نگاه دیگران-بخش دویستوسیام
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
فصل۱۵/ گسست
چهارشنبه، ۶نوامبر۱۹۷۴، قاهره. نشست رباط تلاشهای کیسینجر برای آمادهسازی برای پیگیری «توافق سینای ۲» را (که بهطور رسمی به «توافق موقت بین مصر و اسرائیل» گفته میشود) که سادات و رابین اکنون برای مذاکره با آن توافق کرده بودند، مختل کرد. رهبران عرب نهتنها یاسر عرفات را بهجای ملک حسین «تدهین» کرده بودند، بلکه متعهد شده بودند که در یک تلاش عمدی به رهبری سوریه برای محدود کردن غرایز «تک روانه»ی سادات، یک جبهه متحد اتخاذ کنند. کیسینجر امیدوار بود روششناسی مذاکراتی موفقیتآمیزی را که در دو توافقنامه جدایی اخیر ایجاد کرده بود بهکار گیرد؛ اما در یک سفر به سرعت سازمانیافته «پسا رباط» به پایتختهای خاورمیانه متوجه شد که اینبار هیچچیز مثل قبل نخواهد بود.
سادات از سرماخوردگی شدید رنج میبرد و از روی تخت خود در خانهاش در گردنه نیل در مرکز شهر قاهره با کیسینجر گفتوگو کرد. کیسینجر او را از نتایج رباط ناامید دید؛ نتایجی که اکنون به نظر میرسید که اسد را در موقعیتی قرار میدهد که مذاکرات مصر-اسرائیل را وتو کند. سادات بهجای پیشبرد به روش همیشگی خود، مذاکرات اسرائیلی -سوری و اسرائیلی-مصری را بهطور همزمان پیشنهاد کرد. کیسینجر بهاندازه کافی با مشکل مواجه بود که رابین را وادار به دنبال کردن مذاکرات با مصر کند و به همین دلیل تمایلی به مذاکره جولان که به اعتقاد او هیچ چشماندازی نداشت، نشان نداد. در عوض، او پیشنهاد داد که گفتوگوها از طریق مجاری دیپلماتیک با احتیاط دنبال شود. سادات سپس یک نشانگر بدون چونوچرا را نشان داد: «من باید نفت را بگیرم و باید گذرگاهها را داشته باشم. این حداقل کار است، هنری.» کیسینجر در پاسخ گفت که آخرین پیشنهاد رابین بهقدری بد بود که وی [کیسینجر] به خود زحمت نداد آن را به او [سادات] منتقل کند. سادات از کیسینجر خواست که بر اسرائیل فشار بیاورد.
گذرگاههای کوه «گیدی» و «میتلا» که سادات به آن اشاره میکرد، در مرکز سینا، در سمت غربی رشتهکوه، حدود ۳۰ تا ۴۰مایلی شرق کانال سوئز و حدود ۱۲۰مایلی غرب مرز بینالمللی اسرائیل و مصر قرار دارند. با ۲۰مایل طول، آنها تنها مسیرهایی را نشان میدهند که ارتشها میتوانستند برای پیمودن رشتهکوه در هر دو جهت طی کنند. در شمال ماسههای صحرایی صعبالعبور و در جنوب کوههای سر به فلک کشیده است. اسرائیل یک ایستگاه هشدار اولیه در لبه غربی گذرگاه گیدی در «ام هاشیبه» دارد که مجهز به حسگرها و رادارهای پیشرفته است که به اسرائیل توانایی نظارت بر پایگاههای هوایی مصر در سراسر کانال و چهار جاده منشعب از کانال به گذرگاهها را میدهد. در شمال شرقی گذرگاه گیدی در «بیرگیفگافا»، اسرائیل پایگاه هوایی «رفیدیم» و پیشرفته خود را ساخته بود. ایستگاه هشدار اولیه، گذرگاهها و پایگاه هوایی برای دفاعِ جلویی اسرائیل در برابر ارتشِ در حال پیشرویِ مصر حیاتی بودند.
