با یک گل بهار نمیشود
بسیاری از بازیگران مهم منطقهای و جهانی عصر کنونی به جای آنکه سیاستگذاری خارجی خود را بر تقویت و پیشبرد توان و اثربخشی سیاستهای خویش در معادلات بینالمللی متمرکز کنند، سیاستگذاریشان بیشتر بر سیاستگذاری و سیاستهای رقیبان و دشمنان متمرکز است. در چنین شرایطی است که سیاستگذاری خارجی یک دولت بازتاب قدرت آن دولت نیست، بلکه بازتاب رفتار و قدرت دیگر بازیگران است! سیاستگذاری خارجی موفق و اثربخش، فرآیندی است که تنها به واکنش و انسداد سیاست و رفتار سایر بازیگران بهخصوص رقیبان معطوف نباشد و اصل سیاستگذاری را بر کنش خویش در نظام بینالملل و بازتاب قدرت خود در جهان سیاست متمرکز کند.
دیپلماسی که ابزار اصلی سیاستگذاری خارجی محسوب میشود، بیشتر بر اصل کنش و نمایش قدرت بازیگر در نظام بینالمللی استوار است؛ اما سیاستگذاری خارجی بهویژه دیپلماسی برخی بازیگران مهم منطقهای و بلکه قدرتهای بزرگ جهانی، بیشتر بازتاب قدرت و رفتار سایر بازیگرانی است که سعی دارد از آنها جلوگیری کند. در نظم نوین جهانی پساکمونیسم و نسخه بهروزرسانیشده پسا ۱۱سپتامبر۲۰۱۱ آن، معدود کشورهایی مانند چین، روسیه، ایران، کرهشمالی و... تبعیت از هژمونی ایالات متحده و نظم جهانی با استاندارد غربی را قبول نکرده و به مقاومت در برابر سلطه جهانی محور غربی پرداختهاند.
نظم نوین جهانی بهخصوص پایههای این نظم جهانی غربی یعنی اروپا و ایالات متحده آمریکا در مقابل کشورهای مقاوم علیه نظم نوین غربی، به همان الگوی سیاستگذاری خارجی متوسل شدهاند که بیشتر بازتاب قدرت و رفتاری است که تلاش دارند از آن جلوگیری کنند. چنین رویکردی از سیاستگذاری خارجی که سختترین الگوی آن طی بیش از چهل سال علیه ایران طراحی و اجرایی شده است، همواره با شکاف میان مجریان چنین فرآیندی همراه بوده است. شکافی که پیامد فرسایشی شدن و عدم موفقیت این الگوی سیاستگذاری در کوتاهمدت است و از نظر اصل انتخاب عقلانی در اقتصاد نیز غیرعقلایی محسوب میشود. توافق ایران و عربستان در پکن برای برقراری مجدد روابط دیپلماتیک و بازگشت به توافقات صلحآمیز منطقهای پیشین را میتوان ازجمله شکافهای سیاستگذاری واکنشگرا و معطوف به جلوگیری از رفتار سایر بازیگران دانست.
هرچند توافق ایران و عربستان که با میانجیگری برخی کشورهای منطقه مانند عراق، عمان و روسیه درنهایت در چین تحقق یافت؛ اما اینگونه توافقات ایران با سایر بازیگران منطقهای مانند عربستان و ترکیه را تنها میتوان یک جاده خاکی برای دیپلماسی ایران برشمرد که تا زمان ورود به اتوبان و بزرگراه تعامل جهانی ایران و نظام جهانی، پیامدهای اثربخش چندانی نخواهند داشت. یکم- دیپلماسی و مهار دوجانبه قدرت: یکی از اصلیترین ابزارهای سیاستگذاری خارجی که دیپلماسی است و گوناگونی بسیاری نیز دارد، همواره بهعنوان مولفه افزایش قدرت مورد تفسیر قرار میگیرد، در برخی شرایط توانایی مهار قدرت را نیز دارد. دیپلماسی بهعنوان ابزار سیاستگذاری خارجی با رویکرد مهار قدرت را میتوان یکی از مولفههای سیاستگذاری بازیگران قدرتمند و آگاه به شرایط منطقهای و جهانی برشمرد که از اندیشههای بزرگان سیاست و سیاستگذاری خارجی مانند «هنری کیسینجر» و این سخن ایشان بهره میبرد که گفته است: «دیپلماسی هنر مهار قدرت است.»
