چگونه ایالاتمتحده میتواند اعتبار جهانی را دوباره به دست آورد
کشوقوس اعتمادسازی

استفنام.والت، استاد دانشگاه هاروارد، در مقالهای در «فارن پالیسی» نوشت، این [گیج شدن] همچنین در بیکفایتی فزاینده وفادارانی که دونالد ترامپ برای پیشبرد جاهطلبیهای استبدادی خود منصوب کرده، آشکار است. تاثیرات این وضعیت بر اعتبار آمریکا در زمینه ثبات و قابلاعتماد بودن، فوری بود. تکانهها در بازار اوراق قرضه خزانهداری ایالاتمتحده که زمانی بسیار مستحکم بود، «مارک بلیت» از دانشگاه براون را بر آن داشت تا بهدرستی به نیویورکتایمز بگوید: «تمام جهان به این نتیجه رسیده است که دولت ایالاتمتحده هیچ ایدهای از کاری که انجام میدهد ندارد.» یا همانطور که همکارم «جیسون فورمن» به سیانان گفت: «ایالاتمتحده در حال حاضر شریکی فوقالعاده غیرقابلاعتماد برای هر کسی در جهان است و من نمیدانم چگونه میتوانیم دوباره قابلاعتماد باشیم.»
این پرسش بسیار خوبی است. ترامپ برای همیشه رئیسجمهور نخواهد بود و رهبران آینده ایالاتمتحده ممکن است بخواهند درجهای از اعتماد را با دولتهای سابقا دوست، جامعه تجاری در داخل و خارج و اکثر مردم آمریکا احیا کنند. اما اعتمادی که پس از فروپاشی ایجاد شود، میتواند بهسختی بازسازی شود. چگونه ممکن است مجموعهای از رهبران مسوولیتپذیرتر، اعتبار «قابلاعتماد بودن» را دوباره به دست آورند؟ این کار آسان نخواهد بود. در سال ۲۰۲۱، بازیابی اعتماد به «قابلاعتماد بودن» ایالاتمتحده نسبتا ساده بود، زیرا جو بایدن چهرهای آشنا بود که تعهدش به همکاری با سایر کشورها بهخوبی تثبیتشده بود. شرکای ایالاتمتحده همچنین میتوانند به خود بگویند که دوره اول ریاستجمهوری ترامپ یک تصادف عجیبوغریب بود که دیگر تکرار نخواهد شد؛ مطمئنا آمریکاییها به چهار سال دیگر هرجومرج با محوریت ترامپ رای نخواهند داد؟
متاسفانه، انتخاب مجدد ترامپ در سال ۲۰۲۴ - پس از آنکه او تلاش کرد نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ را تغییر دهد و به چندین جرم محکوم شد - دیدن آنچه امروز اتفاق میافتد را به عنوان یک انحراف برای «بیرونیها» دشوارتر میکند. وقتی نخستوزیر کانادا با حسرتی آشکار میگوید: «رابطه قدیمی ما با ایالاتمتحده، مبتنی بر تعمیق ادغام اقتصادهایمان و همکاریهای امنیتی و نظامی تنگاتنگ، به پایان رسیده است»، مشخص است که مشکل عمیقتر از فقط یک نفر است. برای دانشجویان روابط بینالملل، این بهطور خلاصه همان «مشکل تعهد» نامآشنا است. تا زمانی که جنبش «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» (MAGA) از حمایت چشمگیری در بخش قابلتوجهی از آمریکاییها برخوردار باشد، سایر کشورها دلیلی برای نگرانی دارند که ایالاتمتحده کارهای دیوانهوار و مضری برای دیگران و برای خودش انجام دهد. حتی پس از رفتن ترامپ، ممکن است کسی با دیدگاههای مشابه جایگزین او شود؛ احتمالی که هرگز از ذهن سایر کشورها دور نخواهد بود.
