آیا ترامپ تاریخ انقضای «صلح آمریکایی» را به سر میآورد؟
دونالدِ ویرانگر


«چارلز اِی. کوپچان»، استاد روابط بینالملل در دانشگاه جورج تاون و محقق ارشد شورای روابط خارجی آمریکا در مقالهای در مجله «د آتلانتیک» در ۱۰ ژانویه ۲۰۲۵ نوشت، تاریخ انقضای «صلح آمریکایی» به پایان رسیده است، اما ایالاتمتحده آن را رها نمیکند. دولت بایدن بهجای شروع کار سخت برای پی بردن به آینده یا آنچه خواهد آمد، ۴سال خود را صرف دفاع از «نظم مبتنی بر قوانین لیبرال» که پس از جنگ جهانی دوم پدیدار شد و تلاش برای دور زدن همه چالشها در برابر آن کرد. نتایج گویا هستند: نارضایتی در داخل و بینظمی در خارج. «قدیم» در حال مرگ است، «جدید» نمیتواند متولد شود و طیف وسیعی از علائم بیمارگونه ظاهر شده است. در این زمینه، دونالد ترامپ میتواند نماینده ضروری این تغییر باشد. برند «اول آمریکا» او در زمینه سیاستورزی و کشورداری - معاملهگرا، نئو انزواگرا، یکجانبهگرا و حمایتگرا - بهطور قاطع گسستی است از قالب لیبرال انترناسیونالیستی که استراتژی کلان دولتهای متوالی از زمان جنگ جهانی دوم را شکل داده است. اما اگرچه ممکن است آن قالب نیاز به شکستن داشته باشد، اما باید جایگزین شود. ترامپ بیشتر مرد تخریب است تا ساختن. بهجای کمک به ساختن یک نظم بینالمللی جدید و بهتر، او ممکن است نظم قدیمی را به زیر بکشد و بهسادگی ایالاتمتحده و بقیه جهان را زیر ویرانه رها کند.
با وجود این، ترامپ تا ۴سال آینده رئیسجمهور قدرتمندترین کشور جهان خواهد بود. آمریکاییها باید بهترین تلاش او را برای اصلاح سیاست خارجی ایالاتمتحده بهکارگیرند. این به معنای استقبال از این درک ترامپ است که کشور به یک استراتژی کلان جدید نیاز دارد؛ سپس واداشتن او به دنبال کردن تغییراتی رادیکال اما مسوولانه و البته اصلاح دنیایی است که آمریکا ساخته است نه اینکه صرفا آن را نابود کند. «صلح آمریکایی» در دهه ۱۹۴۰ متولد شد. جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد اشتهای کشور را برای انترناسیونالیسم گسترده افزایش داد. دموکراتها و جمهوریخواهان هر دو پشت یک استراتژی بزرگ گرد هم آمدند که «ثبات» و «رفاه» ژئوپلیتیک را با نمایش قدرت ایالاتمتحده در سطح جهانی و ایجاد نظمی باز و چندجانبه در میان دموکراسیهای همفکر تضمین میکرد. امروز آن اجماع انترناسیونالیستی در هم شکسته است. «صنعتیزدایی» و «تهی شدن» طبقه متوسط، دههها نفوذ بیشازحدِ استراتژیک و فراجهانی شدن، و هجوم مهاجران که به تغییرات سریع در ساختار جمعیتی کشور کمک کرده است، همگی از حمایت سیاسی از انترناسیونالیسم لیبرال کاسته است. ترامپ و سیاست گلایهمندی او وارد میشود. او در سخنرانی افتتاحیهاش در سال ۲۰۱۷ گفت: «مردان و زنان فراموششده کشورمان دیگر فراموش نخواهند شد. از این لحظه به بعد، اول آمریکا خواهد بود. هر تصمیمی در مورد تجارت، مالیات، مهاجرت و امور خارجی به نفع کارگران آمریکایی و خانوادههای آمریکایی خواهد بود.»
