استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
بیتردید، همانطور که اسناد نشان میدهد کیسینجر در طول مسیر مرتکب خطاهایی شد؛ برخی با هزینههای انسانی بالا و برخی دیگر با پیامدهای استراتژیک که تا امروز بر برقراری صلح همچنان اثرگذار است. او در آغاز سادات را جدی گرفته بود [و معتقد بود] که ممکن است مانع از جنگ یوم کیپور شود (که نشد). اگر او به ملک حسینِ اردن این امکان را میداد تا جای پایی برای خودش در کرانهی باختری باز کند آنگاهکه از فرصت انجام این کار برخوردار بود، نتیجه بسیاری از ابعاد حل نشدنی منازعه - یعنی مساله فلسطین- ممکن بود بهطور چشمگیری متفاوت باشد. برخلاف دیپلماسی کیسینجر در دیگر مناطق دنیا - مانند تلاش درماندهوارش برای حمایت از دیپلماسی همراه با اعمال زور برای پایان دادن به جنگ ویتنام، اقدام مخفیانه جنجالیاش برای سرنگونی سالوادور آلنده در شیلی و گشایش تاریخی با سفر به چین- تعاملاتش در حوزه اعراب و اسرائیل بُعد شخصی منحصربهفردی داشت. او بهعنوان یک یهودی بازمانده از هولوکاست که به همراه خانوادهاش از آزار و اذیت نازیها در آلمان، یک سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم، بهسوی آمریکا گریخت، روابطش با اسرائیل و رهبرانش پیچیده بود.
همچون گلدا مئیر، نخستوزیر اسرائیل، کیسینجر هم متاثر از هولوکاست بود و از آن آزار زیادی دیده بود.بر اساس شمارش کیسینجر، سیزده نفر از اعضای نزدیک خانوادهاش و بیشتر همکلاسیهایش از سوی نازیها کشته شدند. در سال۲۰۱۸، در سن ۹۵ سالگی او هنوز به شوک برخاسته از مشاهده سربازان آلمانی که در زادگاهش مقررات منع آمدورفت اعمال میکردند، اشاره میکرد. او به «اد لوس» از فایننشال تایمز گفت: «تجربه آسیبزایی بود که هرگز مرا به حال خود رها نکرده است.» هرجومرج آن دوره حس ناامنی عمیقی در او ایجاد کرد که فقط با هوش چشمگیرش جبران و با حس شوخطبعی خودملامتگرانهاش پنهان میشد. اگرچه او این ایده را رد میکرد که هولوکاست بر اطلاع او از تحولات سیاسی تاثیر گذاشت؛ اما آشکارا اعلام کرد که هولوکاست باعث شد او میلی عاطفی به سرنوشت اسرائیل داشته باشد.
کیسینجر به رئیسجمهوری خدمت کرد که دارای تعصبات یهودستیزانه بود و به کیسینجر درباره هویت یهودیاش طعنه میزد؛ تحقیری که کیسینجر تمام تلاشش را کرد تا در برابر آن تاب بیاورد. بااینحال، زمانی که کیسینجر به صلحجوی اعراب-اسرائیل تبدیل شد، هویت یهودیاش به شیوهای متفاوت برای او اهمیت یافت. این هویت به او فرصت داد تا نظم خاورمیانهای را که او (به شیوهای که به حفظ و بقای اسرائیل کمک کند) در حال خلق آن بود، شکل دهد. او همچنین دریافت که هویت یهودیاش کاملا برای این پروژه مفید بود. رهبران اسرائیل بیشتر مایل بودند که با او بهعنوان عضوی مورد اعتماد از قبیله خود رفتار کنند؛ درحالیکه رهبران عرب معتقد بودند که او توانایی بیشتری برای دادن امتیازات به اسرائیل خواهد داشت. او خوشحال بود که از این دو فرض یا دو