در ادامه این مطلب آمده است: آوریل گذشته، زنی ۳۴ ساله که به مدت چند سال با او همکاری داشتم، به من گفت با من صادق نبوده است. او گفت که البته دروغ بزرگی نبوده بلکه فقط نتوانسته همه چیز را به من بگوید. برای اینکه دریابیم چرا دروغ گفته، او را تحت آنالیز روانی قرار داده و مدتی زمان گذاشتیم. وقتی که او کودک بود، والدینش زندگی او را امتداد زندگی خودشان می‌دانستند و موفقیت‌ها و شکست او را از آن خود می‌دیدند. مثلاً او ممکن نبود که گریه کند ولی موجب ناراحتی مادرش نشود. او باید همیشه روحیه خوبی نشان می‌داد. او به عنوان یک کودک خیلی زود دریافت که با دروغ گفتن به والدینش می‌تواند استقلال و آزادی خود را حفظ کند. دروغ گفتن، یک زندگی خصوصی و مستقل برای او ایجاد می‌کرد. اغلب ما دروغ می‌گوییم تا مانع ایجاد احساس بدی در دیگران و خودمان شویم و برخی هم مانند آن خانم برای حفاظت از حریم خودمان این کار را می‌کنیم.

اما دروغ گفتن ترامپ متفاوت است. این فقط ترک هنجارهای یک رییس‌جمهور نیست بلکه ترک خود هنجارهاست. نمونه‌های زیادی از دروغ های او می‌توان مثال زد (واشنگتن پست تخمین زده که طی دو سالی که از ریاست‌جمهوری او گذشته، ترامپ ۷۶۰۰ بار دروغ گفته است) اما به این یکی بسنده کنیم: سال گذشته طی دیداری از پیش اعلام نشده از عراق، ترامپ درباره افزایش حقوق با نظامیان آمریکایی سخن گفت. او اظهار کرد: «برای شما یک پاداش بزرگ دارم. آنها می‌گفتند می‌توانیم آن را کمتر کنیم، سه درصد، دو درصد یا چهار درصد. من گفتم نه، آن را ده درصد زیاد کنید، بیست درصد زیاد کنید». در نهایت، این افزایش حقوق ۲.۶ درصد بود. این دروغ کاملا بی‌شرمانه به کسانی گفته شد که اغلب ما آنها را قهرمانان کشور می‌دانیم. وقتی او خبر این افزایش حقوق را به نظامیان می‌داد، احتمالا آنها را به شدت هیجان‌زده کرده است. برای مدت کوتاهی ترامپ مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت. اما بعد چه؟ چطور ممکن است کسی تا این اندازه درباره پیامدهای یک دروغ بی ملاحظه باشد؟

ترامپ که از سوی والدینی به دنیا آمده که اغلب اوقات او را تنها گذاشته‌اند، در بیشتر طول زندگی‌اش احساس تنهایی کرده است. به نظر می‌رسد در مدرسه و دانشگاه، دوستی پایداری برای خود ایجاد نکرده است. بیشتر دوستی‌های او با سلبریتی ها و سطحی بوده است. بیزار از فشردن دست دیگران و هراسان از میکروب‌ها -منشأ رفتار او هر چه باشد، روانشناسان نحوه ارتباط ترامپ با دیگران را انزواطلبانه می‌دانند. تیم اوبرایان، شرح حال نویس درباره او می‌گوید: «ترامپ یکی از منزوی ترین آدم‌هایی است که تاکنون دیده ام. او فاقد ویژگی‌های عاطفی و روانی لازم برای ایجاد روابط عمیق با دیگران است».

با احتساب این کمبود آشکار و تاثیر دروغگویی او بر ما، من معتقدم ترامپ با حقیقت بازی می‌کند تا ما را وادار کند که به او فکر کنیم، توجه خود را به او مبذول کرده و رابطه‌ای عاطفی با او ایجاد کنیم. از آنجا که او در قلب هیچکس نیست، تمایل دارد که خود را در قلب همه ما جای دهد. من بیشتر و بیشتر متقاعد شده ام که بزرگترین آرزوی او، سیاسی یا مالی نیست بلکه روانی است. او می‌خواهد که هیچ وقت چشم از او برنداریم. مانند یک امپریالیست روانی تلاش می‌کند اذهان ما را به استثمار خود در بیاورد. او میل دارد بر چشم‌انداز درونی و بیرونی حکمفرمایی کند.