اما بیایید نگاهی بلندمدت داشته باشیم و فرض کنیم که ترامپیسم دائمی نیست. رئیسجمهور و کابینه آینده چه گامهایی میتوانند بردارند تا درجهای از اعتماد به «قضاوت» و «قابلیت اطمینان» ایالاتمتحده را بازیابی کنند؟ چهار پیشنهاد را میتوان مطرح کرد:
اول، اعتراف کنند که اشتباه کردهاند. وقتی دولتها کارهای احمقانه و مضری برای دیگران(و خودشان) انجام میدهند، اگر آشکارا به اشتباهات خود اعتراف کنند، به ترمیم روابط کمک میکند. عذرخواهی برای اشتباهات گذشته به دیگران نشان میدهد که شما از این تجربه درس گرفتهاید و بنابراین احتمال کمتری دارد که دوباره همان اشتباه را مرتکب شوید. نمیتوانید فقط یکبار آن را بگویید و به کار خود ادامه دهید: باید برای دیگران روشن کنید که میدانید چه اشتباهی رخداده و چرا مضر بوده است. آلمانِ پسا جنگ جهانی دوم با اذعان صریح به اشتباهات دوران نازی، روابط خود را با بقیه اروپا ترمیم کرد. در مقابل، ژاپنِ پسا جنگ جهانی دوم کمتر حاضر به همکاری بود و روابطش با همسایگانش، درحالیکه بهبود یافته بود، شکنندهتر باقیمانده است. عذرخواهی موثر میتواند فرآیندی دشوار باشد - زیادهروی در عذرخواهی میتواند واکنشهای منفی در داخل کشور را برانگیزد - اما اگر روسای جمهور آینده وانمود کنند که اسلافشان هیچ اشتباهی مرتکب نشدهاند، این کار کسی را متقاعد نخواهد کرد. اگر برخی از صداهایی که از آشفتگی فعلی ابراز پشیمانی میکنند، جمهوریخواه باشند، بسیار مفید خواهد بود. دموکراتها باید از هرکسی که مایل به تغییر نظر و تغییر مواضع خود است استقبال کنند و وقت و تلاش خود را برای سرزنش آنها تلف نکنند. هیچیک از ما معصوم نیستیم و هیچیک از احزاب سیاسی انحصار بر خِرد را ندارند. عبور از این مرحله و متقاعد کردن بقیه جهان مبنی بر اینکه کشور چنین قصدی دارد، نیازمند همراهی هر دو حزب است.
دوم، دولت آینده باید ترتیبات جدیدی را با دیگران دنبال کند که آشکارا در راستای منافع شخصی آمریکا باشد، ضمن اینکه بداند به هر آنچه میخواهد نخواهد رسید و دیگران نیز باید برخی از منافع خود را برآورده کنند. اعتماد در امور بینالملل کالایی کمیاب است، اما اگر دولتها ببینند که انجام تعهدات شما واقعا به نفعتان است، احتمال بیشتری دارد که باور کنند که شما به تعهدات خود پایبند خواهید بود. متقاعد کردن آنها به اینکه شما به تعهدی عمل خواهید کرد که ممکن است شما را در شرایط بدتری قرار دهد، بسیار دشوارتر است(به همین دلیل است که «بازدارندگی گسترده» دشوار است). به همین دلیل است که بسیاری از مردم، از جمله من، باور نداشتیم که ترامپ واقعا به جنگ تجاری احمقانه خود ادامه دهد. این ویژگی تضمین نمیکند که یک دولت به آنچه وعده داده است عمل کند، اما احتمال آن را بیشتر میکند.
لطفا توجه داشته باشید: من پیشنهاد نمیکنم که دولت آینده سعی کند زمان را به سال ۲۰۲۴ برگرداند. جهان تا زمانی که فرصتی پیدا کند، در جای متفاوتی خواهد بود و نظم پیشا ۲۰۲۴ بههیچوجه کامل نبود. برای مثال، با توجه به اینکه اروپا مسوولیت بیشتری برای دفاع از خود برعهدهگرفته و ایالاتمتحده منابع بیشتری را به آسیا منتقل کرده، ناتو نیاز به بازنگری اساسی داشت. اما مذاکره در مورد تقسیمکار جدید در دو سوی اقیانوس اطلس یکچیز است و رفتار با اکثر اروپا به عنوان یک دشمن چیز دیگر؛ امری که اصلا منطقی نیست. روابط دو سوی آتلانتیک بهطور دائم تغییر خواهد کرد، اما روسای جمهور آینده ایالاتمتحده باید روشن کنند که هنوز خواهان روابط اقتصادی و امنیتی مشارکتی با کشورهای دموکراتیک دیگر هستند و مایل به همکاری با آنها برای ایجاد تعهدات سودمند متقابل هستند.
سوم، اگر روسای جمهور آینده مقامات ارشدی را منصوب کنند که آشکارا برای مناصبی که در اختیار دارند، واجد شرایط و مورد احترام همتایان خارجی خود باشند و اگر یک فرآیند سیاستگذاری منظم و منسجم ایجاد کنند، بازسازی اعتماد آسانتر خواهد بود. این امر بدیهی و حتی تکراری به نظر میرسد، اما واضح است که دیگر نمیتوان آن را بدیهی دانست. اگر سایر کشورها مطمئن باشند که افراد مسوول میدانند چه میکنند و مسائل مهم را بیدلیل از خودشان درنمیآورند، به قضاوت ایالاتمتحده اعتماد بیشتری خواهند کرد. البته تضاد منافع همچنان وجود خواهد داشت و حتی متحدان نزدیک نیز گاهی به تصمیمات خاص ایالاتمتحده اعتراض خواهند کرد(و برعکس). اما آنها کمتر نگران این خواهند بود که سرنوشتشان دستخوش هوسهای ریاستجمهوری یا شوخیهای سیاسی آماتورگونه باشد.
