نگاه دیگران-بخش اول
قطر بهمثابه یک« قدرت عاریهای»
مقدمه
سفر این کتاب از جمهوری تاتارستان، بخشی از فدراسیون روسیه آغاز میشود؛ جایی که ریشههای من از آنجاست. من در سال۲۰۱۲ در دفتر رئیسجمهور تاتارستان کارآموز بودم، زمانی که برای اولینبار درباره عناصر نوع خاصی از قدرت کنجکاو شدم که میتواند جمهوریهای کوچک (مانند تاتارستان) یا حتی - در مقیاس بزرگتر - دولتهای کوچک را به بازیگرانی تاثیرگذار تبدیل کند؛ دولتهایی که معمولا بهعنوان بازیگران درجه دوم در نظریه روابط بینالملل در نظر گرفته میشوند. بااینحال، نکته اصلی «کوچک بودن» این جمهوری نبود، بلکه بیشتر بررسی هرگونه توضیح نظری درباره امکانات یک مکان در غیاب (یا مقدار محدودی از) ویژگیهای شناختهشده قدرت - مانند تعداد جمعیت، اندازه قلمرو و توانایی نظامی- بود؛ یعنی «چگونگی» و «نحوه» نمایش قدرت.
کمی بعد توجه من به کشور قطر در شبهجزیره عربستان معطوف شد. قطر بسیار ثروتمندتر است؛ اما از نظر منابع غنی نفت و گاز شبیه جمهوری تاتارستان است. بهعبارتدیگر، به جز یک ظرفیت اقتصادی قوی، هیچیک از این دو دولت توانایی اعمال و بهکارگیری قدرت زیادی را ندارند. با وجود این، بسیاری از محققان با اشاره به سیاستهای این دولت عربی در جریان «بهار عربی» استدلال کردهاند که قطر بهعنوان یک قدرت منطقهای ظاهر شده است. تز دکترای من در دانشگاه دورهام با درک اینکه قطر در ظرفیت خود بهعنوان یک کشور شبیه تاتارستان است، اما بهطور قابلتوجهی توانسته قدرت خود را به نمایش بگذارد، مدلهای قدرت اجتماعی، دیدگاههای غالب در نظریه روابط بینالملل، بحثهای آکادمیک مربوطه درباره تعریف دولتهای کوچک (بهویژه گزینههای استراتژیک آنها)، بحث درباره دولتهای رانتیر و مطالعات متمرکز بر خود قطر را بررسی میکند. در پنج سال تحقیق و تبیین منحصربهفرد روش نمایش قدرت قطر، نام این نوع قدرت را ابتدا قدرت «رِندانه»، سپس «موجسوار» و در نهایت «عاریهای» گذاشتم.
نام قدرت عاریهای به این دلیل انتخاب شد که قطر، بهعنوان کشوری با ظرفیت محدود، با استفاده از تنها منبع قدرت معتبر خود، یعنی ثروت، بر تعامل خود با بازیگران غیردولتی (اسلام سیاسی، قبایل، رسانهها و ورزش و غیره) برای استفاده از قدرت خود متکی بود. این سیاست به قطر این امکان را داد که بهدلیل ماهیت فراملی بازیگران غیردولتی، نفوذ جاافتادهی این بازیگران را «به عاریت بگیرد». بنابراین من «قدرت عاریهای» را بهعنوان قدرتی تعریف میکنم که توسط یک دولت توانگر برای حمایت از یک بازیگر غیردولتی در ازای دسترسی به نفوذ فراملی آن بازیگر بهکار میرود. انتخاب قطر بهعنوان مطالعه موردی به تلاشهای این کشور برای افزایش نفوذ، در عین داشتن ظرفیت محدود قدرت و مشاهده من از حمایت این دولت ثروتمند از بازیگران غیردولتی مربوط بود. بااینحال، نام پیشنهادی برای این نوع قدرت را میتوان نهتنها برای دولتهای کوچکِ با ظرفیت طبیعی محدود، بلکه برای دولتهای متوسط و حتی قدرتهای بزرگی بهکار برد که منابع معتبری از قدرت دارند؛ اما میتوانند نفوذ خود را با اعمال قدرت عاریهای – همانطور که این کتاب نشان میدهد- افزایش دهند.