واژه «مشهور» ریشه در کلمه ای لاتین به معنای شناخته شدن و آبرومند بودن دارد. در ابتدا شهرت با اعمال و دستاوردهای انسان مرتبط بود. اما طی قرون اخیر، این ارتباط گسیخته شده و امروز اگر درباره شما سخن گفته شود، شما مشهور تلقی می‌شوید. اغلب وظایف یک رییس‌جمهور دارای جذابیت نیستند و ترامپ خود را مشغول آنها نمی‌کند. او کارهایی می‌کند که مردم درباره شان حرف بزنند. تهدید و منازعه، توجه عموم را به او جلب می‌کند. دروغ های شوکه کننده و شاخ و برگ دار نیز چنین کاربردی دارند. او ترجیح می‌دهد شهرت بدی داشته باشد تا اینکه فراموش شود.

طی دهه ۸۰ و ۹۰، ترامپ در گفتگو با خبرنگاران خود را به جای سخنگویش، «جان بارون» جا می‌زد و از زبان او به تمجید از خودش، ثروت و موفقیت‌هایش و زنان جذابی که عاشق او شده بودند می‌پرداخت. این نشان دهنده نداشتن اعتماد بنفس و طلب عاجزانه شهرت در ترامپ است. جان بارون یک شخصیت خیالی بود که ترامپ او را خلق کرد چراکه به نظر من می‌دانست کس دیگری از او تعریف و تمجید نخواهد کرد. این شخصیت سازی نمودی از نادیده گرفته شدن ترامپ در دوران کودکی اوست. در سال ۲۰۰۶ ترامپ و ملانیا، نام تنها فرزند خود را بارون گذاشتند. به نظرم این اتفاق تلخی است و به معنای اینکه او تلاش داشته، دوست خیالی خود را به عالم واقعیت بیاورد. با نهادن نام بارون بر فرزندش، او قصد داشت به خیال خود واقعیت ببخشد. آیا این قوه خیال‌پردازانه ترامپ برای شما هم مثل من یک مسأله مردانه به نظر می‌رسد؟ بگذارید ارتباطی میان دروغگویی ترامپ و رجلیت او ترسیم کنم. رجلیت مسأله ای پیچیده است. اغلب ما، چه مرد و چه زن، زندگی را با عشق به مادر آغاز می‌کنیم. اما عشق چیز ساده‌ای نیست. وقتی پسری عاشق مادرش می‌شود، با افکار، عواطف و تمایلات او احساس همدردی می‌کند. هویت خود را با او می‌شناسد. حتی ممکن است گاهی آرزو‌ کند که جای او باشد.

در یک مطالعه کلاسیک، از دختران و پسران سه تا هشت ساله پرسیده شد که وقتی بزرگ شدند دوست دارند مادر شوند یا پدر. مایه تعجب نبود که پسران بزرگتر از چهار سال می‌خواستند پدر شوند و دختران بزرگتر از چهار سال تمایل به مادر بودن داشتند. اما پسرها و دخترهای سه ساله متفاوت فکر می‌کردند. چنانکه انتظار می‌رفت اغلب دخترها نیز می‌خواستند مادر شوند اما برخلاف انتظار، اغلب پسرها نیز چنین تمایلی داشتند. این یعنی پسرها در دوره‌ای از حیات خود می‌خواهند زن باشند. احساس رجلیت نیز بر پایه همین تمایل به زنانگی شکل می‌گیرد.

در جهان ما که دخترها عاشق صورتی و پسرها مایل به رنگ آبی هستند، یک پسر به سرعت درمی‌یابد که باید احساس خوبی به مرد بودن خود داشته باشد. ممکن است احساس واقعی او دچار تحول شود اما از او توقع می‌رود که این نزاع درونی را از دیگران و حتی خودش مخفی کند. پسرهایی که بچه ننه و امثال این‌ها خطاب می‌شوند، احساس شرمندگی و حقارت خواهند کرد. برای مرد شدن، یک پسر باید منکر احساسات خود در دوره‌ای از حیاتش شود. منظور از تمام این حرف‌ها این است که رشد یک پسربچه، او را با ترس از احساسات زنانه درونی‌اش تنها می‌گذارد، اینکه او یک مرد واقعی نیست و ممکن است در یک لحظه خود را به عنوان یک مرد جعلی لو بدهد. ترامپ دچار چنین وحشت بزرگی است. برای اثباتش توجه شما را به علاقه ترامپ به کشتی کچ حرفه‌ای جلب می‌کنم.

