وضعیت سیستان و بلوچستان یکماه بعد از سیل/ آقای وزیر، اینجا مردم اکسیژن ندارند/ وعدههایی که داده شد و عمل نشد!
«خاکِ سیستان و بلوچستان آدم را می گیرد و ما اینجا احساس غربت نمی کنیم.» این جمله ی دختران کرمانی در قطارِ مسیرِ زاهدان من را هر لحظه برای رسیدن به مقصد مشتاقتر کرد. مقصدی که برای رسیدن به آن باید بیشتر از ۲۴ ساعت راه را طی می کردم اما تنها چیزی که فراموش کرده بودم سختیِ راه بود. خوب می دانستم مردمِ مناطقِ محروم سیستان و بلوچستان در همه این سال ها سختی بیشتری کشیدند و دم نزدند.
روایت های آن دخترهای کرمانی که دانشجوی آن دیار بودند هر لحظه تصورِ واضح تری از حیاتِ سختِ مردمِ نجیبِ سیستان و بلوچستان برایم ترسیم می کرد؛ اما من با قدم گذاشتن به منطقه دشتیاری و روستای پیرسهراب با روایتی رو به رو شدم که جمله و کلمه برای بیانش به ستوه می آید...
*اینجا اکسیژن نیست آقای وزیر!
نزدیکی های منطقه دشتیاری بودم که اینترنت موبایل کاملا قطع شد. با خودم گفتم جاده است، می رسیم، درست می شود. رسیدم روستای پیرسهراب؛ استقبال و میزبانیِ گرمِ آقای درخشیده و همکارانش در مدرسه شبانهروزی شهید باهنرِ این روستا تا ساعاتی از یادم برد اینترنت ندارم. مواجهه با مردمان خون گرمِ بلوچ می توانست هر سختی و ناراحتی را از یادم ببرد. همچون میزبانی خانواده «آقای کریم بخش درج دهقان» که چند روزی مهمانشان بودم؛ همان هایی که هر وقت در طولِ سفر از محبت بی اندازه شان شرمنده می شدم می گفتند: «شما ۲ هزار کیلومتر به خاطر ما آمدید اینجا...»
اما برای ارتباط های کاری و پیگیری چند موضوع نیاز به اینترنت داشتم که پاسخِ آقای درخشیده مرا بهت زده کرد: «خط های همراه اول در کل این منطقه اینترنت ندارند.» یادم آمد همین هفته پیش بود که جنابِ آقای وزیر ارتباطات گفته بودند: « اینترنت امروز به عنوان اکسیژن برای مردم است.» حال نمی دانم آقای آذری جهرمی که این روزها به دنبال برافراشتن پرچم ایران روی کره ماه است، خبر دارد مناطق زیادی از دومین استان بزرگِ کشور از داشتن اینتزنت و به قول ایشان «اکسیژن» محروم است؟! بگذریم که در بسیاری از روستاها حتی آنتن موبایل هم به کل قطع بود و امکان هیچ گونه تماس تلفنی وجود نداشت.
مسئولان محلی از پیگیری های مداوم و قول های نافرجامِ مسئولان می گفتند. نهایتا پیگیر موضوع شدم و مسئولان استانی گفتند که ۲۰۸ نقطه از سیستان و بلوچستان باید به خطوط اینترنتی متصل شوند اما به دلیل تحریم و نبود امکانات فقط ۷۰ نقطه تامین شده است. هرچند آقای سالاری، مسئول سایت های همراه اول استان قول داد تا اینترنت منطقه پیرسهراب تا آخر بهمن ماه متصل می شود. اما تکلیف سایر مناطقِ بی اکسیژن چیست آقای وزیر؟!
فقط می آیند حرف می زنند...
گیج شده بودم، نمی دانستم مشکلاتی که سیل برای مردمِ صبورِ بلوچ درست کرده را ببینیم یا محرومیت ها و کمبودهایی که پیش از سیل هم بوده و حالا این بلای طبیعی زخمی شده بر زخم هایشان. بلایی که به گفته خودشان تا چند روز فقط مردم شهرهای اطراف فریادرسشان بودند چون راهی برای برقراری ارتباط نداشتند.
