مرگ بهخاطر اجرای اپرایی شعر حافظ
امروز سالروز درگشت نورعلیخان برومند است
او مجموعه این ردیف را با اجرای اسماعیل قهرمانی به ضبط در آورد و آن را به شاگردانسازی و آوازی خود انتقال داد. مهم ترین ویژگی استاد برومند معلمیاش بود که توانست بزرگان بسیاری را تربیت کند. استاد محمدرضا شجریان درباره آشناییاش با استاد برومند گفته بود: «حدود سال ۱۳۵۰ بود که یک روز استاد بهاری تلفن کردند و پس از احوال پرسی گفتند چند شب پیش با نورعلی خان برومند بودیم و صحبت شما به میان آمد. آقای برومند گفت بدم نمیآید که شجریان را از نزدیک ببینم. در ضمن خیلی حرف با او دارم. آقای بهاری ادامه دادند؛ ولی من آنجا چیزی نگفتم بد نیست که قراری بگذاری و بروی نزد برومند. چون میدانم که خیلی دوست داری که چیزی یاد بگیری. او هم که استاد خوبی است و میتواند چیزهای زیادی بهشما یاد دهد. از پیشنهاد استاد بهاری استقبال کردم. یک شب جمعه به همراه استاد بهاری به منزل دوست استاد برومند که در خیابان صاحبقرانیه بود، رفتیم. شش- هفت نفر بیشتر نبودیم. استاد فرمودندآقای بهاری! حالا یک چیزی بزنید آقای شجریان هم اگر حالش را دارد یک چیزی بخواند. صدایش را از رادیو شنیدهام حضوریاش را هم ببینم! عرض کردم شرمندهام. این جسارت از من نمیآید. گفتند: تعارف را کنار بگذار و بخوان! گفتم به چشم. مانده بودم که چه بخوانم که بد نباشد و نورعلی خان بپسندد. در همین فکر بودم که استاد بهاری کمانچه را در افشاری کوک کرد و شروع به نواختن کرد. یکی دو غزل را از ذهن گذراندم و مردد بودم که کدام را بخوانم. به خودم گفتم بهتر است بیگدار به آب نزنم و درسی را که از یکی از استادانم گرفتهام، بخوانم. شروع به خواندن کردم و با حساب خودم بد هم نخواندم. وقتی تمام شد کفی زدند و لحظاتی به سکوت گذشت. بعد استاد بهاری گفتند ماشاءلله آقای شجریان صدایت خیلی رساستها! بلافاصله نورعلیخان گفت آره ولی نمیدانم چرا اینقدر شعرها را گشاد گشاد میخواند! همه این آوازخوانها عادت کردهاند که هی سیلابها را بکشند. فکر میکنند اگر کلمات را بشکنند، میشود آواز! درحالیکه درست برعکس است. بعدا که هر یک از حاضران با هم به صحبت مشغول شدند و نورعلیخان بهطور خصوصی گفت دوست داری که آواز خواندن را طوری یاد بگیری که جایی در بین گل سرسبدهای آواز پیدا کنی؟ گفتم: البته که میخواهم! استاد سپس گفت کاری میکنم که در دانشگاه تدریس کنی. منتها باید دنبالش را بگیری.»
هوشنگ ابتهاج در کتاب «پیر پرنیاناندیش» درباره آشناییاش با برومند میگوید: «یه روز اومد رادیو پیش من. از عجایبه. خیلی بزرگواری کرد، اومد. فکر کنم که از لطفیاینا شنید که فلانی آدم بدی نیست و از جنس رادیوچیها نیست و میخواد کاری بکنه. وقتی اومد من خیلی خجالت کشیدم. بعد هم من مثل حالا آنقدر حراف نبودم. بعد، برومند اومد و شروع کرد به حرف زدن. خب نابینا بود. ببینید من اینطوریام که عکس العمل حرفی که دارم میشنوم تو چهره من پیدا میشه، که دارم تایید میکنم یا سوال میکنم یا انکار میکنم. بعد فهمیدم که ای وای، آقای برومند که منو نمیبینه. ای داد بیداد این داره حرف میزنه و من حرف نمیزنم و انگار داره با دیوار حرف میزنه... ناچار شدم که بگم: بله آقای برومند. نخیر آقای برومند.
بعد برومند گفت: آقای ابتهاج! عجیبه ما چقدر عقایدمون مثل هم است و خب این حرف برای من خیلی تایید بود که یه آدمی مثل برومند چنین حرفی بزنه. بعد از این دیگه پشت هم میدیدمش. میاومد رادیو، من میرفتم پیشش و با هم انس گرفتیم.»
نورعلیخان برومند اهل نوآوری نبود و به شدت به سنت پایبند بود. استاد شجریان در کتاب «راز مانا» که گفتوگویی بلندی با اوست از آخرین دیدار خود با استادش روایت عجیبی را تعریف کرده است. گویا بیست و نهم دی ماه سال ۱۳۵۵ همراه با او به کنسرت ارکستر سمفونیک تهران در کاخ گلستان میرود تا قطعهای را که به روی غزلی از حافظ ساخته بودند، بشنوند و داوری کنند. نورعلیخان پس از شنیدن شعر حافظ به شیوه نو خیلی ناراحت شده و گفته شعر حافظ باید با موسیقی حافظ خوانده شود نه بهصورت اپرایی... این فرم بیان حافظ نیست... سبک ایرانی کجا، سبک ایتالیایی کجا؟ بعد از شدت عصبانیت صورتش قرمز شده وقتی شجریان او را به خانه رسانده به وقت خداحافظی گفته حالا کارشان به جایی رسیده که حافظ را مسخره میکنند. فردای آن روز خبر درگذشت استاد برومند به گوش همه میرسد. شجریان میگفت واقعا آن شب حال استاد خوب بود و فکر میکنم این شوک او را کشت.