ترامپ در اولین دوره ریاست جمهوری خود نتوانست کاری کند که آمریکاییهای «فراموششده» دوباره روی پای خود بایستند. این یکی از دلایلی بود که وی عرصه را به بایدن واگذار کرد. پس از آن بایدن بر یک ریاست جمهوری «ترمیمی» نظارت کرد، انترناسیونالیسم لیبرال را احیا کرد و قاطعانه پشت سر «صلح آمریکایی» ایستاد. اما سیاست خارجیای که او دنبال میکرد با دنیایی که وجود داشت بهتر مطابقت میکرد. بایدن اتحادهای سنتی آمریکا را در اروپا و آسیا تثبیت کرد و در کمک به اوکراین برای دفاع از خود در برابر تجاوز روسیه نقش رهبری را ایفا کرد. اما او در بحبوحه تشدید بینظمی جهانی و حتی بدون تلاش برای مذاکره جهت پایان دادن به جنگی که اوکراین نمیتواند برنده آن باشد، مقام خود را ترک میکند. بایدن متعهد شد که «سیاست خارجی برای طبقه متوسط» را دنبال کند، اما در دوران ریاست جمهوریاش، رایدهندگان همچنان «قطبی شده» باقی ماندند و رایدهندگان یقه آبی بیشتر به سمت ترامپ گرایش پیدا کردند. اکنون ترامپ فرصتی برای تلاش مجدد دارد. دستور کار «اول آمریکا» او تمایل دارد تا نهادهای سیاست خارجی را مجبور به عقبنشینی کند، اما مزایای مشخصی را ارائه میدهد. تعامل «معامله گرانه» و «عملگرایانه» ترامپ با دشمنان ممکن است بیشتر از رویکرد بایدن از جهانی که با تضاد بین دموکراسی و خودکامگی تعریف میشود، به رام کردن رقابت ژئوپلیتیک کمک کند. آمادگی ترامپ برای مذاکره با روسیه، چین و ایران دقیقا همان چیزی است که لازم است.
آمادهسازی یک فشار دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین یک «عملگرایی» است، نه تسلیم؛ مرگ و ویرانی باید متوقف شود. ترامپ باهوش بود که شی جین پینگ را به مراسم تحلیف خود دعوت کرد؛ اگر او در نهایت بتواند با شی بنشیند، یک معامله تجاری را برقرار کند و تنشهای ژئوپلیتیک فزاینده را کاهش دهد، قدرت بیشتری برای او به ارمغان خواهد آورد.
تحولات کنونی خاورمیانه، موقعیت فعلی حماس و حزبالله و حملات متقابل ایران و اسرائیل و سقوط بشار اسد شرایطی را به وجود آورده که ممکن است یک پیشرفت دیپلماتیک قابلدستیابی باشد. اگر ترامپ در کاهش «دمای تنش» با دشمنان موفق شود، جهان را به مکانی امنتر تبدیل میکند و درعینحال تعهدات طاقتفرسای کشور را در خارج کاهش میدهد و از این طریق از افزایش مزمن راهبردی که باعث شده آمریکاییها به سمت داخل گرایش پیدا کنند، بکاهد.
ترامپ همچنین میداند که جهانیسازی، کارگران بسیاری را پشت سر گذاشته و تجارت آزاد به نفع آمریکاییهای بسیار کمی بوده است؛ او بهدرستی به دنبال هموارسازی زمینِ بازیِ تجاری است. او با جستوجوی راهحلی برای مهاجرت غیرقانونی در مسیر درستی حرکت میکند و به هیاهوی رایدهندگانی پاسخ میدهد که بهخوبی میدانند که کشور فاقد سیستم مهاجرتی کارآمد است. اگر ترامپ بتواند دولت فدرال را کوچک کند، کارآمدتر کند و به کاهش بدهی ملی کمک کند، خدمتی بزرگ به ملت خواهد کرد. عملگرایی بیشتر و ایدئولوژی کمتر، خویشتنداری بیشتر و جنگهای کمتر، تمرکز بیشتر بر حل مشکلات در داخل و کمتر بر دفاع از دموکراسی در خارج، کارآیی بیشتر دولت و ضایعات کمتر، این تغییرات استراتژیک باید بهخوبی در خدمت ایالاتمتحده باشد؛ زیرا این کشور به دنبال مدیریت جهانی است که مشخصهاش بینظمی فزاینده، توزیع قدرت و تنوع فاحش سیاسی است. سیاستورزی ترامپ، از این جهات، انگیزهی یک عوامفریب گمراه و دمدمیمزاج نیست، بلکه پاسخی مناسب به جهانی در حال تغییر و آمریکای در حال تغییر است.
