عصر طلایی به پایان زودهنگام خود رسید
اقتصادهای نوظهور در دام ناآرامی
دولتهای غیرلیبرال پسند روز شدهاند: در پرو به تازگی یک مارکسیست سوگند یاد کرده است و نهادهای مستقل این کشور و همچنین در برزیل، هند و مکزیک مورد تهاجم قرار گرفتهاند. این موج اعتراضات و اقتدارگرایی تا حدی منعکسکننده همهگیری کووید-۱۹ است که از بوروکراسیهای پوسیده گرفته تا شبکههای امنیت اجتماعی فرسوده، ضعفها را نمایان کرده است. ناامیدی و هرجومرج مشکلات اقتصادی عمیق را تشدید میکند: بسیاری از کشورهای فقیر و با درآمد متوسط در حال از دست دادن توانایی شان در رسیدن به اقتصادهای ثروتمند هستند.
بر اساس مدل هفتهنامه اکونومیست از الگوی مرگومیرهای کرونایی، حدود ۸ تا ۱۶ میلیون نفر از مردم جهان بر اثر این بیماری جان خود را از دست دادهاند. برآورد میانگین ۱۴ میلیون نفر است. جهان در حال توسعه، نسبت به این ویروس آسیبپذیر است، بالاخص کشورهای با درآمد متوسط رو به پایین که دورکاری به ندرت در آنها وجود دارد و بیشتر مردم پیر و چاق هستند. به غیر از چین، کشورهای غیرثروتمند ۶۸درصد جمعیت جهان را در خود جای دادهاند؛ ولی ۸۷درصد مرگومیر جهان در همین کشورهاست و تنها ۱۲درصد از افراد بالای ۱۲ سال بهطور کامل واکسینه شدهاند.
ازآنجاکه بازارهای نوظهور فضای کمتری برای گذار از مشکلات دارند، در کنار هزینههای انسانی یک صورتحساب اقتصادی نیز برایشان وجود دارد. تولید ناخالص داخلی میانمدت پیشبینیشده برای تمام اقتصادهای نوظهور در کل ۵درصد نسبت به قبل از وقوع همهگیری پایینتر است. مردم خشمگین هستند و با اینکه اعتراضات خیابانی در طول همهگیری خطرناک است، راهپیماییهای خشن در سراسر جهان نسبت به هر زمان دیگری از سال ۲۰۰۸ بیشتر شده است.
کشورهای ثروتمند، چون آمریکا و انگلستان، با بیکفایتی و آشفتگی غریبه نیستند؛ ولی نا امیدی بهشدت اقتصادهای نوظهور را تحت تاثیر قرار داده است. این کشورها در اوایل دهه ۲۰۰۰ با ادعای رسیدن به اقتصادهای توسعه یافته سر و صدای زیادی به پا میکردند؛ این ایده که کشورهای فقیر میتوانند با جذب تکنولوژی خارجی، سرمایهگذاری در تولید صنعتی و بازکردن اقتصادهایشان به تجارت، رشد کنند و موفق شوند، همانطور که تعداد انگشتشماری از اقتصادهای شرق آسیا یک نسل پیش انجام داده بودند. والاستریت نیز برای تجلیل از سوپراستارهای جدید اقتصاد جهانی برزیل، روسیه، هند و چین، اصلاح بریکس را ابداع کرد.
سیاست رسیدن به اقتصادهای بزرگ برای مدتی کار کرد. نسبت کشورهایی که تولید سرانه آنها سریعتر از آمریکا رشد میکرد از ۳۴درصد در دهه ۱۹۸۰ به ۸۲درصد در دهه ۲۰۰۰ رسید. این اتفاق پیامدهای مهم و خطیری به دنبال داشت؛ فقر کاهش یافت و شرکتهای بینالمللی از غرب به سمت اقتصادهای نوظهور چرخش کردند. در ژئوپلیتیک نیز «سیاست رسیدن به اقتصادهای توسعهیافته» وعده جهانی چند قطبی را میداد که در آن قدرت بهطور یکنواختتری توزیع شده است.
حالا اما به نظر میرسد این عصر طلایی به پایان زودهنگام خود رسیده است. در دهه ۲۰۱۰ نسبت کشورهایی که در مسیر توسعه یافتگی قرار دارند به ۵۹درصد کاهش یافته است. چین بسیاری از بدبینان را به مبارزه طلبیده است و داستانهای موفقیتآمیز کم سروصداتری چون ویتنام، فیلیپین و مالزی نیز وجود داشتهاند. ولی برزیل و روسیه بریکس را ناامید کردهاند و در کل، آمریکای لاتین، خاورمیانه و جنوب صحرای آفریقا از جهان ثروتمند بیشتر عقب افتادهاند حتی آسیای نوظهور نیز سرعت رشد کمتری نسبت به قبل دارد.
