حیدر رحیم پور ازغدی: شیخ محمود حلبی، اصلاً مخالف امام و انقلاب نبود
- ضمن عرض سلام، اگر صحبت مقدماتی هست بفرمایید تا به سراغ سوالات برویم.
نسبت به هر مطلبی باید نخست به علت و معلول های طبیعی آن عنایت بکنیم و در این موضوع باید به علت پدید آمدن جریان هایی همچون بهائیت و وهابیت توجه نمود که چه چیزی باعث گردید این دو پدیده در فاصله کمی از یکدیگر به وجود آیند.
علت این بود که امپراطوری کبیر انگلستان به دنبال از بین بردن اسلام بود جلسه ای تشکیل داد و در آن نظریه های مختلفی از جمله حذف قرآن از میان مسلمین مطرح گردید، اما چون این امر محال بود به این نتیجه رسیدند در میان مذاهب اصیل اسلامی _شیعه و اهل تسنن_ مذاهبی را به وجود آورند، که در نهایت بهائیت را در شیعه و وهابیت را در میان اهل سنت به وجود آوردند.
البته بهائیت به لطف علمای مکتب امامیه نتوانست جایگاه خاصی پیدا کند اما وهابیت در میان اهل سنت بسیار پیشرفت نمود و نتیجه این شد که انگلستان وقتی که دید با زر و زور نمی تواند، شروع به تزویر کرد و وهابیت را برای آنها ساخت که موفق شد، بهائیت را هم برای ما، که ایذائی شد ولی خب حاکم نشد. شیخ محمود حلبی رحمت الله علیه این را فهمیده بود، متوجه شده بود.
- از مرحوم شیخ محمود حلبی بفرمایید چه شخصیتی داشتند؟
شیخ محمود رحمت الله علیه از شاگردان میرزای اصفهانی و رفیق میرزا شیخ مجتبی قزوینی و رفیق حاج شیخ هاشم و رفیق بادکوبه ای بود. و از لحاظ علمی کامل بود و نمی توان به او نسبت ارتجاع داد.
- نظر ایشان نسبت به بهائیت چگونه بود؟
شیخ محمود می گفت امروزه بزرگ ترین آفتی که به سراغ ما می آید این بهائی ها هستند، برای اینکه اینها زنده حرف می زنند، تحریف می کنند ولی زنده حرف می زنند، و تمام همّتش را برای مبارزه با اینها گذاشت و مبارزه می کرد. آن وقت حوزه مشهد دست شیخ احمد کفایی بود، اما حوزه ای بود که مفید به حال شیعیان نبود و مصلحت سنجی های فراوانی به نفع دربار در آن انجام می پذیرفت.
چون حاج شیخ محمود رحمت الله علیه منبریای بود که با بهائیت مبارزه می کرد و سیاسی کاری بود، وقتی آقای کاشانی کاندیدا شد، زنگ زد به شیخ محمود گفت دیگر کفایی هیچ کاره است، برو مردم را دعوت کن به مسجد گوهرشاد، سخنرانی کن درباره مصدق و نفت. شیخ دعوتی از مردم کرد و مردم هم دعوت او را قبول کردند به طوری که صحن ها و بست ها پرشده بود و من هم بودم.
تمام این ها برخلاف نظر کفایی بود چون او نفت ملی را جایز نمی دانست و حتی در افتادن با انگلستان را هم صحیح نمی دانست.
- پس از کودتا مرحوم شیخ چه کرد؟
حاج شیخ بعد از کودتای مصدق، وقتی که آن دو نفر را گرفتند، خیلی زیرک بود، دید اگر مشهد باشد که بدون شک او را می گیرند، رفت تهران.
فلسفی رحمت الله علیه زمان مصدق از شاه حمایت می کرد، نظرش این بود که اگر شاه برود، کمونیست ها پیروز می شوند، ما شاه را نمی خواهیم ولی، سیاست های شاه را تقویت می کرد، آیت الله خوانساری نیز همین سیاست را داشت، لذا حاج شیخ رفت پیش این دو نفر، گفت نگاه کنید شما با شاه نزدیک هستید، بروید به شاه بگویید اول بهائی ها مردم را بی دین می کنند، بعد روسیه بی دین ها را کمونیسم می کند. اجازه بدهید من در مقابل بهائیت بایستم، بهائیت برای شما از همه بیشتر خطرناک است. اینها رفتند و بین شاه و شیخ محمود واسطه شدند، که حاج شیخ محمود در سیاست صحبت نکند ولی با بهائیت مبارزه کند. و بسیار عالی مبارزه می کرد و شاگردان درجه یکی هم درست کرد در مبارزه، که اینها هر کدامشان در مجالس بهائی می رفتند، پدرشان را در می آوردند.