با این حال، حتی اگر سیاست خارجی «اول آمریکا» ترامپ نوید قابلتوجهی داشته باشد، اما مملو از ریسک است. رویکرد معاملهگرانه او به دیپلماسی میتواند به یک «یکجانبهگرایی سرسخت» تبدیل شود که تلاشهای جمعی را در جایی که لازم است تضعیف میکند. تلاش او برای محدود کردن درگیریهای ایالاتمتحده در خارج از کشور میتواند منجر به کاهش قدرت ایالاتمتحده شود و خلأهای قدرت خطرناکی را بهجا بگذارد. بیمیلی او برای ترویج دموکراسی در خارج میتواند باعث بیتوجهی به هنجارهای دموکراتیک در داخل شود و بهطور بالقوه منجر به آسیبهای جبرانناپذیری به نهادهای نمایندگی کشور شود. ترامپ در عزم خود برای متزلزل ساختن نظام سیاسی، بهجای اصلاح، میتواند دولت ایالاتمتحده را از هم بگسلد. یک دولت فدرال ازهمگسسته بههیچوجه نمیتواند یک آمریکای ازهمگسسته یا یک جهان ازهمگسسته را اصلاح کند.
استراتژی ترامپ میتواند بهراحتی به سمت افراط و عدم انسجام درغلتد. کار پیش رو تشویق غرایز بهتر ترامپ، مقابله با غرایز بدتر ترامپ و هدایت هر دو به چیزی شبیه به یک استراتژی کلان منسجم و سازنده خواهد بود. در ۴سال گذشته، دولت بایدن روابط خود را با متحدانش سفتتر کرده، اما دیپلماسی را در جایی که بیشتر موردنیاز بود - با روسیه و چین - نادیده گرفته است. آمادگی ترامپ برای تعامل با دشمنان میتواند یک تغییر خوشایند باشد. اما اکنون خطر در طرف دیگر قرار خواهد گرفت: اینکه ترامپ یک «یکجانبهگرایی خودشکن» را پذیرفته و از اتحادها و دیگر تلاشهای جمعی دوری کند؛ در این صورت، «اول آمریکا» به «آمریکای تنها» تبدیل میشود. بهعنوانمثال، ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری خود از «توافقنامه آب و هوایی پاریس»، «سازمان بهداشت جهانی» و دیگر ترتیبات چندجانبه خارج شد. او همچنان از «اتحادیههای بینالمللی که ما را به هم میبندند و آمریکا را به سقوط میکشاند» ابراز بیزاری میکند. او سابقه تحقیر متحدان و تلقی اتحادها بهعنوان «سر بار» یا «مزاحم» را دارد. او ممکن است به تهدید خود مبنی بر خروج از ناتو نیز عمل کند. تهدیدهای یکجانبهگرایانه ترامپ برای استفاده از اجبار اقتصادی بهمنظور الحاق کانادا و اجبار نظامی برای کنترل کانال پاناما و گرینلند کاملا غیرعادی هستند.
یکجانبهگرایی در دنیای امروز کارساز نخواهد بود؛ هیچ کشوری نمیتواند از جهانی که بهطور برگشتناپذیری به یکدیگر وابسته شده است، کناره بگیرد. مقابله با تجاوز، مدیریت تجارت بینالمللی، جلوگیری از گرمایش جهانی، جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای، تنظیم توسعه و بهکارگیری هوش مصنوعی، اینها تنها تعدادی از چالشهای مشترک هستند که کار گروهی بینالمللی را الزامی میسازد. اگر ایالاتمتحده از تلاش جمعی کنارهگیری کند، دیگران نیز همین کار را خواهند کرد. متحدان قدرت ایالاتمتحده را کاهش نمیدهند بلکه آن را تقویت میکنند. داشتن دموکراسیهای همفکر در کنار واشنگتن تنها اهرم فشار ترامپ را در هنگام مذاکره با روسیه، چین و دیگر مخالفان افزایش میدهد. در مقابل، اگر ترامپ به متحدان بهانهای بدهد که تعهد آمریکا به دفاع جمعی را زیر سوال ببرند، آنها گزینههای دیگری را دنبال خواهند کرد و ایالاتمتحده را منزوی و آسیبپذیر خواهند کرد. این امر آمریکا را در اولویت و «اول» قرار نمیدهد.