بدشانسی هم تا حدی نقش داشته است. رونق کامودیتیها در دهه ۲۰۰۰ افت کرد، تجارت بینالملل پس از بحران مالی دچار رکود شد و تلاطمهای نرخ ارز آشفتگی به بار آورد؛ ولی از آنجا که کشورها گمان میکردند که رشد قسمتی که برایشان از پیش تعیین شده است، اعتماد به نفس خود را نیز از دست دادند. در بسیاری از کشورها خدمات پایهای چون آموزش و مراقبتهای بهداشتی مورد بیتوجهی قرار گرفته است. مشکلات فلجکننده حلنشده رها شدهاند؛ مشکلاتی چون نیروگاههای برق آفریقای جنوبی، بانکهای فرسوده هند و فساد روسیه. سیاستمداران به جای دفاع از نهادهای لیبرال چون بانکهای مرکزی و دادگاهها، از آنها برای رسیدن به منافع خودشان استفاده میکنند.
اتفاق بعدی چیست؟ یکی از اتفاقات محتمل بحران اقتصادی بازارهای نوظهور به دنبال افزایش نرخ بهره آمریکاست. خوشبختانه بیشتر اقتصادهای نوظهور نسبت به گذشته شکنندگی کمتری دارند؛ چراکه سیستم نرخ ارز شناور در آنها برقرار است و به بدهیهای ارزی کمتر وابسته هستند. بحرانهای سیاسی طولانی نگرانیهای بزرگتری هستند؛ تحقیقات نشان میدهند که اعتراضات اقتصاد را سرکوب میکنند که به نارضایتیهای بیشتر منجر میشوند و این تاثیر در بازارهای نوظهور برجستهتر است.
حتی درصورتیکه اقتصادهای نوظهور از هرجومرج جلوگیری کنند، میراث کووید-۱۹ و حمایتگرایی رو به رشد، میتواند آنها را محکوم به تجربه رشد اقتصادی آهسته در دورهای بلندمدت کند. بسیاری از مردم این کشورها تا سال ۲۰۲۲ واکسینهنشده باقی خواهند ماند. بهرهوری بلندمدت میتواند به علت محرومیت بسیاری از کودکان از مدرسه، کاهش پیدا کند.
تجارت نیز میتواند مشکلتر شود. چین از سیاستهای عمدتا باز خود که این کشور ثروتمند کرده است، فاصله گرفته و بیشتر به داخل متمایل شده است. اگر این روند ادامه پیدا کند چین هیچگاه به منبع بزرگ تقاضای مصرفکننده برای کشورهای فقیر که آمریکا در دهههای اخیر برای چین بود، بدل نخواهد شد. روند رو به رشد حمایتگرایی در غرب نیز فرصتهای صادراتی را برای تولیدکنندگان خارجی محدود خواهد کرد که با توجه به کاهش کاربر بودن تولید در آینده، در هر حالت مزیت کمتری خواهد داشت.
متاسفانه بعید است که کشورهای ثروتمند با آزادسازی تجارت خدمات که میتواند راههای دیگری را برای رشد باز کند، این روند را جبران کنند. از سوی دیگر ممکن است در کمک به اقتصادهای در معرض ریسک (ریسک عملکرد) چون بنگلادش، در وفق پیدا کردن با تغییرات اقلیمی نیز شکست بخورند.
ممکن است بازارهای نوظهور در مواجهه با این چشمانداز ناخوشایند وسوسه شوند تا تجارت و سرمایهگذاری آزاد را کنار بگذارند. این یک خطای بسیار بزرگ خواهد بود. محیط بیگذشت و نابخشنده جهانی چسبیدن به سیاستهای کارآ را برایشان مهمتر نیز میکند. ایده ترکیه درباره اینکه افزایش نرخهای بهره باعث تورم میشود، فاجعهبار بوده است؛ دنبالهروی از سوسیالیسم ونزوئلا را ویران کرده و ممنوعیت شرکتهای خارجی از گرفتن مشتری، کاری که هند با مسترکارت کرد، درواقع شکست دادن خود است. زمانی که رسیدن به اقتصادی توسعهیافته سخت میشود، بازارهای نوظهوری که باز و آزاد باقی میمانند، بیشترین شانس را خواهند داشت.
بعضی از قوانین تغییر کردهاند؛ دسترسی جهانی به تکنولوژیهای دیجیتال در دنیای امروز حیاتی است، همانطور که یک شبکه امنیت اجتماعی مناسب ضروری است؛ ولی اصول ثروتمند شدن همانطور که همیشه بوده، باقی ماندهاست؛ تجارت را آزاد بگذارید، در بازارهای جهانی رقابت کنید و در زیرساختها و آموزش سرمایهگذاری کنید. قبل از اصلاحات لیبرال دهههای اخیر، فاصله اقتصادها از هم درحال افزایش بود. هنوز زمان برای اجتناب از بازگشت به سختیهای غیرضروری گذشته وجود دارد.