بخش ۱/ قدرت عاریهای
۱- مقدمهای بر مفهوم قدرت عاریهای
مقدمه
قطر یکی از کشورهایی است که در شبهجزیره عربستان به همراه امارات متحده عربی، عمان، بحرین، کویت و عربستان سعودی «شورای همکاری خلیجفارس» را تشکیل میدهند. امروزه، قطر ثروتمندترین دولت در جهان است، عمدتا به این دلیل که این کشور «از ذخایر عمده هیدروکربنی برخوردار است؛ بهویژه در رابطه با اندازه جمعیتش.» در سال ۲۰۲۰، جمعیت قطر نزدیک به 2.9میلیون نفر بود؛ اما از این تعداد، تنها حدود ۳۰۰هزار نفر شهروند قطر محسوب میشدند. اقتصاد قطر بر بخش هیدروکربن متکی است. این کشور دارای بزرگترین ذخایر گاز جهان و بزرگترین صادرکننده گاز طبیعی مایع و همچنین نفت در جهان است. این منبع مهم قدرت به یک محرک کلیدی برای رشد سیاسی قطر تبدیل شده است. با توجه به وسعت و جمعیتش، این ثروت عظیم موجب رونق ملی و رشد قطر بهعنوان یک قدرت منطقهای شده است.
قطر همیشه آنطور که امروز میبینیم نبود. این کشور از نظر سیاسی ضعیف و در سایه کشورهای همسایه بهویژه بحرین، امپراتوری عثمانی و عربستان سعودی بود. قطر بهعنوان «خواهر کوچک بحرین» تلقی میشد؛ زیرا تاریخ مدرن قطر از اواخر قرن هجدهم آغاز شد؛ زمانی که خانواده «آل خلیفه» به همراه خانوادههای دیگر از کویت به ساحل غربی قطر یعنی «الزباره» مهاجرت کردند. در آن زمان دوحه، فُویرط، الحُویله روستاهای ماهیگیری کوچکی در ساحل شرقی بودند. تنها پس از استقرار در قطر، در سال۱۷۸۳ بود که آلخلیفه بحرین را فتح و یک سلسله حاکمِ جدید تاسیس کرد. آلخلیفه همچنان کنترل الزباره و شهرکهای کوچک در غرب این کشور را در دست داشتند؛ هرچند در بحرین مستقر بودند. این تحولات تاریخی ریشه روابط پیچیده مدرن بین قطر و بحرین است که با روابط بین دو خاندان حاکم «آل خلیفه» بحرین و «آل ثانیِ» قطر تکمیل شده است.
آل ثانیِ قطر بهعنوان یک خانواده حاکم «به نسبت تازهوارد» هستند و در ابتدای ظهور آنها بهعنوان خانواده، خانواده آل خلیفه کنترل شبهجزیره قطر را در دست داشتند. سال۱۸۶۸ سال «سرنوشتساز» بود؛ نقطه عطفی برای سلسله حاکم قطر در حال ظهور. در روستاهای شرقی دوحه و الوکره، دور از الزباره، بحرین با مخالفتهای متناوب مردم قطر به چالش کشیده شد. در سال۱۸۶۷ نیروی دریایی بحرین با هدف تضعیف حکومت آل خلیفه به الوکره حمله کرد. بحرینیها با اعزام یک نیروی دریایی، مقررات معاهدهای بریتانیا را بههمریخته بودند و به همین دلیل سرهنگ «پِلی»، مقیم سیاسی، آشکارا با مبارزان هر دو طرف مخالفت کرد. او به بحرین و سپس به الوکره رفت.