نمی دانستم خانه بهداشتی را ببینم که مدت ها قبل ساخته شده، اما بدونِ دکتر و پرستار و تجهیزات رها شده یا آمبولانس های فرسوده ای که حالا در سیل اخیر برای همیشه ازکار افتادند و مردم دشتیاری چند هفته ای است بدون آمبولانس هستند. آقای محمدکریم بلوچ، عضو شورای بخش مرکزی شهرستان چابهار می گفت «وزیر بهداشت و درمان بعد از سیل آمد و قول داد آمبولانس ها تامین می شوند اما هنوز خبری نیست.»
بله؛ خبری نیست. مردم محلی همین را می گویند. هرچه می پرسیم همین را می گویند. یکی از محلی ها می گفت: «مسئولان فقط می آیند حرف می زنند، اما هیچ عملی نیست.» دیگری می گفت: «آمدن و رفتن مسئولان مثل مُسَکن است، دردی دوا نمی کند.» و من هنوز گیج بودم. نمی دانستم سرم را کدام سمت بچرخانم. نمی دانستم اول کپرنشین های بی شناسنامه را ببینم یا روستانشینان بی آب و برق را که فقط ۷ کیلومتر با سد فاصله دارند!
راستی، هندوانه ها افتاد
از هر جاده ای می گذشتم، به هر روستا که سر می زدم زمین های تخریب شده کشاورزی بود. کشاورزانی که قرار بود تا ۴۰ روز دیگر محصولاتشان را برداشت کنند اما حالا هیچ ندارند. هندوانه، طالبی، خربزه، موز، ذرت، بادمجان، پیاز، گوجه فرنگی و ... همه را از دست داده بودند. عبدالحمید جدگال، کشاورزی اهلِ روستای رگتی در منطقه عورکی بود که می گفت ۴۰ هکتار از زمینهای کشاورزیِ طالبی و هندوانه خود را همچون بسیاری دیگر از کشاورزانِ بلوچ از دست داده است. میگفت حدود ۱۵۰ میلیون تومان بذر و پلاستیک و لوله های آب چکان خود را فقط در قسمت زمینهای طالبی از دست داده، به گفته مسئولان محلی، سیل اخیر در این منطقه ۳۰۰ هکتار زمین کشاورزی در پایین دست سد زیردان و دو هزار هکتار را فقط در منطقه عورکی تخریب کرده است.
البته طغیان رودخانههای پایین دستِ سد زیردان و منطقه عورکی در مجموع بیش از دو هزار هکتار از زمینهای کشاورزی این منطقه را تخریب کرده و برخی مناطق زمین هم زمین دچار فرسایش شده است. و این یعنی تخریبِ همیشگی این زمینها و پایانِ کشاورزی برای برخی کشاورزان که شغلِ دیگری جز این ندارند.
هرچند سیل هجوم ملخ ها را هم برایشان به ارمغان آورده است! ملخ هایی که بزرگی شان اندازه یک گنجشک می شد و کشاورزان می گفتند می ترسند در منطقه بمانند و زمین های باقی مانده را هم تخریب کنند.
اما اینجا هم مشکل روستاییان فقط سیل نبود. یکی از کشاورزان می گفت برخی از آنها به دلیل تصرف زمین های کشاورزی تا ۲۰۰ میلیون تومان جریمه شدند. آنها می پرسند: « ما در این مناطق و به دور از هرگونه امکانات، چه کار کنیم جز کشاورزی؟ چه اشکالی دارد زمین های خالی را با کشاورزی آباد کنیم؟» درحالی که درآمد بسیاری از مردم منطقه فقط و فقط یارانه است.
اما هراسِ دیگر آنها تکرار دوباره سیل بود. مسئولان محلی می گفتند لایروبی رودخانه ها، ساخت سدبند با ارتفاع پایین و ایجاد سدهای پایین دست مانع از تکرارِ دوباره این فاجعه است؛ با خستگی از این راه حل ها برایم حرف می زدند، انگار که خسته بودند از گفتن و نشنیدن اما چشمانشان به آسمانِ آبیِ دیارشان بود و از تلاش برای پیشرفتِ فرزندانی حرف می زدند که قرار است مطالبه گر باشند و سیستان و بلوچستان را بسازند.
به امیدِ روزهای روشن
کودکانِ بلوچ، بچه های لاکچریِ اینستاگرامی نیستند. سلفی و استوری و تبلیغات برای برندهای رنگارنگ را بلد نیستند. تفریح شان بازی در کوچه پس کوچه های خاکی روستایشان است و هر از گاهی دیدنِ غریبه ای که از کیلومترها دورتر برای دیدنشان آمده؛ دورش جمع می شوند و با کنجکاویِ کودکانه به او سلام می کنند. من هم همان غریبه ای بودم که زیرِ دریای نگاهِ زیبای کودکانه شان غرق می شدم. می شد ساعت ها در کوچه های خاکیِ دشتیاری با آنها دوید و خسته نشد. با همان کودکانِ کپرنشینِ بی شناسنامه حتی؛ که نه خدمات درمانی و مادی دریافت می کنند و نه می توانند به مدرسه بروند.
