ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
همینجا میخواهم نکتهای را برای نخستینبار بگویم. من هم در این زمینه کوتاهی نداشتم و نفوذیهایی در درون تشکیلات او و بهویژه دفتری داشتم که به شکل ویژه برای پیگیری فعالیتهای من و آنچه میگویم و مینویسم، تشکیل داده و از باب پوشش، نام آن را «دفتر مطالعات» گذاشته بود. «ابونضال» این راز را نمیدانست که من از همه کارهایی که در این دفتر درباره من میکنند، آگاه هستم. شرایط برای من پس از بهم خوردن طرح «وحدت» دو سازمان (شورای انقلابی و انتفاضه) خطرناکتر شد؛ چون خودم، راهبری گفتوگوهای سیاسی با گروه «ابونضال» را پذیرفته بودم. همینجا مایلم حقیقت دیگری را نیز فاش کنم که تاکنون نگفتهام: من از همان آغاز، تصمیم شخصی گرفتم که تلاش برای وحدت دو سازمان را به شکست بکشانم. از همین رو، گفتوگوی سیاسی درازدامنی را میان دو گروه مدیریت کردم که حدود ۶ماه به درازا کشید تا جایی که آنها شروع به گلایه از وقتکُشی کردند. سپس، بیانیه سیاسی وحدت را چند روزه نوشتم و به کمیته گفتوگوها ارائه کردم و آنها نیز با برنامه سیاسی پیشنهادی من موافقت کردند. از همینجا اطمینان پیدا کردم که برای گروه «صبری البنا» سیاست مهم نیست و هدف اصلی آنها گرفتن زمامِ تشکیلات جنبش جدیدی است که قرار بود از یکپارچگی دو گروه شکل گیرد. آنها میخواستند بر تشکیلات جدید سیطره یابند و در جریان دموکراتیک یا باقیماندگان از نیروهای دموکراتیک، نفوذ پیدا کنند. جریانی که مرا رهبر آن میدانستند. اینجا بود که احساس کردم برنامهای برای حذف من دارند...
منظورتان کشتن است؟
بله، برای همین، آنها و همچنین رهبری «انتفاضه» را که به صورت ناخودآگاه و سادهلوحانهای، گرایش به وحدت دو گروه با یکدیگر داشت، با اقدامی که خواهم گفت، غافلگیر کردم. پس از نوشتن برنامه سیاسی، ادامه گفتوگوها را متوقف کردم و به آنها گفتم از این پس، تصمیمگیری درباره موضوع وحدت مربوط به رهبری جنبش است. در آن هنگام، من دبیر شورای انقلابی «جنبش انتفاضه» بودم و در نشستهای رهبری جنبش شرکت میکردم، اما عضو شورای مرکزی نبودم. کوچکترین تردیدی نداشتم که تلاش برای وحدت، هنگامی که به مساله رهبری و نسبت مشارکت هر یک از دو تشکیلات و توزیع مسوولیتها میرسد، به شکست خواهد انجامید. همینطور هم شد. پس از اعلام وحدت، طولی نکشید که درباره هرم تشکیلاتی سازمان جدید به اختلاف رسیدند. کسانی هم بودند که به گروه «شورای انقلابی» خبر داده بودند که من در پس پرده شکستِ تلاشها برای وحدت دو سازمان قرار دارم و فضا را در داخل «جنبش انتفاضه» علیه آنها آکنده کردهام. اینجا بود که اطلاعاتی به من رسید که آنها درصدد برنامهریزی برای ترور من هستند.
مساله وحدت با شورای انقلابی، ساخته و پرداخته رهبری فتح - انتفاضه بود یا ساخته طرفهای دیگر عربی؟
شاید همه اینها با هم. پس از پیوستن «ناجی علوش» به سازمان «شورای انقلابی»، او دبیر کمیته مرکزی تشکیلات «ابو نضال» شد. همانگونه که دبیرکلی «اتحادیه نویسندگان فلسطینی» را نیز برعهده داشت. ظاهرا «ابو نضال» گمان داشت که همه جریان معارضه عرفات در درون «جنبش فتح» و از جمله ما، وابسته به برادر «ناجی علوش» هستیم. چه بسا برخی تماسها و پیوندها نیز با او در اینجا و آنجا و در مرحله پیش از خروج از بیروت وجود داشت که میشد از آن همین برداشتی را کرد که «ابو نضال» گمان میکرد. تماسها و پیوندهایی که البته من با آن هیچ ارتباطی نداشتم. پیشنهاد من، وحدت با «جبهه خلق برای آزادی فلسطین - فرماندهی کل» بود که محافل و مجموعههای مختلف همپیوند، در درون «جنبش انتفاضه» آن را نپذیرفتند. ایده جایگزین این پیشنهاد من، وحدت با «شورای انقلابی» بود که آن هنگام گفته میشد، بیشترین نزدیکی را با بینش و فهم ما در جریان دموکراتیک از امور مختلف دارند!
چه شخصیتهای برجستهای در فتح - انتفاضه اولویت وحدت با گروه ابو نضال را مطرح میکردند؟
ضرورتی برای نام بردن از افراد، در شرایط فعلی نمیبینم. اما همانگونه که پیشتر نیز گفتم، من ایده یکپارچگی با «شورای انقلابی» را نپذیرفتم. در همان حال، بیآنکه با صراحت با این ایده مخالفت کنم، کوشیدم با وقتکشی در گفتوگوها، راهکاری عملی برای اجرای مخالفت خود بیابم. جهت اطلاع شما باید بگویم کمیته مذاکرهکننده از طرف ما افرادی را دربرمیگرفت که پیوند پنهانی و توطئهآمیز با «شورای انقلابی» داشتند و ارزیابی آنها از اینکه هدف من از وقتکشی در گفتوگوها، کوشش برای به شکست کشاندن وحدت دو سازمان است، درست بود. اما بر این باورم که آنها شناختی از چرایی مخالفت من با وحدت و موضع فکری و عقیدتیام درباره این موضوع نداشتند. از همین رو شروع به سخن گفتن و تهمتپراکنی علیه من کردند که مخالف وحدت با این تشکیلات بزرگ انقلابی هستم! ادعا ندارم که آن زمان، نادانستههای پنهانِ «فتح - شورای انقلابی» را میدانستم، اما پرسشهای زیاد و مهمی درباره آنها در اندیشهام میگذشت. افزون بر اینکه آنچه در گفتوگوهای وحدت مطرح میکردند، برای من قانعکننده نبود. مهم برای آنها تنها شتاب ورزیدن در وحدت سازمانی بود. هنگامی که تصمیمگیری نهایی توسط رهبری درباره وحدت سازمانی را مطرح کردم؛ به درستی میدانستم که همین موضوع، کارکرد انفجاری در بههم ریختن کل طرح وحدت خواهد داشت. پس از صدور بیانیه وحدت، ادامه گفتوگوهای دو سازمان در لیبی دنبال شد. آنها در سوریه هم حضور سازمانی داشتند، اما من از موضع حقیقی سوریه و لیبی در اینباره آگاه نیستم.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com