توافق برقراری روابط دیپلماتیک و... میان ایران و عربستان در پکن را میتوان جلوهای از همین نظر کیسینجر قلمداد کرد که سیاستگذاران و حاکمان عربی بهخصوص عربستان را متقاعد کرده که بهترین راه برای مهار قدرت و توان راهبردی ایران، دیپلماسی و برقراری روابط دیپلماتیک با ایران است. تهدید و انزوای ایران همراه با تحریمهای فراگیر ضد ایرانی طی یک دهه اخیر و عدم عقبنشینی ایران از سیاستهای راهبردی خود در منطقه، برای بسیاری سیاستگذاران منطقهای و جهانی روشن کرد که تحریم و تهدید نمیتواند قدرت و منافع دولت ایران را با خطر جدی مواجه کند. بنابراین بهترین سیاست برای مدیریت قدرت ایران، توسل به دیپلماسی و برقراری روابط و تعامل بیشتر با ایران برای کاهش رویکرد هژمونیک ایران است. البته ایران نیز میتواند بهصورتهای گوناگون از همین سیاست دیپلماسی برای مهار قدرت بهمنظور تجدید قوای راهبردی و رویارویی با رقیبان خود در منطقه بهرهبرداری کند.
دوم- عبور از مسیر خاکی منطقه و حرکت در بزرگراه تعامل جهانی: برقراری روابط دیپلماتیک، اقتصادی و... با همسایگان و سایر بازیگران منطقهای مانند عربستان، ترکیه، اماراتمتحده عربی، بحرین و... از سوی سیاستگذاران ایرانی را میتوان حرکت در جادههای فرعی و خاکی روابط بینالملل منطقه محسوب کرد. واقعیت سیاستگذاری خارجی ایران که بر اصل قدرت، تقویت و نمایش قدرت استوار است، با یک رویکرد خاص چهل ساله مواجه بوده است. این رویکرد را میتوان اتکای بیش از اندازه به روابط با دولتهای منطقه و انتظار رویگردانی این دولتها از ائتلاف و اتحاد راهبردی با غرب بهویژه ایالات متحده آمریکا دانست. به صراحت میتوان ادعا کرد که برقراری روابط با کشورهای عربی مانند عربستان، بحرین، مصر، مراکش و...، مانند حرکت در مسیرهای فرعی و خاکی است که نمیتواند با حرکت در مسیرهای اتوبان و بزرگراه سیاست بینالملل یعنی برقراری تعامل و روابط با همه قدرتهای بزرگ جهانی بهخصوص اروپا و آمریکا مقایسه شود.
برقراری روابط با کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ منطقهای زمانی دارای ارزش و اثربخشی خواهند بود که پیشزمینه برقراری روابط و تعامل با قدرتهای بزرگ جهان بهویژه اروپا، ایالاتمتحده آمریکا و ایفای نقش مطلوب در نظام جهانی شود. برای چندین دهه است که سیاستگذاری خارجی در جهان بهخصوص آسیای جنوبغربی بازتاب رفتاری است که بازیگران سعی دارند مانع بروز آن از سوی سایر بازیگران شوند. این الگوی سیاستگذاری خارجی بیشتر پیرامون کشورهای خاص مانند ایران اعمال شده و اولویت سیاستگذاری بسیاری بازیگران منطقهای و جهانی طی چهار دهه اخیر جلوگیری از نیات و رفتار ایران در سطح منطقه و جهان بوده است. این الگوی سیاستگذاری برای انزوای ایران اکنون در قالب توافق برقراری مجدد روابط دیپلماتیک ایران و عربستان، دچار چرخش جدیدی شده است.
توافق برقراری مجدد روابط ایران و عربستان را که اثرگذاری روانی مناسبی بر سیاست منطقهای و سپهر سیاسی و اجتماعی ایران داشته است، نباید آنچنان برجسته کرد که چالش سیاستگذاران خارجی در برقراری تعامل و روابط با سایر بازیگران مهم و بزرگ منطقه و جهان را پنهان کند. توافقات منطقهای ایران با همسایگان و رقیبان برای برقراری روابط و افزایش تعامل را میتوان سرآغاز ورود به فضای تعامل و روابط بهتر با قدرتهای بزرگ جهانی و ایفای نقش مطلوب در نظام جهانی محسوب کرد که سیاستگذاران خارجی ایران را به تغییر برخی تاکتیکها تشویق میکند تا از حرکت در جادههای خاکی و فرعی تعامل با عربستان به بزرگراه تعاملات جهانی و روابط با قدرتهای بزرگ اروپا و آمریکا ورود کنند.