میادین نفتی در ابورودیس، در نیمه راه ساحل سینا در خلیج سوئز قرار داشتند. ازآنجاکه کوههای شیبدار در جنوب سینا تا لبه خلیج مذکور فرود میآیند، دسترسی زمینی به میادین نفتی از شهر سوئز به یک جاده باریک در امتداد یک خط ساحلی نازک محدود میشد. اسرائیل میادین نفتی را در سال۱۹۶۷ تصرف کرد و بلافاصله شروع به پمپاژ نفت و انتقال آن با تانکرها در اطراف شرمالشیخ و از خلیج عقبه به ایلات کرد و سپس به پالایشگاههای نفت در اشدود و حیفا پمپاژ شد. تا سال۱۹۷۴، اسرائیل حدود ۷۵ تا ۱۰۰هزار بشکه در روز پمپاژ میکرد که حدود ۵۰ تا ۶۰درصد نیاز نفت خود را برآورده میکرد. در آن روزها اسرائیل مابقی نیازهای خود را از ایرانِ دوران شاه وارد میکرد. در آن زمان، اسرائیلیها تخمین زدند که چاههای موجود مصر عمری از ۸ تا ۱۰سال دارند. هزینه جایگزینی نفت سالانه ۴۰۰میلیون دلار برآورد شد.
کیسینجر برای تحت فشار قرار دادن اسرائیلیها نیازی به تشویق سادات نداشت. رابطه او با رابین در سِمت جدیدش بهعنوان نخستوزیر به سرعت رو به وخامت گذاشته بود. با وجود پیوند محکمی که بین آنها طی دوره رابین بهعنوان سفیر اسرائیل در واشنگتن ایجاد شده بود، اکنون این رابطه متفاوت بود. رابین بهعنوان نخستوزیر، رئیسجمهور فورد- و نه وزیر امور خارجه او [یعنی کیسینجر]- را بهعنوان همتای خود میدید. رابین در نقش جدید خود، با یک واقعیت سیاسی پیچیده در داخل مواجه شد که الزاماتش کاملا با برنامه دیپلماتیک کیسینجر همخوانی نداشت. رابین با ترفندهای فریبکارانه کیسینجر، بهویژه استفاده او از مطبوعات بسیار آشنا بود.
رابین از زمان اقامت خود در واشنگتن بهخوبی میدانست که چگونه جامعه یهودیان آمریکا را بسیج کند و نمایندگان بانفوذ کنگره را به نفع آرمان اسرائیل به خدمت بگیرد و درعینحال، روابط نزدیکی هم با هیات مطبوعات و روزنامهنگاران واشنگتن – که با دینیتز تکمیل میشد- برقرار کرده بود. حزب کارگر که رابین آن را به ارث برده بود، در تلاش بود تا سلطه خود را در برابر یک اپوزیسیون تازهنفس به رهبری مناخیم بگین حفظ کند که همانطور که پیشتر گفتم، بهشدت مخالف هرگونه عقبنشینی بیشتر بود. افکار عمومی اسرائیل بهتازگی آسیبهای جنگی برای موجودیت دولت یهود را پشت سر گذاشته بود که پسازآن و در مدتی کوتاه، دو عقبنشینی از قلمرو عربی داشت. در این شرایط، رابین به زمان نیاز داشت تا موقعیت خود را تثبیت کند. چیزی که او در ابتدای روی کار آمدن به آن نیازی نداشت، یک مذاکره جدید بود که شامل واگذاری قلمرو بیشتر بود. بنابراین او متوقف شد.
برعکس، کیسینجر نمیتوانست در دیپلماسی خاورمیانه خود دچار رخوت و رکود شود. تعادل پایداری که او بهسختی برای ایجاد آن تلاش میکرد، برای جلوگیری از جنگی دیگر و دور نگه داشتن اتحاد جماهیر شوروی، نیازمند گامهای بیشتری بود.