اشتیاق ترامپ به تعرفهها یکی دیگر از پایههای نگرانکننده دستورکار یکجانبهگرای او است. تعرفههای مختصر و انتخابی میتوانند مفید باشند، از بخشهای حساس فناوری محافظت کنند، چند شغل تولیدی را به داخل بیاورند، و دولتهای خارجی را تحتفشار قرار دهند تا کالاهای ایالاتمتحده را با دسترسی بهتر به بازار ارائه کنند. اما ترامپ برنامههای بلندپروازانهتری دارد. او به تعرفههای ۲۵درصدی بر کانادا و مکزیک چشم دوخته و اشاره کرده است که میتواند عوارضی تا ۶۰درصد بر واردات از چین اعمال کند. اگر ترامپ این دیوارهای تعرفهای را ایجاد کند، میتواند جرقه جنگ تجاری را بزند که تجارت بینالمللی و رونق جهانی را ویران کند. موانع تعرفهای نیز با افزایش هزینه کالاهای مصرفی به خانوادههای کارگر آمریکایی (نهتنها کمکی نکرده بلکه) آسیب میرساند درحالیکه در تبدیل ایالاتمتحده به «نیروگاه تولیدی» که ترامپ وعده داده ناکام میماند. تا حد زیادی در نتیجه اتوماسیون، حدود ۸۰درصد از نیروی کار ایالاتمتحده در حال حاضر در بخش خدمات مشغول به کار هستند. آن کارگران به خط تولید بازنمیگردند. جنگ تجاری با متحدان و دشمنان نیز میتواند به تنشهای ژئوپلیتیک دامن بزند و ایالاتمتحده را با چشمانداز انزوای استراتژیک در میان آشفتگی رو به رشد جهانی مواجه کند.
ترامپ درست میگوید که ایالاتمتحده تمایل به نفوذ در خارج از کشور دارد. «جنگهای همیشگی» در عراق و افغانستان نمونهای قابل اشاره است. اما ترامپ باید به دنبال راه وسطی بین پرکاری و کمکاری باشد. اوکراین یک آزمایش اولیه خواهد بود. ترامپ حق دارد برای پایان دادن به مناقشه تلاش کند. جنگی که بهطور نامحدود ادامه یابد، در نهایت میتواند اوکراین را به یک «دولت ناکام» تبدیل کند. اما اگرچه او نارضایتی خود را از ارائه کمکهای پرهزینه به کییف آشکار کرده است، اما ترامپ نمیتواند بهسادگی جریان کمکهای ایالاتمتحده را قطع کند؛ اقدامی که اگر محقق شود، تنها ولادیمیر پوتین را تشویق میکند تا به تلاش خود برای به سلطه درآوردن اوکراین ادامه دهد. ترامپ همچنین باید برای رسیدن به یک توافق خوب، نهفقط هر توافقی که به جنگ پایان میدهد، صبور باشد. روسیه بیتردید ۲۰درصد از اوکراین را که اکنون اشغال کرده، حفظ خواهد کرد. اما واشنگتن باید تضمین کند که ۸۰درصد دیگر دارای حاکمیت و امنیت هستند. در غیر این صورت، اوکراین برای همیشه در معرض شکار و زور مسکو قرار میگیرد و پیروزی نهتنها به روسیه بلکه به چین، ایران و کره شمالی میرسد که همگی از روسیه حمایت میکنند.
