رضا فیاضی از خاطراتش گفت
کودک کار بودم
فیاضی با اشاره به آثار منتشرشده خود در بازار کتاب ادامه داد: در این سالها هم رمان چاپ کردهام و هم مجموعهشعر. مجموعه داستان و نمایشنامه هم نوشتهام که خوشبختانه میتوانم از آنها دفاع کنم. آخرین کاری هم که از من منتشر شده رمانی به نام «خری که نمیخواست خر بماند» بود. او با اشاره به اینکه خاطرات بسیاری از برخوردهای مردم در کوچه و خیابان داشته است، عنوان کرد: خیلی از واکنشهای مردم ناشی از خاطرات ذهنیشان است. مجموعه «قصههای تابهتا» یا همان «زیزیگولو» مربوط به اوایل دهه ۷۰ بود و ۳۰ سال از پخش آن میگذرد. خیلی از افرادی که امروز با آنها مواجه میشویم، از پزشک و پرستار تا راننده تاکسی، از آن سالها خاطره دارند. برخوردهای مردم هم عالی و حتی عاشقانه است. خاطراتی از این مواجهههای مردمی دارم که هیچ قیمتی برای آنها نمیتوانم تعیین کنم. در سفری که به میناب داشتم، دختربچهای سیهچرده که لهجه غلیظی داشت، دست مرا گرفت و درحالیکه گویی هم میخندید و هم گریه میکرد، با من صحبت کرد، انگار چیزی را به دست آورده بود که برایش بسیار جذاب است. لبخندهای مردم در این موقعیتها، اصلا چیز کمارزشی نیست. اینها داراییهای ارزشمندی است که ما در این سالها به دست آوردهایم.