- شما درخاطرات خود به علاقه خاص به مرحوم عابدزاده اشاره نموده اید اما پس از دستگیری ایشان و ماجراهایی که اتفاق افتاد و ایشان سیاست را به کنار نهادند با تمام علاقه ای که به ایشان داشتید از مرحوم عابدزاده جدا شدید، اما چنین نگاهی به مرحوم حلبی ندارید و علی رغم اعلام مرحوم حلبی نسبت به جدایی دین از سیاست، همچنان ارادت خود را به ایشان ثابت می دانید.
حلبی از سیاست فاصله گرفت اما مبارزه می کرد اما عابدزاده فاصله گرفت همه چیز را کنار گذاشت به علاوه اینکه با شاه همکاری می کرد، آمد مهدیه لوستر ها رو روشن کرد، بچه های اصلی را به خاطر خودشان می رنجاند. به من گفت که فلانی روز 28 مرداد، یک قالیچه دم پاساژتان بزنید. بعد من گفتم به همان ختم نمی شود، بعد از قالیچه چیز دیگری است، بعد چیز دیگر، بعد چیز دیگر. دیگر من آمدم، مهدیه را منشعب کردم.
اما شیخ محمود دید که در مشهد که نمی تواند کار کند، و حتمی یا باید برود زندان یا هرچه آنها می گویند به حرف کند، لذا چکار کرد؟ رفت تهران، پیش خوانساری و فلسفی و این حرف هایی که گفتم، گفت به شاه بگویید اینطوری، و شروع کرد به تبلیغات خوب بر علیه بهائیت.
از حالا انحرافات را ببینید. دستگاه وقتی که دید این انجمن خیلی دارد رشد می کند، شروع کرد به نفوذ دادن افراد در انجمن. یک عده میلیاردها آمدند و پول های سنگین می دادند که چکار بکنید و چکار نکنید، این عده آمدند نفوذ کردند بین بچه ها. شیخ محمود هم دیگر رو به پیری بود، حالا این انجمن، مجالس بزرگ می گرفتند و آشخورها پای سفره معاویه می نشستند از اینجا دیگر بچه های خوب در انجمن نبودند و این انجمن دیگر مال شیخ نیست، بعد از شیخ، یک استاد فلسفه که زمان فرح استاد فلسفه بوده، این را می گذارند جانشین حاج شیخ محمود ضد فلسفه. اصلاً دیگر این انجمن دوم، کوچک ترین ربطی به انجمن اول که حاج شیخ محمود باز کرد بود، نداشت و ضد آن بود.
- شیخ محمود حلبی مخالف امام خمینی (ره) و قیام ایشان بود؟
به قرآن، اصلاً نه اینکه مخالفت نداشتند، بلکه شیخ محمود آرزوی اینطور انقلابی را داشت. بله، منتها اینقدر سرویس ها قوی بودند، همین الآن هم هستند، که هرکار کرد که با امام تماس بگیرد، نتوانست و از آن طرف هم به امام خمینی گفتند که این مخالف است، امام هم استقبال نکرد، و این را هم راه ندادند. اگر یک جلسه می نشستند، اتفاقات دیگری می افتاد.
- پس صحبت هایی که از ایشان در نقد امام خمینی (ره) و انقلاب نقل شده است چه معنایی می تواند داشته باشد؟
احمدزاده، رفیق ما، تندرو بود، بخاطر همین تند روی ها بچه هایش را هم کمونیست کرد و هر سه آن ها کشته شدند. احمد زاده از رفقای زمان موتلفین شیخ است، شیخ محمود به او می گوید: جواب این خون ها را چه کسی بایستی بدهد؟ و منظورش جوانانی است که متاثر از تفکرات کمونیست ها شده اند، اما عده ای آن را به مخالفت شیخ با امام و انقلابیون و شهدا تفسیر کرده اند.
