روایت دست اول از شاهد عینی فاجعه
عروسی خون شد
برنامه بازدید از پورتال که تمام شد ساعت ۵ شده بود، آن وقت هنوز همه چیز بهنظر آرام میرسید و نشانی از فاجعه وجود نداشت، تصور همه شرکتکنندگان این بود مرحله بازدید از پورتال میانی بخش سخت سفر است، آنجا که یک و نیم ساعت باید در لکوموتیو مینشستند و در یک تونل تاریک حرکت میکردند تا آخرین مراحل حفاری را از نزدیک ببینند. آن وقت که باید حدود ۱۰۰ متر در آب گل آلودی که از زانوها میگذشت با چکمههایی که در گل فرو میرفت و آب گلآلود بر وزن آن میافزود راه میرفتند (در این مرحله توجه بیشتر خبرنگارها به مهشاد کریمی خبرنگار «ایسنا» بود که شب قبل تا دیروقت بیدار مانده و کارتهای عروسیاش را نوشته بود، آنها نگران بودند مبادا مهشاد سر بخورد، مبادا دستش خراش بردارد، او عروس جمع بود و باید صحیح و سالم به خانواده و همسرش میرسید.) جمع حتی از مرحله سبد که تابه حال تجربه آن را نداشت هم به سلامت عبور کرده بود، آنها باید سوار چیزی شبیه بالابر میشدند که با طنابی تقریبا ۸۰ متر بالا کشیده میشد. بهنظر میرسید چیزی برای نگرانی وجود ندارد، از همین رو گروهی تکیه داده به صندلی چشمها را بسته بودند تا استراحتی بکنند، مهشاد کریمی همچنان با یکی از دوستان خبرنگارش حرف میزد و نگار اکبری و ریحانه یاسینی هم درحال گفتوگو بودند. جاده در مسیری کوهستانی پیچ وتاب میخورد اما کسی نمیدانست آن جاده مناسب حرکت اتوبوس نیست، گویا راننده چندین بار تلاش کرده بود با دنده سرعت را کنترل کند اما همه چیز از کنترل او خارج شد، آن وقت که زهرا کشوری خبرنگار روزنامه ایران و کیمیا عبدالله پور خبرنگار ایرنا فاجعه را از نزدیک میدیدند، کمک راننده چاره را در آن دید که وسط آمده و با اضطراب بگوید کمربندها را ببندید، چند ثانیه بعد اضافه کند اتوبوس ترمز بریده است و بعد خودش دست بر سر بزند و در میان پلکان در وسط اتوبوس جای بگیرد. ابراهیم نژادرفیعی خبرنگار خبرگزاری تسنیم تلاش کرد کمربندش را ببندد اما کمربندی پیدا نکرد و به ناچار صندلی را گرفت، نگار اکبری و ریحانه یاسینی هم را بغل کردند. اتوبوس با سرعت بالا به سمت راست که دره بود و سمت چپ که کوه بود متمایل میشد. در نهایت با فریاد یکی که داد میزد «بزن به کوه»، «بزن به کوه» راننده به سمت چپ متمایل شد و اتوبوس با تمام وزن خود به زمین کوبیده شد، دو خبرنگار محیط زیست ایران مهشاد کریمی و ریحانه یاسینی همان وقت جان خود را از دست میدهند، شمار دیگری جراحت برداشتند، از شکستگی سر و ترقوه و دنده گرفته تا بریدگیها و خراش بهواسطه شیشههای اتوبوس، اغلب گردن و کتفشان دچار آسیب شد. ادامه ماجرا توقف ماشینهای بینراهی برای کمک، التماس برای نجات مهشاد و ریحانه، رسیدن آمبولانسها و اعزام مجروحان و دیگران به نقده و از اورژانس آنجا به بیمارستان امام خمینی ارومیه و هتلی درآنجا بود. پنجشنبه سوم تیر ماه در روز دوم سفر اصحاب رسانه جهت بازدید از پروژههای طرح ملّی نجات دریاچه ارومیه اعضا به جای بازدید از پل میانگذر، بانک نشا و باغ پایلوت احداث سایبان سازمان جهاد کشاورزی یا در بیمارستان ارومیه بودند یا با درد و زخمهایشان در هتل درحالیکه دوستان عزیزشان مهشاد کریمی و ریحانه یاسینی از دنیا رفته بودند. همان روز حوالی ظهر جمع خبرنگاران بدون چهار عضو بستری در بیمارستان به تهران بازگشتند، دو مسافر این هواپیما یعنی مهشاد و ریحانه اما جانی در بدن نداشتند. روز بعد جمعه چهارم تیر ساعت ۹ صبح در بهشت زهرا قطعه نامآوران پدر و مادر و همسران مهشاد و ریحانه با جمع بزرگی از اقوام و دوستان آنها را به خاک سپردند، درحالیکه در غم فقدان آنها خون میگریستند.
این تراژدی اولین بار نیست که رخ میدهد، آخرین آنها هم نیست، همانطور که روز بعد اتوبوس حامل سرباز معلمها که از سیستان و بلوچستان برای فراگیری آموزش نظامی راهی شیراز بود در محور یزد- دهشیر به علت نقص فنی حادث از ناحیه در سمت مسیر مقابل واژگون و سپس با یک دستگاه تریلی متوقف برخورد کرد ۵ سرباز معلم جان باخته و ۱۰ نفر دیگر مجروح شدند. بهنظر میرسد راه کاهش حوادث اینچنینی سختگیر بودن در استانداردهای وسایل حملونقل عمومی است، فارغ از اینکه سرنشینان آن خبرنگار باشند یا کارگر یا سرباز!