در دوران ترامپ،سیاست خارجی،ترویج آرمانهای دیرینه آمریکایی را متوقف خواهد کرد؛
پایان استثناگرایی آمریکایی


استاد سیاست بینالملل
در دانشگاه تافتس
هر ناظری که از نزدیک دوره اول ترامپ را رصد کرده باشد، باید با «ترجیحات» و همچنین «روند» سیاست خارجی او آشنا باشد. با این حال، سه تفاوت مهم بین سیاست خارجی دوره اول و دوم ترامپ وجود دارد: اول، ترامپ با تیم امنیت ملی یکدستتری نسبت به دوره قبلی روی کار آمد. دوم، وضعیت جهان در سال۲۰۲۵ نسبت به سال۲۰۱۷ متفاوت است. سوم، بازیگران خارجی خوانش بسیار بهتری از دونالد ترامپ دوم خواهند داشت.
«دانیل دابلیو.درزنر»، استاد سیاست بینالملل در دانشگاه تافتس، در مقالهای در «فارنافرز» نوشت، ترامپ اینبار با اعتماد به نفس بیشتری سیاست جهانی را هدایت خواهد کرد. اینکه آیا او شانس بهتری خواهد داشت که دنیا را به سمت بِرند «اول آمریکا»ی خود حرکت دهد، پرسش دیگری است. اما آنچه مسلم است این است که دوران استثناگرایی آمریکا به پایان رسیده است. در دوران ترامپ، سیاست خارجی ایالاتمتحده ترویج آرمانهای دیرینه آمریکایی را متوقف خواهد کرد. این امر، همراه با افزایش قابلانتظار رویههای فاسد سیاست خارجی کاری میکند که ایالات متحده مانند یک قدرت بزرگ در یک تفرجگاه به نظر برسد.
جهانبینی سیاست خارجی ترامپ از زمانی که او وارد زندگی سیاسی شد، مشخص بوده است. او معتقد است که نظم بینالمللی لیبرال ایجادشده توسط ایالاتمتحده، در طول زمان، در مقابل این کشور قرار گرفته است.برای تغییر این عدم تعادل، ترامپ میخواهد جریانهای اقتصادی داخلی مانند «واردات» و «مهاجران» را محدود کند (اگرچه او سرمایهگذاری مستقیم خارجی را دوست دارد). او از متحدان میخواهد که بار بیشتری را برای دفاع از خود به دوش بکشند. ترامپ معتقد است که میتواند با خودکامگانی مانند پوتین (روسیه) یا اون (کرهشمالی) معامله کند و میتواند تنشها را در نقاط بحرانی جهان کاهش دهد و به ایالاتمتحده اجازه دهد تا بر داخل تمرکز کند.
ابزار موردعلاقه ترامپ برای رسیدن به آنچه در سیاست جهانی میخواهد به همان اندازه روشن است. رئیسجمهور سابق و آینده به استفاده از اجبار، مانند تحریمهای اقتصادی، برای فشار بر دیگر بازیگران اعتقاد دارد. او همچنین از نظریه «مرد دیوانه» پیروی میکند که در آن تهدید به افزایش گسترده تعرفهها یا «آتش و خشم» علیه سایر کشورها خواهد کرد، با این اعتقاد راسخ که چنین تهدیدهایی آنها را مجبور به ارائه امتیازات بزرگتری خواهد کرد (که اگر این اجبار نبود، چنین امتیازاتی را ارائه نمیدادند). با این حال، ترامپ همچنین «دیدگاهی بدهبستانی» به سیاست خارجی دارد و تمایل خود را در اولین دوره ریاستجمهوریاش برای مرتبط ساختن موضوعات متفاوت با تضمین امتیازات اقتصادی نشان داد. برای مثال، درباره چین، ترامپ تمایلی مکرر برای عقبنشینی کردن درباره برخی مسائل – مانند سرکوب در هنگکنگ، سرکوب در سین کیانگ، دستگیری یکی از مدیران ارشد شرکت فناوری چینی هوآوی - در ازای یک توافق تجاری دوجانبهی بهتر از خود نشان داد.
سوابق سیاست خارجی ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری او کاملا متفاوت بود. اگر کسی به قراردادهای مورد مذاکره مجدد برای «موافقتنامه تجارت آزاد کرهجنوبی» یا «توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی» (که به «توافقنامه ایالاتمتحده-مکزیک-کانادا» یا USMCA تغییر نام داده است) نگاه کند، تلاشهای او برای اجبار نتایج ناچیزی به بار آورد. همین موضوع درباره دیدار او با کیم جونگ اون نیز صادق است؛ اما میتوان استدلال کرد که این ممکن است بهدلیل ماهیت نسبتا آشفته کاخ سفید ترامپ باشد. مواقع زیادی وجود داشت که ترامپ به نظر میرسید در حال جنگ با دولت خود است که اغلب باعث میشد مشاوران اصلی سیاست خارجیاش (مانند «جیم متیس» وزیر دفاع و «اچ.آر.مک مستر» مشاور امنیت ملی) در قالب عباراتی مانند «پیرمردان در اتاق» توصیف شوند. نتیجه، تعداد زیادی «پرسنل» و «عدم ثبات» در جایگاه سیاست خارجی بود که توانایی ترامپ برای دستیابی به اهدافش را تضعیف کرد.
