بخش سیزدهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
یک کارمند معمولی کلیسا به خاطر عدم تمکین اخراج شد و این استدلال مطرح شد که چه کسی حق اخراج او را داشت. یک طرف گام جسورانه تجدیدنظر در برابر دیوان عالی را برداشت که به نفع او حکم داده بود اما اسقف اعظم محافظهکار و سختگیر سانتیاگو از به رسمیت شناختن دادگاه سر باز زد و موجب نزاعی میان مرجعیت مدنی و روحانی و شکاف در نخبگان جامعه شیلی شد. کلیسا یا کشور؟ در نهایت سازشی به دست آمد اما ترسِ اسقف متکبر و حامیانش برافروخته شد و از دل این ترسها یک حزب محافظهکار شکل گرفت تا حامی منافع کلیسا باشد. سیاست مدرن از طریق محافظهکاریِ پارسامنشانه زیرپوستی وارد شیلی شد.
سپس یک حزب لیبرال ظاهر شد تا با محافظهکاران مخالفت ورزد. وقتی برخی از کنشگران به این دلیل ابراز نارضایتی کردند که تصور میکردند رهبران لیبرال برای مصالحه با محافظهکاران بیش از حد اشتیاق دارند، در یک حزب رادیکال گرد هم جمع شدند تا برای شکل افراطیتری از سکولاریسم فشار آورند. محافظهکاران به صدای ثابت زمینداران بزرگ در ائتلاف با کلیسا تبدیل شدند. با مرور زمان، وقتی اقتصاد شیلی رشد کرد و جامعه شیلی تحول یافت، لیبرالها به نماینده جمعیت روزافزون شهری تبدیل شدند در حالی که رادیکالها نیز در میان طبقات متوسط شهریِ ضد روحانیت و منافع تجاری جدید در معدن و جاهای دیگر جایگاه قوی یافتند. حکومتها از یکسو متشکل از ائتلافهایی با محافظهکاران و از سوی دیگر با رادیکالها بودند و لیبرالها هم میان آنها در رفت و آمد بودند. احزاب کوچکِ دیگر میآمدند و میرفتند. بنابراین، محورهای سیاست شیلی برای ۵۰ تا ۷۰ سال آینده تثبیت شد. آنچه این الگوی سیاسی فاجعهبار را منفجر کرد همانا تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی بود؛ تغییرات اجتنابناپذیری که در حال متحول ساختن شیلی بوده و در نهایت زمینه را برای ظهور سالوادور آلنده، مداخله واشنگتن و خشونتهای پس از آن آماده ساخت. اما تقریبا یک قرن طول کشید که آن تغییرات کارگر و عملی شوند. شهرها باید رشد میکردند، نخبگان قدیمی باید کنترل فئودالی خود را از دست میدادند و احزاب طبقه کارگر باید ظهور میکردند، ریشه میدواندند و در نهایت به اوج قدرت برسند.
رشد شهری در شیلی چشمگیر بود. در سال ۱۸۸۵، بین ۳۴ تا ۴۲ درصد از جمعیت در شهرها زندگی میکردند. تا سال ۱۹۴۰، اکثریت شیلیاییها- ۵/ ۵۲ درصد- شهرنشین بودند و تا سال ۱۹۶۰ این رقم حدود ۷۰ درصد بود. شهرها آزادیهایی ارائه میدادند که در حومه محافظهکار و سلسله مراتبی شهر غیرقابل دسترس بود اما حقیقت این بود که بیشتر این تحرکات در نتیجه فشار بود نه کشش. چنین نبود که فرصتهای شغلی با کاهش آنها در مزارع، در شهرها در دسترس و فراوان باشد؛ مزارع جایی بود که توزیع نامناسب زمین، کاهش بهرهوری، ماشینی شدن روزافزون و رشد جمعیت، هیچ گزینهای در اختیار مردم قرار نداده بود جز ترک روشهای سنتیشان. بخشهای جدید- تولید و معدن- در حال توسعه بودند اما آنقدر سریع رشد نمییافتند که نیازهای این تازهواردان را برآورده سازند و بسیاری از آنها وقتی نتوانستند کار مناسبی بیابند، وارد صنایع خدماتی کمدرآمد شدند. نتیجه این شد که در قرن بیستم تا دهه ۱۹۶۰، وقتی موجی از درخواستهای اصلاحی کشور را در نوردید، شرایط اجتماعی برای آنهایی که در پایین [سلسله مراتب اجتماعی و اقتصادی] بودند، وحشتناک شد. سوءتغذیه همهگیر بود. یک مطالعه در سال ۱۹۴۵ نشان داد که ۸۶ درصد از دانشآموزان دبستانی از «سوءتغذیه مزمن» رنج میبردند. یک نظرسنجی بعدی شاهد رشد حیرتآور ۶۰ درصدی در تعداد بچه مدرسهایها در این کشور بود. به دلیل فقدان تغذیه، متوسط قد شیلیاییها رو به کاهش بود. در دهههای ۵۰ و ۶۰، لااقل یکسوم از خانوارها فاقد آب آشامیدنی بودند. بیماریهایی مانند سل فراوان بود و نرخ مرگ و میر کودکان در زمره بدترینها در جهان بود. یک برآورد در نیمه قرن به این نتیجه رسیده بود که یکی از هر چهار کودک متولد شده در خانوادههای شهری کمدرآمد پیش از پنج سالگی میمیرد.
در کنار سوءتغذیه و بیماری، آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی هم تاثیرات ویرانگری بر فقرا بر جای گذاشت. جرم و جنایت به مشخصه ثابت زندگی شهری تبدیل شده بود و نرخ فرزندان نامشروع هم به بیش از ۴۰ درصد رسید. بدتر از همه، پیش از اینکه مواد افیونی جدید برای بیحس کردن درد مردم بهطور گستردهای در دسترس قرار گیرد و زندگی ناامیدان را ویران کند، تاثیر استفاده از الکل وجود داشت که میرفت در اوایل دهه ۱۸۹۰ به معضلی جدی تبدیل شود، درست در زمانی که شهرها شروع به توسعه کرده بودند. در دهه ۱۹۴۰ ناظران ادعا میکردند که ۲۰ تا ۳۰ درصد از مردانی که در زاغهها زندگی میکردند اعتیاد شدیدی به الکل داشتند. جامعه شیلی در بیشتر دوره قرن بیستم در یک آشفتگی جدی فرو رفته بود، میان انعطافناپذیری و سختی زندگی روستایی و هرج و مرج زندگی شهریگیر افتاده بود، و برای جرعهای اصلاحات دست و پا میزد. با این حال، سیاستمداران شیلی، که هنوز گرفتار نبردهای قرن نوزدهمی خود بر سر مسائل کلیسا- دولت بودند، برای تایید و پذیرش واقعیات سخت بسیار آرام و کند عمل میکردند. چرا آنها چنین میکردند؟ فقرا نه صدایشان به جایی میرسید، نه سازمانده داشتند و نه انتظاری. محافظهکاران مصمم بودند که هیچ کاری برای تغییر اوضاع انجام ندهند. آنها در عوض نگران بودند که هر گونه تحول و بهبودی در وضعیت بهداشتی، پزشکی و سیاسی موجب افزایش تعداد و قدرت فقرا میشود. باورهای مذهبیشان به آنها دلیل کافی میداد که نه دست به اقدامی بزنند و نه با نیازمندان ابراز همدردی کنند.