قبل از ورود به عالم سیاست، ترامپ پای خود را در حوزه ورزش کشتی کچ گذاشت. بین سال‌های ۱۹۸۸ تا ۲۰۱۳، او مسابقات کشتی را برگزار می‌کرد و در کنار رینگ مبارزه حضور می‌یافت. این مسابقات علی‌رغم ظاهر رقابتی ای که دارند، با یک سناریوی از پیش نوشته شده برگزار می‌شوند. حریفان، نتایج مسابقات، مصاحبه‌های قبل و بعد از مسابقه، همگی نمایشی برای وانمود کردن به واقعیت است. تلویزیون‌های پخش‌کننده، هر چه بینندگان یک فیلم تخیلی نیاز دارند مانند پیش‌زمینه، تعلیق، سمبولیسم و غیره را فراهم می‌آورند.

در کشتی هم مانند ادبیات، نام‌ها معنای خاصی دارند. نام گذاری یک کاراکتر برای شخصیت سازی اهمیت اساسی دارد. در کشتی یک قهرمان خوب در برابر یک غول شرور قرار می‌گیرد.

ترامپ نیز برای انکار مردانگی رقبایش از این حربه استفاده می‌کند و نام های نامتعارفی برای آنها انتخاب می‌کند. او در توییت هایش نیز از زبان کشتی کچ استفاده می‌کند: «مارکو روبیوی سبک وزن دیشب سخت کار می‌کرد. مشکل اینجاست که او یک چوکر است و ..‌.» او این نام‌گذاری را فقط برای انسان‌ها به کار نمی‌برد مثلاً «سی ان ان تقلبی»، «اخبار دروغ»، «تحقیقات جعلی و فاسد درباره روسیه» و ... .

رهبر مجلس نمایندگان، نانسی پلوسی در دسامبر گذشته گفته بود: «این شبیه یک چیز مردانه است -انگار مردانگی باید بر آن بار شود- این قضیه دیوار را می‌گویم». روز بعد نیز او این سخنان خصوصی را آشکارا تبیین کرد: «هیچ توجیهی برای ساخت این دیوار نمی‌توان یافت. این روش حفاظت از مرزهای ما نیست... البته بر اساس اطلاعات مبتنی بر واقعیت». اما برای ترامپ و بسیاری دیگر، دقیقا چون مسأله احداث دیوار، چیزی مردانه است، نیازی برای توجه به اطلاعات واقعی نمی‌بینند.

در دنیای کشتی حرفه‌ای، حقایق و تخیلات در یک داستان در هم آمیخته می‌شوند تا با احساسات تماشاگران رابطه برقرار کنند. در ورزش کشتی کچ، روایت داستانی از تقابل خوب در برابر بد یا واقعیت در برابر دروغ، توجیه کننده عملکرد است. مسأله حیاتی این است که این داستان‌های تخیلی بتوانند عواطف واقعی را برانگیزانند. برای هواداران کشتی، تا زمانی که این داستان‌ها به واقعیت شباهت داشته باشند، تخیلی بودنشان اهمیتی ندارد. احساس واقعیت از خود واقعیت مهمتر است و حقایق به حاشیه رانده می‌شوند.

بسیاری از دروغ های بزرگ سیاسی ترامپ نیز بر اساس همین نگاه شکل گرفته است. قضیه گواهی تولد باراک اوباما و اخیرا داستان هجوم کارناوال جنایتکاران و خاورمیانه‌ای های ناشناخته، داستان‌هایی هستند که مورد بررسی قرار گرفته و تخیلی بودنشان اثبات شده است. ممکن است اطلاعات موثقی در اختیار باشد که نشان دهد احداث یک دیوار، بهترین راه حفاظت از مرزها نیست اما برای اغلب هواداران ترامپ، آنها حقایقی نامربوط هستند. از نظر مشتاقان ترامپ، به خصوص کسانی که در نگرانی‌های او شریک هستند، دروغ های ترامپ احساسی بهتر از واقعیت دارد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.