مسئولان محلی می گفتند که مشکلِ بیشناسنامه بودن بسیاری از مردمِ منطقه دشتیاری جدی است. به گفته محمدکریم بلوچ، عضو شورای بخش مرکزی شهرستان چابهار، این مسئله دلایل متعددی دارد. تا ۵ سال پیش اداره ثبتاحوال در چابهار بود و بسیاری از خانوادهها هزینه رفتو آمد به چابهار را نداشتند و نهایتا بیشناسنامه ماندند. از طرفی میگفت همچنان به فرزندانی که پدر افغان یا پاکستانی دارند شناسنامه نمیدهند و قانون مجلس هنوز اجرایی نشده است. در عین حال اگر پدر فوت شده باشد و فرد عمویی هم نداشته باشد نمیتواند دنبالِ گرفتن شناسنامه و تحصیل برود. البته برخی محلی ها می گفتند برخی مسئولان استان نمی خواهند جمعیت واقعی این مناطق ثبت شود، مبادا اعتبارات بیشتری به آنها تعلق گیرد و باعث پیشرفت آنها شود.
هرچند همان ها هم که شناسنامه دارند گاهی انقدر از مدرسه دورند که مادرهایشان می گفتند: «با این فاصله، بدونِ سرویس و وسیله رفت و آمد چطور دخترهایمان را بفرستیم مدرسه؟ تازه بیشتر وقت ها اینجا هوا گرم است و بچه ها نمی توانند چند کیلومتر در دمای ۴۰ درجه پیاده بروند.» می پرسیدند باید چه کار کنند جز ترکِ تحصیل؟ موضوعی که به گفته آقای درخشیده زیاد اتفاق می افتد.
البته آقای درخشیده از تلاش هایشان برای ارتقای سطح آموزشیِ بچه های دشتیاری هم برایم گفت. از موفقیت هایشان که در این سال ها با کمکِ موسسه «دستیاری به دشتیاری» و با همت حسین علیمرادی اتفاق افتاده است. همان کسی که دو ماه پیش در جاده های دشتیاری تصادف کرد و جان سپرد. همان کسی که مردمِ دشتیاری مدام از خدماتِ صادقانه و بزرگش برایم می گفتند.
آقای درخشیده هم می گفت:«من به عنوان یک معلم فقط رسالت خود را آموزش می دانم. می خواهیم انقدر خوب کار کنیم که بچه ها بروند در مراکز عالی تهران درس بخوانند، مطالبه گری را بیاموزند و حق خودشان را بگیرند.» حرف هایش سراسر انگیزه و امید بود. می گفت:« تا ۵ سال پیش دیپلم گرفتن اینجا رویا بود. قبولی که هیچ، تعدادِ تجدیدی کمتر اینجا افتخار بود اما ما کمر همت را بستیم و با کمک های دستیاری به دشتیاری و حسین علیمرادی حالا ما به ظرفیتی رسیدیم که اکنون ۱۸ دانشجو-معلم داریم که در دانشگاه های سراسری درس می خوانند. سال گذشته قبولی پرستاری و مهندسی شیمی داشتیم. هدف اصلی ما همین است. ما با حسی جهادگونه ماندیم تا بلکه این بچه ها پیشرفت کنند.»
به گفته او، مسئولان چابهار بومیِ منطقه نیستند و این نگاه عوض نشده که بومی ها هم صلاحیت و توانمندی دارند. به همین دلیل زندگی خود را در مدرسه شبانه روزی با دانش آموزانی توانمند می گذرانند تا بلکه با تربیت نیروهای متخصص بتوانند جایگاه واقعی شهر و دیارشان را حفظ کنند.
حدود ۱۲۰ دانش آموز این منطقه هر روز باید تا کمر در آب فرو بروند تا به مدرسه و به کلاس های درس برسند. چرا؟ چون روی رودخانه کاجو پلی برای عبور نیست. اما می آیند، به سختی اما پرتلاش، تا سرنوشتشان را خودشان رقم بزنند و در آسمانِ پرستاره ی «دشتیاری» بدرخشند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.