عادتهای عجیب نویسندگان: گوستاو فلوبر
صبحانهای با آب سرد و پیپ چاق شده
دو سال قبل را در خارج از کشور و در نواحی مدیترانهای گذرانده بود و بهنظر میرسید این سفر طولانی، اشتیاق کودکانه او به ماجراجویی و هیجان را ارضا کرده باشد. در آن زمان فلوبر چندان از رسیدن به میان سالی راضی نبود. شکمی بزرگ داشت با موهایی که به سرعت میریخت. این شرایط همراه شد با اینکه احساس کرد که باید برای نوشتن نظم داشته باشد؛ نوشتن شاهکاری به نام « مادام بوواری». کتاب از آغاز برایش مشکلاتی ایجاد کرد. او برای همراه و معشوق دیرینش لوییز کوله نوشت: «دیشب رمانم را شروع کردم. از حالا سختیهای وحشتناکی را بابت سبکی که انتخاب کردم، پیشبینی میکنم. این کتاب، کتاب راحتی برای نوشتن نیست».
فلوبر برای تمرکز روی کارش روال سختگیرانهای تدوین کرد که به او اجازه میداد هر شب چند ساعت بنویسد چون در طول روز هر سر و صدایی حواسش را پرت میکرد. همراه او مادر پیرش، برادرزاده پنج ساله و تیزهوشش کارولین، معلم سرخانه انگلیسی او و اکثر اوقات عمویش هم بودند. فلوبر هر روز صبح ساعت ۱۰ بلند میشد و زنگ پیشخدمت را به صدا در میآورد تا برایش روزنامهها، نامهها، لیوانی آب سرد و پیپ چاق شدهاش را بیاورد. بعد مشتی به دیوار بالا میزد تا اگر مادرش دوست دارد بیاید و کنارش بنشیند و باهم صحبت کنند. بعد از آن هم نوبت به نظافت روزانه و استفاده تونیک ضدریزش مو میرسید. ناهار را معمولا سبک میخورد و بعد از تدریس تاریخ و جغرافیا به برادرزادهاش، مطالعه میکرد. اما وقت نوشتن فلوبر شب بود. خودش در این باره میگفت: «گاهی از خودم میپرسم چرا بازوانم به خاطر این همه خستگی از بدنم جدا نمیشوند یا چرا مغزم آب نمیشود. من زندگی ریاضت کشانه و سختی را میگذراندم؛ زندگی عاری از لذات بیرونی. با چنان عشقی کارم را دوست دارم که جنونآمیز و غریب بهنظر میرسد؛ مثل زاهدی که جامه زبری را دوست دارد، در عین اینکه جامه جسمش را آزار میدهد».