پدرم همه پولش را خرج چاووش و شیدا کرد
امروز زادروز هوشنگ کامکار است
سال ۵۱ به دانشکده موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران وارد شد و در رشته آهنگسازی با رتبه اول لیسانس گرفت. با بورس اهدایی از ایتالیا عازم رم شد و در کنسرواتوار سانتاچی چیلای رم فنون کنترپوان و فوگ را طی مدت یک سال و نیم آموخت. مدتی بعد به آمریکا رفت و فوق لیسانس خود را از دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکوی آمریکا در رشته تاریخ موسیقی اخذ کرد. پس از آنکه در سال ۵۸ به ایران برگشت، مدتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشگاه فارابی به انتقال آموختههای خود پرداخت. ۱۰ سال در دانشگاه هنر تدریس کرد و ۶ سال مدیر گروه موسیقی این دانشگاه بود.
او همچنین گفته: «سالهای اول انقلاب عدهای ریختند و سازهای پدرم را شکستند. او هم هرچه باقی مانده بود را فروخت و به تهران آمد. آن زمان من در آمریکا بودم و برادرانم در تهران درس میخواندند. کل پول پدرم آن زمان ۳۵۰هزار تومان بود. پدرم تمامی آن ۳۵۰ هزارتومان را که ماحصل همه زندگیاش بود به لطفی داد و گفت این پول را برای گروه هزینه کنید. لطفی داماد خانواده بود که حدود ۵۰ دک (سیستم صوتی خانگی) خرید و با آن دکها آهنگهای گروه چاووش و شیدا را ضبط میکردند و در بازار میفروختند. پدرم تا آخر عمرش همراه با گروه شیدا، عارف و چاووش بود و کارهایشان را ضبط میکرد اما متاسفانه هیچگاه نامی از او برده نشد.»
ارسلان کامکار نیز گفته: سالهایی که کار موسیقی تعطیل شد، امرار معیشت ما با مشکل جدی روبهرو شد. من و برادران و لطفی و... هیچکداممان شغل دیگری بلد نبودیم. آن موقع هوشنگ، مسافرکشی میکرد، اصلا باورتان میشود؟ هوشنگ با کیوان ابتهاج پسر آقای ابتهاج میرفتند مسافرکشی. هرکدام یک شیفت.»
هانا کامکار، فرزند بیژن کامکار گفته: «من در هفته دو روز عمویم را میبینم و اگر روزى غیبت داشته باشم و از من بیخبر شوند، بیدرنگ سراغم را میگیرند و جویاى کار و احوالم مى شوند. تاکنون هر کاری که در حیطه موسیقی کردهام با مشورت ایشان بوده است. در حیطه تئاتر هم خط قرمزهای ایشان را میدانم و بر اساس آن پیش میروم. عمو هوشنگ برای من همیشه مثل پدر است. ایشان خیلی وقتها مرا توبیخ هم میکند. نه فقط مرا که باقی نسل دوم کامکارها را. که این توبیخها باعث میشود من دیگر قدم اشتباه برندارم.»
احمدرضا احمدی، شاعر نیز گفته: «در آلمان دوره دکلمه دیده بودم و دوست داشتم این کار را. در واقع من کشف هوشنگ کامکار بودم. میخواست «در گلستانه» را در بیاورد. رفته بود پیش شاملو که دکلمه کند. اما شاملو از سپهری خوشش نمیآمد. بنا بود شجریان بخواند و به دلایلی نشد. من را انتخاب کرد و شهرام ناظری. کار من از آنجا شروع شد.»