این موضوع نباید برای دور دوم ترامپ مطرح شود. در طول ۸سال گذشته، او بهاندازه کافی «مرید» جمع کرده است تا تیم سیاست خارجی و امنیت ملی خود را با مقامات همفکر پُر کند. احتمال کمی دارد که او با مقاومت منصوبان سیاسی خود مواجه شود. سایر «کنترلها» روی سیاست ترامپ نیز بسیار ضعیفتر خواهد بود. شاخههای قانونگذاری و قضایی دولت اکنون نسبت به دوره اول ترامپ بیشتر دوستدار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» هستند. ترامپ بارها نشان داده که قصد دارد ارتش و بوروکراسی را از متخصصانی که با سیاستهای او مخالف هستند پاکسازی کند و احتمالا از «جدول F» - اقدامی برای طبقهبندی مجدد پستهای غیرنظامی بهمثابه فرصتهای سیاسی - برای اخراج آنها استفاده خواهد کرد. در چند سال آینده، ایالاتمتحده با یک صدا درباره سیاست خارجی صحبت خواهد کرد و آن صدا هم صدای ترامپ خواهد بود.
اگرچه توانایی ترامپ برای هدایت و فرماندهی دستگاه سیاست خارجی افزایش خواهد یافت، اما تواناییاش برای بهبود جایگاه ایالاتمتحده در جهان موضوع دیگری است. مهمترین درگیریهای ایالاتمتحده در اوکراین و غزه است. در طول مبارزات انتخاباتی۲۰۲۴، ترامپ از بایدن بهدلیل خروج هرجومرجوار ایالاتمتحده در سال۲۰۲۱ از افغانستان انتقاد و تاکید کرد که «تحقیر در افغانستان باعث سقوط اعتبار و احترام آمریکا در سراسر جهان شد.» نتیجه مشابه در اوکراین مشکلات سیاسی مشابهی را برای ترامپ ایجاد خواهد کرد. در غزه، ترامپ از بنیامین نتانیاهو خواسته «کار را تمام کند» و حماس را حذف کند. اگرچه چنین اتفاقی رخ نداد و با تبادل زندانیان، حماس هنوز در غزه حضور دارد؛ اما چه بخواهیم و چه نخواهیم «غزه» تا مدتها مساله آمریکا خواهد ماند. واقعیت این است که خروج ایالاتمتحده از این درگیریها برای ترامپ دشوارتر از آن چیزی است که در مبارزات انتخاباتی از آن دم میزد.
علاوه بر این، قواعد جهانی بازی از سال۲۰۱۷ تغییر کرده است؛ یعنی زمانی که ابتکارات، ائتلافها و نهادهای موجود ایالاتمتحده هنوز بسیار مفید بودند. در این میان، قدرتهای بزرگ دیگر در ایجاد و تقویت ساختارهای خود مستقل از ایالاتمتحده فعالتر شدهاند. این اقدامات از «بریکسپلاس» تا «اوپکپلاس» و تا سازمان همکاری شانگهای را شامل میشود. بهطور غیررسمیتر، میتوان به «ائتلاف تحریمشدهها» نگریست که در آن چین، کرهشمالی و دیگران از کمک به روسیه برای برهم زدن یا اخلال در نظم جهانی خوشحال هستند. ترامپ ممکن است بخواهد به برخی از این گروهها بپیوندد نه اینکه جایگزینهای قانعکنندهای برای آنها ایجاد کند. تلاشهای اعلامی او برای تقسیم این گروهبندیها احتمالا شکست خواهد خورد. خودکامگان ممکن است به یکدیگر بیاعتماد باشند؛ اما آنها بیشتر به دونالد ترامپ بیاعتماد خواهند شد.
بااینحال، مهمترین تفاوت بین ترامپ دوم و ترامپ اول ساده است: دونالد ترامپ دوم، اکنون یک کالا یا محصول شناختهشده درصحنه جهانی است. همانطور که «الیزابت ساندرز»، استاد دانشگاه کلمبیا بهتازگی گفت: «در انتخابات۲۰۱۶، سیاست خارجی ترامپ تا حدی مرموز بود... با این حال، در سال۲۰۲۴، پیشبینی اقدامات ترامپ بسیار آسانتر شد. نامزدی که میخواست «مرد دیوانه» باشد و دوست داشت کاری کند که کشورهای دیگر همواره در حال حدس زدن درباره اقداماتش باشند، به یک سیاستمدار با برنامهای کاملا قابل پیشبینی تبدیل شده است.» رهبرانی مانند شی، پوتین، کیم، اردوغان و حتی مکرون، پیش از این شاهد بدعهدی ترامپ بودهاند. هم قدرتهای بزرگ و هم دولتهای کوچکتر میدانند که بهترین راه برای مقابله با ترامپ این است که در برابر او با آبوتاب سخن بگویند و بهقولمعروف «هندوانه زیر بغلش بگذارند»، از بررسی زندگی او در ملأعام پرهیز کنند، امتیازات پرزرقوبرقی ارائه دهند و مطمئن باشند که منافع اصلی آنها حفظ خواهد شد.