برداشت برای به حداکثر رساندن تلاش خود بهرهبرداری کند. بااینوجود، او در نگاه برخی اعراب همچنان مظنون باقی ماند. آنگاه که کیسینجر برای واگذاری قلمروی به اعراب، اسرائیل را تحتفشار گذاشت، در نگاه برخی در اسرائیل و جامعه یهودیان آمریکا برچسب «مماشاتگر» و «کلاهبردار» به او زده شد. بااینحال، در مقاطع حساس و در زمانی که کیسینجر در اوج قدرت در آمریکا بود، وی به شیوههای ناشناخته یا کمتر شناختهشده به دنبال محافظت و کمک به اسرائیل بود؛ شیوههایی که تاثیری عمیق و ماندگار - خوب یا بد- بر آینده اسرائیل داشت. برخلاف جانشینان خود، کیسینجر مجبور نبود با دولتی دست راستی در اسرائیل سروکار داشته باشد که برای مخالفت با واگذاری سرزمینی بهویژه در کرانهی باختری بیمیل یا ناتوان بود؛ اما بااینوجود، آزمون ارادهها برای برقراری صلح در سال ۱۹۷۵ بر سر دومین توافق مصر- اسرائیل تقابل به همراه آورد. چیزهای زیادی میتوان درباره این مساله آموخت که ایالاتمتحده از نحوه برخورد کیسینجر با بحران عمیق در روابط چگونه میتواند در ترغیب اسرائیل به انجام ریسکهای حسابشده برای صلح موفقیت یابد.
در تحقیق و روایت مذاکرات خاورمیانهای کیسینجر، این واقعیت به من کمک کرد که بهعنوان یکی از اعضای تیم صلح پرزیدنت کلینتون این فرصت را داشته باشم که با سه بازیگر کلیدی در خاورمیانه تعامل ورزم: اسحاق رابین، ملک حسین و حافظ اسد. من با مشارکت در نشستهای شورای امنیت ملی در «اتاق بحرانِ» کاخ سفید پا جای پای کیسینجر گذاشتم یعنی همانجایی که او جلسه «گروه اقدام ویژه واشنگتنWSAG» و قرار ملاقاتِ دفتر بیضیشکل با رهبران اسرائیل و عرب را تشکیل میداد. من زمانی را در کاخها و دفتر نخستوزیرانی سپری کردم که روزگاری محل تردد کیسینجر بود. من بهعنوان نماینده ویژه در مذاکرات اسرائیل- فلسطین، حتی نقش مشابهی بر عهده گرفتم و از سوئیت هتل «شاه داوود» در بیتالمقدس به فعالیت میپرداختم. بااینوجود، من هرگز نقش خود را با نقشی که کیسینجر ایفا میکرد، مقایسه نمیکنم. طی آن دوره اقامت موقت در هتل شاه داوود، اغلب همسرم «گال هاجز برت» مرا همراهی میکرد، درست همانطور که نانسی کیسینجر طی دیپلماسی رفتوبرگشت با همسرش در آن هتل اقامت موقت داشت و کیسینجر را همراهی میکرد. در یک چرخش شگفتانگیز از سرنوشت، چهار دهه قبلتر، وقتی کیسینجر سیاست متهورانه دیپلماتیک خود را دنبال میکرد، من بهعنوان دانشجو در بیتالمقدس او را رصد میکردم، «گال» [همسر آیندهام] منشی شخصی او بود و با کیسینجر سفر میکرد، گال اطمینان میداد که تخممرغها بنا به میل کیسینجر پخته شده است، امتیازات فوتبالی را برایش میآورد، بین معشوقههای سلبریتی کیسینجر سپر بلا میشد، [گاهی] از زیر بهانهگیریها و لجبازیهای او فرار میکرد و بسیاری از مکالمات تلفنی را که در این روایت به آن ارجاع میشود، بهصورت نوشتار درمیآورد.
این پاورقی روزهای سهشنبه، چهارشنبه و پنجشنبه هر هفته در صفحه دنیای روزنامه «دنیایاقتصاد» به چاپ میرسد.