برپایی دوباره دیوار برلین
فرانک والتر اشتاین مایر، رئیس جمهور آلمان در سخنرانی کریسمس خطاب به مردم کشورش اذعان کرد که امسال برای این کشور و ساکنان آن آسان نبود و روزهای سختی را تجربه کردند. اشتاین مایر خاطرنشان کرد که آلمانیها عواقب جدی رویدادهای جاری در اوکراین را تجربه کردند، بسیاری مجبور به محدود کردن خود شدند. رئیسجمهور آلمان پیشتر و در ماه نوامبر هم در سخنانی با اذعان به ناکارآمدی سیاست خارجی کشورش گفته بود ازآنجاکه جهان تغییر کرده است، ما باید شیوههای قدیمی تفکر و امیدهای قدیمی را کنار بگذاریم؛ از جمله این ایده که مبادله اقتصادی باعث همگرایی سیاسی خواهد شد.
پایان همگرایی
سخنان اشتاین مایر مبنی بر کنار گذاشتن ایده «مبادله اقتصادی باعث همگرایی سیاسی میشود» ناظر بر کنار گذاشتن نظریه کارکردگرایی است. نظریهپردازان همگرایی عموما تلاش دارند تا تحولات منطقهای را براساس ساختها و نهادهای سیاسی شکلگرفته تبیین کنند. مبانی نظری چنین رویکردی را باید در نظریات کارکردگرایان و نوکارکردگرایانی چون «دیوید میترانی» و «ارنست هاس» جستوجو کرد. یکی از مفاهیم مورد استفاده هاس، «سرایت» یا «سرریزی» است. رویکرد افراد یادشده بیانگر این واقعیت است که روندهای سیاسی و اقتصادی کشورها بر یکدیگر تاثیر بهجا میگذارند. البته در نظریات نو کارکردگرایان سه مولفه اراده سیاسی، جهتگیری سیاسی و اهداف امنیتی در حرکت بازیگران به سمت همکاری برجسته میشود.
مبنای نظری شکلگیری اتحادیه اروپا بر نظریات کارکردگرایان استوار است و به لحاظ تاریخی سابقه آن به تشکیل «جامعه اروپایی زغالسنگ و فولاد-ECSC» در سال۱۹۵۱با ۶کشور عضو شامل لوکزامبورگ، فرانسه، ایتالیا، هلند، بلژیک و آلمانغربی برمیگردد. در توافق شکلگرفته قدرت تصمیمگیری درباره مسائل مربوط به صنعت سوخت و فولاد این کشورها به ارگان مستقل دیگری که ژانمونه، نخستین رئیس آن بود، سپرده شد. موفقیت جامعه زغالسنگ و فولاد به حدی چشمگیر بود که در عرض چند سال، این ۶کشور تصمیم گرفتند دیگر بخشهای اقتصادی خود را هم با یکدیگر ادغام کنند. در وهله نخست پیشنهاد توسعه فعالیتهای اقتصادی و همکاری مشترک در طرحی از سوی وزیر امور خارجه هلند در سال۱۹۵۵ ارائه شد که به طرح بنلوکس شهرت داشت. این طرح برای نظارت بر همکاریهای اقتصادی، گمرکی و مالی صورت گرفت و زمینهساز تشکیل بازار مشترک اروپا شد. در پی پیشنهاد ارائهشده در این طرح، در سال۱۹۵۷، پیمان رم که براساس آن جامعه انرژی اتمی اروپا و جامعه اقتصادی اروپا شکل گرفتند، در نهایت با پیمان ماستریخت در ۱۹۹۲ به شکل گیری انحادیه اروپا منجر شد.
در مقابل نظریات کارکردگرایان در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل اندیشههای رئالیستی رویکرد متفاوتی را درباره معادله قدرت ارائه میدهند. سیاست بینالملل همواره بر اساس رقابت دائمی قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای شکل میگیرد. با آغاز حمله روسیه به اکراین در ۲۴فوریه۲۰۲۲ (۵اسفند۱۴۰۰) بسیاری را گمان بر این بود با توجه به عدم تقارن قدرت نظامی بین دو کشور این جنگ در مدت زمان کوتاهی با برتری روسیه در میدان نبرد به پایان خواهد رسید؛ اما تحولات بعدی خلاف پیشبینیها را به اثبات رساند و نشان داد که شکل جدیدی از رقابت ژئوپلیتیک در روابط آمریکا، روسیه و کشورهای اروپایی بهوجود آمده است.
تهاجم روسیه با واکنش منفی در عرصه بینالمللی مواجه شد و از سوی دیگر مقاومت نیروهای اوکراین با حمایت لجستیک و تسلیحاتی قدرتهای اروپایی و آمریکا این جنگ را از جنگ بین دو کشور به جنگ قدرتهای اروپایی و آمریکا با روسیه مبدل کرد. واقعیتهای موجود بیانگر آن است که جنگ سرد جدیدی بین آمریکا و روسیه به وجود آمده است. در جنگ سرد۲۰۲۲ نشانههایی از ستیزش منطقهای با الگوی رقابتی مشاهده میشود. روسیه تلاش دارد تا موقعیت خود را بهعنوان بازیگر منطقهای تثبیت کند؛ درحالیکه ایالاتمتحده و اروپا بر این اعتقادند که افزایش قدرت روسیه در حوزه «قلب زمین» چالشهای جدید ژئوپلیتیک را بهوجود میآورد.
بحران اوکراین کارآیی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را با پرسشهای جدی مواجه کرد و نشان داد که قابلیت نظامی اتحادیه اروپا برای رویارویی و مقابله با تهدیدات بسیار محدود است. لذا «طرح تشکیل نیروی دفاعی مشترک اروپایی» دوباره مطرح شد؛ هرچند به لحاظ تاریخی اولینبار ایده این طرح ۲۲ سال پیش مطرح شده بود. قرار بود اتحادیه اروپا لشکری شامل ۵۰ تا ۶۰هزار نیروی نظامی از کشورهای عضو تشکیل دهد. باید انتظار داشت سیاست خارجی آلمان در سال۲۰۲۳ فارغ از سمت و سوی بحران اوکراین، روابط با چین و بحران تایوان و پرونده هستهای ایران تحول اساسی پیدا کند.