استثنایی که دیگر نیست
آیا همه اینها به این معنی است که ترامپ دوم همان ترامپ اول خواهد بود؟ نه دقیقا. انتخاب مجدد ترامپ نشاندهنده دو روند در سیاست خارجی ایالاتمتحده است که بهسختی میتوان آنها را تغییر داد. اولین مورد فساد اجتنابناپذیری است که سیاستهای ایالاتمتحده را به خطر میاندازد. مدیران سیاسی سابق در دولتهای قبلی -از هنری کیسینجر تا هیلاری کلینتون- از خدمات عمومی خود از طریق قراردادهای کتاب، سخنرانیهای مهم و مشاوره ژئوپلیتیک سود بردهاند. با این حال، مقامات دولت قبلی ترامپ این را به سطح کاملا جدیدی رساندند.
مشاورانی مانند جرد کوشنر، داماد ترامپ و دستیار کاخ سفید و ریچارد گرنل، سفیر سابق و سرپرست وقت اداره اطلاعات ملی، از روابطی که بهعنوان سیاستگذار برای تضمین میلیاردها دلار سرمایه خارجی از جمله از صندوقهای سرمایهگذاری دولت خارجی و معاملات املاک و مستغلات شکل دادند، بلافاصله پس از ترک سمت خود استفاده کردند. تعجبآور نخواهد بود اگر ذینفعان خارجی با وعدههای ضمنی و صریح معاملات سودآور پس از دوران ریاست خود به گروه مشاوران ترامپ نزدیک شوند (تا زمانی که در قدرت با توپ بازی کنند). این را با نقش مورد انتظاری که میلیاردرهایی مانند ایلان ماسک در دوران ترامپ دوم ایفا خواهند کرد ترکیب کنید. آن وقت میتوان افزایش چشمگیری در فساد سیاست خارجی ایالات متحده را پیشبینی کرد.
روند دیگری که ترامپ دوم تسریع خواهد کرد، پایان استثناگرایی آمریکاست. از هری ترومن تا جو بایدن، روسایجمهور ایالاتمتحده این ایده را پذیرفتهاند که ارزشها و آرمانهای آمریکایی نقش مهمی در سیاست خارجی ایالاتمتحده دارند. این ادعا در دورههای مختلف مورد اعتراض قرار گرفته است؛ اما مدتی است که ترویج دموکراسی و پیشبرد حقوق بشر بهعنوان منافع ملی شناخته شده است. جوزف نای، دانشمند علوم سیاسی، استدلال کرده است که این آرمانهای آمریکایی جزء اصلی قدرت نرم ایالاتمتحده هستند. اشتباهات سیاست ایالاتمتحده و همچنین «پسچهایسم» روسی (Whataboutism: اصطلاحی برای توصیف یک تکنیک تبلیغی مورداستفاده اتحاد جماهیر شوروی در ارتباط با مسائل مربوط به جهان غرب در دوران جنگ سرد است)، قدرت استثناگرایی آمریکایی را از بین برده است. ترامپ دوم آن را دفن خواهد کرد. در واقع، وقتی صحبت از ارزشهای آمریکایی به میان میآید، ترامپ خود نسخهای از «پسچهایسم» را میپذیرد. او در اوایل دوره اول ریاستجمهوریاش خاطرنشان کرد: «ما قاتلان زیادی داریم. شما چه فکر میکنید؛ کشور ما اینقدر بیگناه است؟»
در آن زمان، مخاطبان خارجی میتوانستند استدلال کنند که اکثر آمریکاییها این را باور نمیکردند، با توجه به اینکه ترامپ رای مردم را بهدست نیاورد. انتخابات۲۰۲۴ این باور را از بین برد. ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی وعده لتوپار کردن مکزیک و اخراج مهاجران قانونی را داد، سیاستمداران مخالف را «دشمنان درونی» خواند و مدعی شد که مهاجران «خون کشور» را مسموم میکنند. با وجود همه اینها -یا شاید به خاطر آن- ترامپ اکثریت مردمی را بهدست آورد. وقتی بقیه جهان به ترامپ مینگرد، دیگر استثنایی نامعمول از استثناگرایی آمریکایی را نخواهند دید. آنها خواهند دید که آمریکا در قرن بیستویکم چه چیزی را نشان میدهد.