چهارم و شاید مهمترین مورد، افرادی که امروز با خوشحالی شهرت آمریکا را به خاطر قابلاعتماد بودن و شایستگی به آتش میکشند، باید پاسخگو باشند. انصافا، پاسخگویی مدتهاست که در ایالاتمتحده کمیاب بوده است، به همین دلیل است که معماران رسواییهای گذشته سیاست خارجی و سوء رفتارهای اقتصادی همچنان اعضای محترم «تشکیلات» هستند. این عدم پاسخگویی، راه را برای پوپولیسم ساختگی ترامپ و حملات او به نخبگان هر دو حزب باز کرد.
برای روشن شدن موضوع، من پیشنهاد انتقامجویی پسا ترامپ، مشابه انتقامی را که او سعی دارد علیه هر کسی که او را عصبانی کرده است، اعمال کند، نمیدهم. با اینحال، اگر مقامات دولتی قانون را زیر پا گذاشتهاند، باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرند و روند قانونی که از دیگران دریغ میکنند، برایشان فراهم شود. با اینحال، اگر آنها بهصورت قانونی عمل کرده اما با اینوجود آسیب بزرگی وارد کردهاند، در حالت ایدهآل، فرصتهای سخنرانی پرسود، مشاغل راحت در اندیشکدهها یا دانشگاهها یا پلتفرمهای رسانهای به آنها پاداش داده نشود. هر چه آنها در آینده بیشتر به حاشیه رانده شوند، دلایل بیشتری برای سایر کشورها وجود خواهد داشت تا باور کنند که ایالاتمتحده درسهای درستی آموخته است.
من در اینجا هیچ توهمی ندارم. آمریکا یک کشور آزاد است - حداقل در حال حاضر - و نظرات بسیار متفاوتی در آن وجود دارد. نمیتوان جلوی فاکسنیوز را از تبلیغ برای مقامات سابق ترامپ گرفت یا ایلان ماسک، بنیاد هریتیج یا لابیهای مختلف صنعتی را از استخدام هر تعداد از این افراد که میتوانند، باز داشت و من سعی نمیکنم جلوی آنها را بگیرم. همچنین لازم به یادآوری است که ترامپ در سال ۲۰۲۴ اکثریت آرا را به دست آورد و هنوز از حمایت عمومی قابلتوجهی (اما بهشدت رو به کاهش) برخوردار است. با اینحال، متقاعد کردن بقیه جهان مبنی بر اینکه جنون فعلی تکرار نخواهد شد، ممکن است به این بستگی داشته باشد که نشان دهیم نمیتوان بدون تحمل هیچگونه عواقب شخصی، دموکراسی ایالاتمتحده را پایان داد، میلیونها آمریکایی را فقیرتر و کشور را بهطور قابلتوجهی ضعیفتر کرد.
متاسفانه، ضرورت نوعی پاسخگویی میتواند یک پارادوکس نگرانکننده ایجاد کند. هرچه اشتباهات سیاسی یا جنایاتی که دولت ترامپ مرتکب شده است، بزرگتر باشد، انگیزه آنها برای ماندن در قدرت برای همیشه بیشتر است. این همان مشکلی است که سایر رهبران منتخب دموکراتیک اما غیرلیبرال - مانند ویکتور اوربان در مجارستان، رجب طیب اردوغان در ترکیه یا بنیامین نتانیاهو در اسرائیل - را به این سمت سوق داده است که به هر وسیلهای که لازم باشد به قدرت بچسبند، زیرا در صورت ترک قدرت، ممکن است مجبور به مواجهه با عدالت شوند. در نهایت، هم آینده دموکراسی ایالاتمتحده و هم توانایی رهبران آینده این کشور برای ایجاد پیوندهای اعتماد پایدار با سایر کشورها ممکن است به این بستگی داشته باشد که آیا آمریکاییها در سراسر طیف سیاسی، آسیبی را که ترامپ و رادیکالهای MAGA وارد میکنند، تشخیص میدهند و در نهایت موفق میشوند آنها را به حاشیه زندگی سیاسی سوق دهند یا خیر.
* استاد دانشگاه هاروارد