و انگلستان قابل مقایسه بود. به ویژه در اواخر سلطنت شاه «بلا»ی سوم (تولد در سال ۱۱۴۸ و مرگ در سال ۱۱۹۶)، دربار درآمد املاک سلطنتی- بخشهای بزرگی از کشورهایی که این کشور از آنها تشکیل شده بود- از گمرکات و بازارها و امثال آن را حاتم بخشی کرد. این عطایا، بخششهای فئودالی در ازای خدمت- همچون اروپای غربی- نبودند بلکه بخششهای مالکیت زمین بود که به طبقه نوظهور «بارون»ها تعلق داشت. اتلاف املاک سلطنتی از طریق کشمکشهای قدرت در میان جانشینان «بلا» ادامه یافت که در اعطای هدایا به آریستوکراسی با یکدیگر رقابت و چشم و همچشمی میکردند.
این زمینه را برای اعلام فرمان «گلدن بول» در سال ۱۲۲۲ از سوی شاه «اندروی دوم» که پیشتر ذکر آن به میان آمد (به فصل ۲۲ بنگرید)، فراهم ساخت. این فرمان در واقع یک سند قانونی بود که قدرت پادشاه را محدود میکرد، هرچند محرک آن مجموعه نسبتا متفاوتی از بازیگران اجتماعی بود. در مورد ماگنا کارتا، بارونهای قدرتمند انگلیسی- که به نام کل قلمرو [پادشاهی] سخن میگفتند- شاه «جان» را وادار به پذیرش محدودیتها بر اقتدار خود کردند. «گلدن بول» نه از سوی بارونهای مجار که از سوی طبقهای از سربازان سلطنتی و ساخلوهای مستقر در قلعههای شهرستانها به اجرا در آمد که در اصل از پادشاه میخواستند تا از آنها در برابر قدرت بارونها حمایت کند. کلیسای مجارستان- که از سوی نظام پاپی قدرتمند پَسا گریگوری حمایت میشد- هم یک بازیگر سیاسی مهم بود که برای تغییرات در سیاست سلطنتی فشار میآورد. کلیسا میخواست از زمینها و امتیازات خود در برابر فرسایش بیشتر حمایت کند و همچنین در جست و جوی اخراج بازرگانان مسلمان و یهودی از پادشاهی و جایگزینی مسیحیان بهجای آنها بود. از اینرو، سیاست «گولدن بول» مقیاسی را نشان میدهد که چقدر جامعه مجارستان به گروههای رقیب قدرتمند خارج از دولت سازماندهی شده بود از جمله بارونها یا نجبای عالیمقامتر، اربابزادگان رده پایین و روحانیون.
اولین نتیجه این ضعف اقتدار مرکزی، ویرانی مجارستان بهدست مغولها بود که پس از فتح روسیه در سال ۱۲۴۱ وارد مجارستان شدند. شاه «بلای چهارم» کوشید تا دست خود را با دعوت از تعداد زیادی از «کومان»های کافر به مجارستان تقویت کند؛ اقدامی که خشم نجبا را برانگیخته و آنها را به سوی امتناع از نبرد به نمایندگی از او سوق داد. «کومان»ها شرکت در هیچ نبردی را نپذیرفتند و ارتش مجارستان در «نبرد موهی» تار و مار شد [Battle of Mohi: این نبرد در ۱۱ آوریل ۱۲۴۱ رخ داد که نبرد مهمی میان امپراتوری مغول و پادشاه مجارستان بود در زمانی که مغولها به سوی اروپا پیش میرفتند. این نبرد در جنوب غربی «رود شایو» رخ داد. پس از این نبرد، مجارستان ویران شد. تقریبا نیمی از مکانهای مسکونی آن از سوی این ارتش مهاجم ویران شد و حدود ۱۲تا ۱۵ درصد از جمعیت آن نابود شد.] مغولها کل این کشور را اشغال کردند و تنها زمانی بازگشتند که خبر درگذشت «خان بزرگ» خود در مغولستان را شنیدند. آسیب پذیری نظامی مغولستان به نفع میزانی از دولتسازی تمام شد. مجارها هیچ تصوری از این نداشتند که آیا مغولها ممکن است بازگردند یا خیر یا اینکه آیا اساسا ممکن است آنها از سوی مهاجم جدیدی از شرق مورد حمله قرار بگیرند یا خیر. پادشاهان بعدی مانند «لوئی اول» با پیشبینی تهدیدات آینده، در عملیات نظامی گستردهای برای توسعه برتری و تسلط مجارستان بر بالکان و حتی دورترها مانند ناپل درگیر شدند. دولت اصلاحات زیادی را برای حفاظت از خود در برابر تهاجمها از سر گذراند. این اصلاحات شامل ساخت تعداد زیادی از قلعهها و دژهای سنگی و شهرهای مستحکم بود تا آنها را جایگزین ساختارهای چوبی و آجریای سازد که در برابر مغولها آسیبپذیر بود. از جمله اصلاحات دیگر جایگزینی سواره نظامهای سبک با شوالیههای سنگین مسلح براساس الگوی اروپای غربی بود.
فشارهای نظامی، پادشاه مجارستان را به رعایت منافع اربابزادگان رده پایینتر واداشت. با این حال، این طبقه از سربازان و مقامها مستقیما در ساختار دولت مرکزی ادغام نشدند. پادشاهان ضعیف در سالهای بعدی به آنها اجازه دادند که وارد خدمت بارونهای بزرگ شده و ظهور یک طبقه واحد و بزرگ از نجبا را تسهیل کردند. سربازان سلطنتی و نگهبانان قلعههایی که «گولدن بول» را تا دهه ۱۳۰۰ ترویج و تبلیغ کرده بودند شاهد این بودند که منافعشان نه با شاه که با بارونها هماهنگ است.