بخش دویست و نهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
این یک عملکرد قابلتوجه است؛ هیچچیز کاملا مشابهی مانند آن در ادبیات گسترده هنری کیسینجر وجود ندارد. شلافلی - که بهعنوان «ملکه جنگجو»ی محافظهکاری اجتماعی توصیف شده است - در کنوانسیون جمهوریخواهان در سال ۱۹۶۴ بهعنوان یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین حامیان باری گلدواتر به شهرت دست یافت. او نویسنده کتابی است با عنوان «یک انتخاب، نه یک پژواک». این کنوانسیون یادآور گردهمایی نازیها برای کیسینجر بود؛ نازیهایی که کیسینجر بهعنوان یک پسر جوان شاهد آنها بود. او هرگز با ملیگرایان افراطی راست جمهوریخواه راحت نبود (حتی از زدن پرچم سنجاقی بر یقهاش احتراز میکرد به دلیل خاطرات وطنپرستی توتنی الزامآوری که در وی به وجود میآورد). شلافلیهای کشور بهنوعی به او پاسخ دادند، با ظنی پایدار به او بهعنوان برانداز منافع آمریکا. «کیسینجر در مسند» میتواند بهعنوان حملهای درازدامن به سیاست واقعگرایانه از سوی راست پوپولیست خوانده شود. «شلافلی» و «وارد» از یک چیز مطمئن بودند: کیسینجر با سیاست دتانت خود به شکل چشمگیری ایالاتمتحده را تضعیف کرد و باعث شد این کشور به وضعیت تقریبا تسلیم در برابر شوروی قرار گیرد. معاهده سالت به روسها «مزیتهای قاطع استراتژیک» حتی «مزیتهای بالقوه مهلک» داد. کیسینجر سیاست خارجی حامی ناتو و ضدکمونیست را دقیقا به عکس آن تغییر داد یعنی سیاست خارجی «ضد ناتو، حامی کمونیست.» او ابزار «ایدئولوگهای تکجهانی و افراد پولدوست بود» که پیرامون شورای روابط خارجی گردآمده بودند؛ شورایی که هدف ضمنی آن مطیع ساختن ایالاتمتحده در برابر سازمان ملل بود. کیسینجر به گواه ترجیحش برای پنهانکاری، با بیاعتمادی به مردم آمریکا در درک یا فهم «ارزشهای معمول آمریکایی» ناکام ماند و او یک خارجی غیرهمسان یا هضم نشده و یک «شکستدهنده مستعد تسلیم» بود که وفاداریاش نه به دولت آمریکا بلکه به نظمی «فراملی» بود.