نقش ایالاتمتحده در خاورمیانه مشابه است: عقبنشینی سیاست خوبی است، اما کنارهگیری حماقت خواهد بود. ایالاتمتحده بیتردید در عراق، افغانستان و لیبی اشتباه کرد و عملا هر سه را به کشورهای شکستخورده تبدیل کرد. اما جدایی - چیزی که به نظر میرسد ترامپ در ذهن دارد - در جهتی دیگر پیش میرود. هنگامیکه رژیم بشار اسد، مرد قدرتمند سوریه ماه گذشته فروپاشید، ترامپ این پست را منتشر کرد: «سوریه آشفته است ... ایالاتمتحده نباید هیچ دخالتی در [تحولات] آن داشته باشد. این نبرد ما نیست. بگذارید خودش پیش برود. دخالت نکنید!» بااینحال، ایالاتمتحده واقعا نمیتواند از سوریه، که میزبان تعداد قابلتوجهی از نیروهای آمریکایی است، میزبان گروههای افراطی مانند داعش است و با سه متحد ایالاتمتحده - ترکیه، اردن و اسرائیل - هممرز است، دوری کند. بهویژه در زمان تحولات گسترده در خاورمیانه، تعامل ایالاتمتحده برای هدایت منطقه به سمت صلح پایدار موردنیاز است.
به نظر میرسد ترامپ در مورد چین یا زیادهروی میکند یا چندان به آن نمیپردازد. وقتی صحبت از تجارت به میان میآید او تبدیل به یک «باز» میشود، اما میتواند از خطرات جنگ نظامی با پکن بر سر تایوان خودداری کند. او در گذشته از تایوان خواسته بود تا برای «چتر حفاظت» ایالاتمتحده هزینه کند، و ادعا کرد که این جزیرهی خودمختار صنعت نیمههادی آمریکا را «دزدیده است» و در مورد دفاع از این جزیره تردید داشت. سیاست چینِ بزرگتر ترامپ در نهایت میتواند تعیین کند که او در مورد تایوان چه راهی را طی میکند. یک جنگ تجاری میتواند او را به تشدید رقابت ژئوپلیتیک و دو برابر کردن دفاع از تایپه هدایت کند و خطر گسست جبرانناپذیر با چین را به همراه داشته باشد. برعکس، او ممکن است تایوان را بهعنوان بخشی از یک معامله بزرگ با پکن بفروشد و بهاینترتیب، چین را کنترل نکند و متحدان را در همهجا ناآرام بگذارد. مسیر مسوولیتپذیرتر، انجام تعامل محتاطانه اما سازنده با هدف ایجاد توازن مجدد در تجارت، کاهش تنشهای ژئوپلیتیک، و ایجاد یک رابطه کاری در مورد موضوعاتی مانند رقابت تکنولوژیک و سلامت جهانی است؛ همه اینها در عین حفظ وضعیت موجود باثبات در تایوان.
«غرور ایدئولوژیک» غالبا سیاستورزی در ایالاتمتحده را از مسیر خود خارج کرده است و ترامپ نسبت به ترویج بیش از حد دموکراسی در خارج از کشور احتیاط نشان میدهد. او بهدرستی حضور بیشازحد آمریکا در خاورمیانه را در «ایده خطرناکی که ما میتوانیم از کشورهایی که هیچ تجربه یا علاقهای برای تبدیلشدن به یک دموکراسی غربی ندارند، دموکراسیهای غربی بسازیم» ردیابی کرده است. او حق دارد به کشورهای خارجی اطمینان دهد که «ما به دنبال تحمیل شیوه زندگی خود به کسی نیستیم.» بااینحال، ترامپ میتواند این تحمل و تساهل سیاسی در خارج را با تلاشهایی برای به خطر انداختن لیبرال دموکراسی در داخل جفت کند. در واقع، او قبلا نسبت به هنجارهای دموکراتیک بیزاری نگرانکنندهای نشان داده است. او همچنان ادعا میکند که در انتخابات ۲۰۲۰ پیروز شده است، تهدید میکند که علیه مخالفان سیاسی انتقام خواهد گرفت، رسانهها و شرکتهایی را که از او انتقاد میکنند مجازات خواهد کرد، و قصد دارد با انکار حق شهروندی، قانون اساسی را نادیده بگیرد.
