رمز موفقیت شرکتها، دیدنی نیست!
شرکتی که دیوید استوارد بنیان گذاشته از جنبههای مختلفی متمایز است. تمرکز بر مشتریان بزرگ، ایجاد روابط بلندمدت و تلاش برای جلب رضایت ۱۰۰ درصدی مشتریان، هرکدام ویژگیهایی هستند که برای متمایزسازی یک شرکت از رقبایش کافی است. با این حال، بنیانگذار و رئیس کنونی هیاتمدیره، روح شرکت را مهمترین وجه تمایز آن میداند. شرکت آنها از آغاز، با هدف کمک به کارکنان و مشتریان بنا شده است و پس از گذشت بیش از سه دهه از فعالیت آن، همچنان چنین روحیهای در آن جریان دارد.
دیوید میگوید هر فردی که وارد ساختمانهای شرکت شود، این موضوع را احساس خواهد کرد: «این روحیه کارکنان ماست. اگر از راهروهای دفتر کار ما بگذرید، آن را دیده و احساس خواهید کرد. کارکنان ما بابت اینکه بخشی از شرکتی دلسوز و پرملاحظه هستند، هیجان دارند. بازدیدکنندگان به محض آنکه با خوشامدگویی گرم متصدیان پذیرش مواجه شوند، این نکته را احساس خواهند کرد. کسانی هم که با خدمات پشتیبانی ما تماس بگیرند، حس دوستی و صمیمیت را از آن سوی خط دریافت میکنند. از میز اطلاعات گرفته تا انبارهای ما، چنین روحیهای جریان دارد.»
خونگرمی و صمیمیت مورد اشاره دیوید، اغراق نیست. اما او اغلب توضیح نمیدهد که ریشه این روحیه را باید در زمان بنیانگذاری شرکت جستوجو کرد. او خودش فردی خوشمشرب و دلسوز افراد است. زمانی که یکی از کارکنان یا فردی از اعضای خانواده آنها بیمار میشود، برایشان آرزوی بهبودی سریع میکند و هدیهای میفرستد. گاه نیز آنها را به کلاس کسب و کاری دعوت میکند که هر یکشنبه در کلیسای شهرشان برگزار میشود. او به عنوان یک کاتولیک، ۵۲ درس کسب و کار از آموزههای دینی خود استخراج کرده و در این کلاسها و در کتابی که منتشر کرده (Doing Business By The Good Book)، از آنها سخن میگوید.
افراد از احترام و توجه دیوید آگاه هستند و اگر در مناسبتی او را ببینند، با سوالاتشان سراغ او میروند: «به نظر شما ضعف امروزی اقتصاد چه اثری بر شرکت خواهد گذاشت؟» یا «فکر میکنید کاهش مخارج دولت بر کسب و کار ما اثرگذار خواهد بود؟» همسرش، تلما میگوید: «برخی موضوعات و دغدغههای مشترک باعث میشود که ظرف چند ساعت، دهها بار یک یا چند سوال یکسان از او پرسیده شود. با این حال، همواره با چنان دقت و آرامشی پاسخ میدهد که گویا بار نخست است که آن سوال را شنیده است. میدانم که او هم گاهی ترجیح میدهد در مورد مسائل دیگری صحبت کند ولی آنقدر برای دیگران احترام قائل است که خود را موظف به توضیح کامل میداند. او نمیخواهد کسی رنجیده یا خوار شود.»
مدتی قبل، یکی از مدیران فروش منطقهای شرکت، یک کارمند فروش احتمالی را به بازدید از دفتر اصلی شرکت در شهر سنتلوییس دعوت کرد. زمانی که آن مدیر از کنار دفتر دیوید رد میشد، او را دید که تنها نشسته است. پس با متقاضی شغلی وارد دفتر شد و گفت: «سلام دیوید. میخواستم چند دقیقه از وقتت را بگیرم و این خانم جوان را به شما معرفی کنم که از فلوریدا آمده و ممکن است به شرکت ما ملحق شود.» دیوید از پشت میزش برخاست، به سمت مهمانانش رفت تا به آنها خوشامد بگوید و حدود ۲۰دقیقه با آنها گرم صحبت شد. او به فروشنده احتمالی شرکت گفت: «من هرکاری که در توانم باشد، برای موفقیت شما انجام خواهم داد.» در پایان دیدارشان نیز نسخهای از کتاب خود را امضا کرد و در حالی که آن را تقدیم مهمانش میکرد، گفت: «این کتاب همه چیز را درباره این شرکت و اعتقادات من به شما خواهد گفت.»
آن زن چنان تحتتاثیر قرار گرفت که شروع به گریه کرد. پس از جلسه به مدیر فروش گفت: «باورم نمیشود که چنین شرکتی وجود داشته باشد. آنقدر این شغل را میخواهم که حاضرم بدون حقوق کار کنم. میتوانید قرارداد من را فقط بر اساس کارمزد فروش تنظیم کنید. من حتی نیازی به بیمه هم ندارم و همچنان تحت پوشش بیمه همسرم میمانم.»
او صداقت و یکرنگی را در کلام دیوید احساس کرد. روحیه کمک به دیگران از او شروع شده و به تمام مدیران و کارکنان شرکت سرایت کرده است. او میگوید که با مشاهده پیشرفت و موفقیتهای شخصی کارکنان، خوشحال میشود. البته که رشد شخصی آنها نیز در نهایت به پیشرفت شرکت در مسیر اهدافش میانجامد.
برگرفته از کتاب: قلب و روح