ناگفته‌های گفتنی

در چنین ترکیب و تشکیلاتی، حرکت به سمت اختلاف از همان آغاز، حتمی و روشن بود. شاید شخص من هم به‌خاطر اطمینان از اینکه چنین خواهد شد، دوری از رهبری و تلاش جدی برای حفظ جریان دموکراتیک را در درون جنبش «انتفاضه» برگزیدم؛ زیرا جمع میان حضور در رهبری «انتفاضه» و حفظ جریان دموکراتیک، بسیار سخت و پیچیده بود. ناسازگاری و ناهماهنگی‌هایی که این روند تشکیلاتی ایجاد می‌کرد، برای من با برادر «قدری» (سمیح ابو کویک) مسوول بسیج و تشکیلات جنبش، آغاز شد. ناهماهنگی‌هایی که پیشینه‌ای پیش از «انتفاضه» در «جنبش فتح» داشت. جریان دموکراتیک به‌طور کامل بر کمیته‌ای در درون جنبش سیطره داشت که «کمیته صد» نامیده می‌شد. برادر «قدری» هم در آن زمان مسوولیت راهبری «کمیته امور اردن» را برعهده داشت و میان ما حساسیت زیادی وجود داشت. با درگرفتن «انتفاضه» ضعف و کم‌وزنی «کمیته امور اردن» مشخص و برادر «قدری» که به‌عنوان مسوول بسیج و تشکیلات «انتفاضه» تعیین شده بود، نسبت به این موضوع حساس شد. احساس او این بود که سیطره کافی بر تشکیلات ندارد و بدنه کادرها بیشتر از جریان دموکراتیک هستند. در نتیجه، او از این وضعیت بسیار ناراحت بود.

 از این یاد کردید که برای قانع کردن مرحوم «ابوصالح» برای کوتاه آمدن از ایده‌های سازش‌محور و مرحله‌ای مطرح در قالب برنامه مرحله‌ای، تلاش گسترده‌ای کردید. از صحبت شما این برمی‌آمد که تلاش شما درباره ابوصالح به شکست انجامید؛ اما با شهید ماجد به نتیجه رسید. آیا ماجد ابوشرار هنگامی که در سال۱۹۸۰، عضو کمیته مرکزی جنبش شد، برنامه مرحله‌ای را کنار گذاشته بود؟

 بله.این موضوع، درون‌مایه اصلی سخنرانی و طرح او در کنگره جنبش و نامزدی او برای عضویت در شورای مرکزی هم از سوی جریان دموکراتیک بود. اینک برای ثبت در تاریخ می‌گویم که شهید «ماجد»، از حجم گسترده روابط جریان دموکراتیک در درون جنبش فتح غافلگیر شد.

 منظور شما این است که او از اعضای هسته سخت و مرکزی این جریان نبود؟

او اشرافی بر تشکیلات نداشت و عضو هیات موسس جریان دموکراتیک نبود. اما یکی از برجسته‌ترین افراد مجموعه ای بود که «جناح چپ فتح» نامیده می‌شد و نزدیک‌ترین فرد از میان آنها به جریان دموکراتیک هم بود.

 تا واپسین روزهای زندگی خود؟

 او در واپسین روزهای زندگی خود، پس از برگزاری کنگره «فتح» مثل همه ما و تا اندازه زیادی به جریان دموکراتیک پایبند بود. هر اقدامی با موافقت همه انجام می‌شد. روزی که درباره سفر او به «رم» بحث کردیم، تصمیم جریان دموکراتیک، عدم انجام این سفر بود، اما او ما را قانع کرد که این واپسین سفر او به خارج خواهد بود. سفری که از بداقبالی، واپسین سفر «ماجد» برای همیشه شد و او به شهادت رسید. «ماجد» در کنگره «فتح» نسبت به این موضوع قانع نبود که می‌تواند در انتخابات کمیته مرکزی موفق شود؛ اما با پافشاری جریان دموکراتیک، نامزد و در عمل موفق شد.

 شخص شما در جریان انفجار بحران داخلی جنبش فتح و پیامدهای آن در زمینه رویارویی‌های کلی در صحنه فلسطین، هدف موج گسترده‌ای از انتقادها بودید. اگر درگیری‌هایی که در آن مرحله انجام می‌شد، زیر نظر گرفته شود، نقش نظری و تشکیلاتی شما در جریان دموکراتیک مشاهده می‌شود. انتقادها از شما، از درون فتح و دیگر گروه‌های مقاومت و به‌طور مشخص «چپ مارکسیستی» به یک اندازه بود. اگر اعتراضِ جریان‌های «فتح» نسبت به نقش راهبری شما در «انتفاضه» قابل درک باشد، انتقاد جریان چپ به اندیشه‌ها و نقش شما همراه با ابهام و نامفهوم بود. تا اینکه برخی از چپ‌ها به دستاویزی علیه شما دست یافتند. منظورم جار زدن مقوله «از هم پاشاندن و ترکیب دوباره» است که طرح آن به‌عنوان مقوله ای اساسی برای درمان بحران اقدام ملی و عبور از بحران به شما نسبت داده می‌شد. حقیقت درباره آنچه اتفاق افتاد، چه بود؟ چرا چنین حجم گسترده‌ای از نارضایتی نسبت به نقش شما وجود داشت؟

حقیقت این است که این نارضایتی، جدای از مبهم بودن عوامل آن، یک واقعیت بود. شاید این طیف گسترده هجوم و پرشمار بودن مهاجمان، از این باور سرچشمه می‌گرفت که من شکاری ساده و دردسترس هستم. به‌ویژه که آنها با ماهیت اهداف و افکار و فعالیت‌های من به‌طور کامل آشنا نبودند. از هنگامی که در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ به لبنان رسیدم و پس از آشنایی با وضعیت در آنجا، تصمیم گرفتم که برگه‌های خود را جز برای شمار اندکی از افراد شناخته‌شده رو نکنم. من به شخصه با رهبران فلسطینی و دفاتر سیاسی گروه‌ها، جز در موارد نادر ارتباط نداشتم. از این رو شاید آشنا نبودن با شخصیت من، زمینه‌ساز این هدف‌گیری‌ها بود. زمزمه‌ها درباره من این بود که کیستم؟ و از کجا آمده‌ام؟ شاید هم نام و کنیه و اصلیت من، عواملی بود که به ابهام‌ها می‌افزود. من از داخل فلسطین و منطقه اشغالی در سال ۱۹۴۸ آمده بودم و همین موضوع، این هجوم‌ها را با همه فرصت‌طلبی‌های مورد نیازش، تسهیل می‌کرد. به‌ویژه با توجه به بینش عمومی آشفته‌ای که درباره فلسطینی‌های باقی‌مانده زیر سیطره اشغال (منطقه اشغالی ۱۹۴۸) در درون پایگاه‌های تشکیلاتی و مردمی وجود داشت.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

p04 (3) copy