نجابت و دموکراسی در خطر است. ترامپ یک جنایتکار محکوم است و تعداد زیادی از منصوبان او دارای شخصیت و ویژگی مشکوک هستند. سرمایهدارانی مانند ماسک که او از آنها برای کمک به بهبود کارآیی دولت استفاده کرده است، دولت را با تضاد منافع مواجه خواهند کرد، همانطور که تجارتهای خانوادگی ترامپ در سراسر جهان چنین خواهند کرد. اصلاحات در سیاست مهاجرتی به تاخیر افتاده است، اما اخراج اجباری میلیونها مهاجر غیرقانونی هم ناشایست و هم غیرانسانی است. برای ایالاتمتحده که از طریق قدرتی مختص خود رهبری میکند این امر بسیار بدتر است. دموکراسی در تمام نقاط جهان، از جمله در غرب، جایی که مرکزگرایی سیاسی بهطور پیوسته جای خود را به پوپولیسم غیرلیبرال داده است، در رکود است. اگر قرار است این روند معکوس شود، ایالاتمتحده باید خانه خود را سامان دهد و به بقیه جهان نشان دهد که دولتهای دموکراتیک بهراستی میتوانند به نفع شهروندان خود کار کنند و از رقبای خودکامه بهتر عمل کنند. در این نقطه عطف تاریخی، رویکرد دموکراسی آمریکایی ممکن است مسیر دموکراسی را در سراسر جهان تعیین کند.
اگر ترامپ قوانین، هنجارها و رویههایی را که دولت جمهوری را تثبیت میکند، نقض کند، میتواند صدمات جبرانناپذیری به آرمان دموکراسی نهتنها در ایالاتمتحده بلکه در سطح جهانی وارد کند. قوه مقننه، دادگاهها، رسانهها و مردم آمریکا مسوولیت توقف او را بر عهده خواهند داشت. ترامپ دارای اختیاری است که بر تشکیلات سیاسی بنشیند و باور رایجِ آن را اصلاح کند. چهرههای جدید و معیاری از غیرقابلپیشبینی بودن در واشنگتن بد نیستند؛ آنها میتوانند ایدههای تازهای تولید کنند و کاری کنند که دشمنان با حدس و گمان دستبهگریبان باشند و تعادل نداشته باشند. اما بسیاری از خارجیها و نماد شکنانی که ترامپ برای پستهای بالا نامزد کرده است، دارای شرایط مشکوک هستند و تعهد او برای پاکسازی خدمات کشوری و ارتش بهمنظور پر کردن هر دو با وفادارانی که دستورات او را انجام میدهند، بسیار زیاد است. ترامپ در زمانی که مدارس دولتی این کشور شدیدا به بودجه و راهنماییهای فدرال بیشتری نیاز دارند، به فکر متلاشی کردن وزارت آموزش بوده است. اگر اولین دوره ریاستجمهوری او یک نشانه یا یک شاخص باشد، مدیریت بلبشووارِ ترامپ احتمالا باعث ایجاد بدهی ملی و عدم انسجام سیاستها میشود، نه یک دولت ناب و هماهنگ.
وضعیت موجود قطعا شایسته تغییرات اساسی است؛ بااینحال، ترامپ برای ایجاد و اجرای سیاست به یک قوه اجرایی کارآمد نیاز دارد. مقامات کابینه میتوانند «نماد شکن» باشند، اما باید تجربه مدیریتی لازم برای اداره سازمانهای بزرگ را داشته باشند. کارشناسان و دیپلماتهای واقعی، عوامل خرابکارانه «دولت موازی» نیستند؛ آنها برای ایجاد و اجرای سیاستهای موثر و جذب نیرو برای پایگاههای کشور در خارج حیاتی هستند. ترامپ بهسادگی نمیتواند خانه را خراب کند و باید از انجام این کار جلوگیری کرد. وظیفه آمریکاییها، متحدان و حتی دشمنان خارجی این است که اطمینان حاصل کنند که وعده دور دوم ترامپ بر خطر آن غلبه دارد. آمریکا و جهان نیاز دارند که ترامپ یک اخلالگر و اصلاحگر باشد، نه صرفا یک ویرانگر. آمریکاییها و خارجیها میتوانند و باید با ترامپ اخلالگر و اصلاحگر کار کنند. اما اگر او تبدیل به ویرانگر شود، در این صورت، کنترل و تعادل در داخل و خارج باید ترمز ترامپ را بکشد.