یک روز افتخاری آمد اینجا و از من گله کرد که من از شما روز قیامت نمی گذرم، من هم گفتم بنده هم روز قیامت از تو نمی گذرم که شیخ محمود را بدنام کردی.
- خط دوم انجمن را چگونه می بینید؟
خط دوم انجمن، مال انگلستان است. در رده های بالا سرمایه های میلیاردی رجال قریش و این وسط هم دلاّل هایی که با اعتبار و آبروی حاج شیخ کاسبی می کنند.
- نظرتان نسبت به تعطیلی انجمن چیست؟
شیخ محمود حلبی انجمن خودش را تعطیل کرد، اما خط دوم که فعال است غیر از انجمنی هست که شیخ راه انداخته بود. خط دوم انگلیسی است و مقابل انجمن شیخ است.
- آنچه از حرف ها و گفته های شیخ محمود و اساسنامه انجمن مشخص می گردد اینگونه است که انجمن حجتیه دین را از سیاست جدا می داند و این گفته دقیقا مخالف تفکر مرحوم امام خمینی (ره) است.
این جدایی دین از سیاست را، شیخ، زمان شاه گفت که در مقابل حوزه، اوقاف را به وجود آورد، در مقابل تبلیغ روحانیت، ارشاد را آفرید، سیاست شاه اینگونه بود حاج شیخ هم گفت ما از این سیاست های شما جدا می شویم.
- اگر بتوانیم کلام شما را نسبت به زمان مرحوم حلبی بپذیریم دیگر نمی توان این توجیه را به زمان حال سرایت داد.
هرکس این حرف را الآن بزند بی دین است، چون تمام ائمه، اولیاء، همه گفته اند اطاعت از ولیّ فقیه لازم است. هر کس این حرف را الآن بزند، بی دین است، نه اینکه کارش اشکال دارد.
- خط دوم انجمن نسبت به وحدت میان مذاهب اسلامی اهتمامی نداشته و بسیار در مسیر وحدت شکنی قدم بر می دارند. آیا مرحوم شیخ محمود حلبی نیز اینگونه بود؟
ایشان اصلاً رفیق سنّی داشت و مخصوصاً پشت سرشان می گفت اینها خیلیهایشان از ما مؤمن ترند ولی فریب خورده اند، جاهل اند، باید با آنها مدارا کنیم، تا کم کم وارد راه بشوند. همین کاری که الآن الحمد لله حوزه دارد می کند. اصلاً اینطور مقابله ها نبود. حاج شیخ می گفت هرکس عالم به قرآن است، همان به اسلام نزدیک تر است. هرکس عالم به سنت است، همان نزدیک تر است.
- بزرگترین تفاوت خط اول و دوم انجمن را در چه می بینید؟
خط اول انجمن، بسیار سیاسی و برای امام زمان بود. اما اینها سه جورند، سه قسمت اند، یک قسمتشان آش خورند، یک قسمتشان سرویس اند، یک قسمتشان هنوز نمی فهمند این انجمن، آن انجمن نیست. دقت می کنید؟ نمی فهمند. اصلاً تمام انجمنی هایی که الآن در انجمن هستند مستضعفند، یا ریالی اند یا فکری و یا آشی .
- آیا انجمن حجتیه در مخالفت های خودش می تواند بر آینده نظام مقدس جمهوری اسلامی موثر واقع شود؟
آمریکا نمی تواند تأثیر بگذارد، اینها می خواهند تأثیر بگذارند؟! اصلاً وقتی با آقای خامنه ای این حرف ها را می زنیم، دلش بهم می خورد. من با آقای خامنه ای خب همشهری بودیم، رفیقیم، می گوید: چی هستند اینها؟! شما در یک محیطی هستید که می بینید اینها نقشی دارند، خیال می کنید که چی هست. اصلاً روزهای تظاهرات معلوم می شود اینها چه کسانی اند، بهائی ها چی اند، تکفیری ها چی اند. اصلاً بحث ما و آمریکا است این پشه ها، بعوضه ها که دیگر بازی نیستند که روی اینها حساب کنیم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر