مسوولیت سازمانی
گوهری به نام اعتماد
دیوید استوارد به عنوان سیاهپوستی که در سنین رشد با تبعیضهای فراوانی مواجه شد، مصمم شده بود که نهتنها مسیر رشد و کارآفرینی را طی کند، بلکه از این طریق امکان خدمت به کارکنان و مشتریان را هم به دست آورد. او پس از ۱۰ سال اشتغال در شرکتهای مختلف، بالاخره تصمیم گرفته بود که رئیس خودش باشد و به رشد و توسعه سایر سیاهپوستان مستعد هم کمک کند. پس در سال ۱۹۸۴ شروع به بنیانگذاری کسبوکارهایی مربوط به حسابرسی و نرخگذاری حوزه حملونقل کرد. در این فرآیند، دو شرکت دیگر هم تاسیس کرد تا دامنه فعالیتهایش به حسابرسی حملونقل ریلی و فناوری هم گسترش یابد. بهویژه یکی از قراردادهای بزرگ شرکت او (که ۸۰درصد درآمدها را تشکیل میداد و سهساله بود) باعث شد که برای جمعآوری دادهها و اطلاعات گستردهتر، یک شبکه محلی (LAN) و کامپیوتری گسترده در مراکز اداری و عملیاتی راهآهن سنت لوئیس (شهری در ایالت میسوری) ایجاد کند.
در آن زمان، شبکهسازی و اتصال کامپیوترهای یک ناحیه عملیاتی به یکدیگر، آخرین فناوری روز بود. همین زیرساخت و افزایش توانمندیهای کارکنان دیوید بود که باعث شد حتی پایان قرارداد بزرگ ۳ ساله و از دست رفتن ۸۰درصد درآمدها، به ورشکستگی او نینجامد. دیوید در این باره میگوید: «زمانی که شرکت یونیون پاسیفیک، قرارداد جدیدی با ما امضا نکرد، به این نتیجه رسیدم که محور فعالیتهایمان نباید محدود به راهآهن باشد. با تجربهای که در ایجاد و استفاده از شبکههای محلی به دست آورده بودیم، فهمیدم که میتوان از فناوری برای حل مشکلات کسب و کارها استفاده کرد. ما شاهد انقلاب فناوری و ظهور اینترنت بودیم و میخواستم بخشی از آن باشم.» به این منظور بود که شرکت جدید خود را با نام ورد واید تکنولوژی بنیان گذاشت؛ هرچند هزینه و ریسک بالایی را با توجه به سن و وضعیت خانوادگیاش متقبل میشد.
زمانی که دیوید، شرکت جدید را ایجاد کرد، شریکی داشت که مالک مقداری از دو کسبوکار پیشین او بود. آن کسبوکارها هنوز هم مشتریانی داشتند و به این دلیل دیوید تصمیم به ادامه کار آنها گرفت. آنها را میتوانست در زمان مناسب تعطیل کند و تمام وقت خود را روی شرکت جدید بگذارد. اما فاصله شرکت جدید او با کسب و کارهای پیشین ۸ کیلومتر بود و همین موضوع وقت او را برای حضور در ورد واید تکنولوژی محدود کرد. او چند هفته پس از تاسیس شرکت، نخستین نیروی کار خود را استخدام کرد. جیم کاوانا، پیش از آن در یک شرکت تولید و توزیع تجهیزات الکترونیک به نام فیوچر الکترونیک، مدیر فروش بود. دیوید حتی تصور هم نمیکرد که این جوان ۲۸ ساله، چه نقشی در آینده شرکت ایفا خواهد کرد. اما آن دو در ابتدای یک آشنایی بزرگ بودند که تبدیل به رفاقت و شراکت مادامالعمر شد.
جیم، با پسزمینه جالبی به شرکت پیوسته بود. در اوایل دهه ۸۰ میلادی به دانشگاه سنت لوئیس رفته بود. در سال ۱۹۸۴ عضو تیم فوتبال المپیک آمریکا بود و ۱۸ ماه با این تیم به کشورهای مختلف سفر کرد. پس از بازگشت و در سال ۱۹۸۶ با مدرک بازاریابی از دانشگاه فارغالتحصیل شد. دو سال به عنوان یک فوتبالیست حرفهای بازی کرد و در سال سوم، باشگاه جدیدش ورشکست شد. آن زمان به این نتیجه رسید که اگر بخواهد ۱۰ سال دیگر فوتبال بازی کند، سنش برای کار، بالا میرود و بدون تجربه خواهد ماند. پس بین دو فصل فوتبالی، به مصاحبه در شرکت فیوچر الکترونیک رفت و شغل آنها را قبول کرد.
جیم از طریق رئیس خود با دیوید آشنا شد. دیوید در حال صحبت و توضیح هدفش از تاسیس شرکت جدید با رئیس جیم بود که او حرفهایشان را شنید. جیم از این موضوع به وجد آمده بود که صحبت آنها اغلب پیرامون ارزشها و اصول مدنظر دیوید پیش میرفت. به همین دلیل، به او پیوست. خودش میگوید: «جذب چشماندازی شدم که دیوید از شرکت آینده خود داشت. از همان لحظه که او را دیدم، تحتتاثیر قرار گرفتم. او اشتیاقی شدید به کارش داشت و در حوزه کاریاش نیز ماهر و بادانش بود. همواره دوست داشتم با شخصی اصولمدار همکاری کنم. به نظر میرسید که قابل اعتماد است و به همین دلیل به پیشنهاد کارش پاسخ مثبت دادم.»
در آن زمان، اشتغال یک سفیدپوست در شرکتی سیاهپوست قابل درک نبود؛ بهویژه که جیم یک پست مدیریتی و حقوقی عالی را ترک کرده بود. او همچنین پذیرفت که بخش قابلتوجهی از حقوق خود را ببخشد و بر اساس عملکردش دریافتی داشته باشد. دیوید حتی به او دارایی یا تضمینی نداد و فقط گفت که میتواند در آینده، سهمی از شرکت داشته باشد. اما جیم خرسند و راضی بود. او به پتانسیل شرکت علاقه داشت و بدون امضا کردن هیچگونه قرارداد، حرف آنها سند یک همکاری مادامالعمر شد.
جیم به دلیل مشغلههای دیوید، تا مدتها تنها نیروی کار شرکت بود و مانند یک کارآفرین و مالک، تمام خلاقیت و انرژیاش را صرف توسعه شرکت میکرد. چندی بعد، رئیس پیشین جیم هم به آنها پیوست. او مالک بخشی از شرکت هم شد. اما در ادامه، اقداماتش مشخص کرد که به اصول اخلاقی جیم و دیوید پایبند نیست. دیوید حق را به جیم داد و با رئیسش تسویه حساب کرد. ایراد فقط یک چیز بود: او قابل اعتماد نبود.
برگرفته از کتاب: قلب و روح