دیوید لینچ کارگردان آمریکایی در ۷۸سالگی درگذشت
نابغه بیهمتای سینما
دیوید لینچ در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۶ در شهر میسول، مونتانا به دنیا آمد و در جوانی به هنر و خلاقیت علاقهمند شد. او پس از تحصیل در مدرسه هنر، به سینما روی آورد و با ساخت فیلمهایی که ترکیبی از رویا، واقعیت و نابهنجاری بودند، سبک خاص خود را در دنیای سینما معرفی کرد. لینچ تحصیلات خود را در مدرسه هنر و طراحی میشیگان و سپس در موسسه فیلم آمریکا در لسآنجلس ادامه داد. اولین تجربههای او در سینما با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز شد.
لینچ اولین فیلم بلندش را سال ۱۹۷۷ به نام «کلهپاککن» ساخت که توجه هالیوود و جهان را جلب کرد و سپس از سوی شرکت تولید فیلم مل بروکس استخدام شد تا فیلم «مرد فیلنما» را بنویسد و کارگردانی کند. این درام تاثیرگذار درباره یک فرد عجیب و تغییرشکلیافته در انگلستان ویکتوریایی بود که در اسکار درخشید و در ۸ رشته نامزد شد و جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اقتباسی را برایش به ارمغان آورد.
فیلمهای «مخمل آبی» و «تلماسه» آثار مهم لینچ در دهه ۸۰ به حساب میآیند که توانستند او را به عنوان یکی از کارگردانان پیشرو به تثبیت برسانند. او سال ۱۹۹۰ با سریال «تویین پیکز» انقلابی در تلویزیون ایجاد کرد و بعد از آن فیلم «در قلب وحشی» را ساخت و نخل طلای کن را گرفت. لینچ سال ۲۰۰۱ با فیلم «جاده مالهالند» به شدت درخشید. «امپراطوری درون» آخرین فیلم بلند اوست که در سال ۲۰۰۶ به سینما آمد که باز هم مورد توجه قرار گرفت. او در سال ۲۰۰۶ شیر طلایی افتخاری برای یک عمر دستاورد هنری و در سال ۲۰۱۹ جایزه افتخاری اسکار را دریافت کرد. «بزرگراه گمشده» و «داستان استریت» از دیگر فیلمهای مهم او به شمار میآیند.
فیلمهای لینچ پر از نمادهایی است که اغلب معانی چندلایه دارند و تفسیر آنها به عهده بیننده گذاشته میشود. لینچ با استفاده از نورپردازی خاص، موسیقی متن وهمآور و جلوههای ویژه، فضایی پر از اضطراب و تنش ایجاد میکند. اغلب فیلمهای این کارگردان صاحبسبک خطوط داستانی متعددی دارند و پایانهای باز آنها مخاطب را به تفکر وادار میکند؛ او در این آثار از شخصیتهای پیچیده بهره میبرد و در بسیاری مواقع کاراکترها دارای اختلالات روانی هستند و به دنبال یافتن هویت خود هستند.
سینمای لینچ تجربهای است که مخاطب را به چالش میکشد و به او اجازه میدهد دنیای خود را در دل فیلم بسازد. او با استفاده از زبان سینما، به ما نشان میدهد که واقعیت چیزی فراتر از آنچه میبینیم است. لینچ مرز بین واقعیت و رویا را محو میکند و دنیایی خلق میکند که قوانین منطقی در آن کار نمیکند. خود او در مصاحبهای گفته بود: «رویاها، منبع اصلی الهام من هستند. وقتی خواب میبینم، به دنیایی میروم که در آن همهچیز ممکن است. در رویاها، منطق معمول کار نمیکند و میتوانم هر چیزی را تصور کنم. وقتی از خواب بیدار میشوم، سعی میکنم این تصاویر و احساسات را در فیلمهایم به تصویر بکشم.»
بازتابها
مرگ دیوید لینچ با واکنش گسترده سینماگران نامدار دنیا روبهرو شد. انستیتوی فیلم آمریکا که لینچ در سال ۱۹۷۰ از آن فارغالتحصیل شد، در بیانیهای او را «یک آمریکایی اصیل» خواند و به تاثیر ماندگارش بر سینما اشاره کرد.
استیون اسپیلبرگ در بیانیهای گفت: «من عاشق فیلمهای دیوید بودم. «مخمل آبی»، «جاده مالهالند» و «مرد فیلنما» او را بهعنوان یک خیالپرداز منحصربهفرد و خلاق معرفی کردند که فیلمهایش حس دستساز بودن داشتند. دیوید وقتی نقش جان فورد را در فیلم «فبلمنها» بازی کرد، در نقش یکی از قهرمانانم بازی کرد. این یک تجربه سوررئال بود و شبیه صحنهای از یکی از فیلمهای خودش به نظر میرسید. جهان دلتنگ چنین صدای اصیل و بیهمتایی خواهد شد. فیلمهایش تاکنون آزمایش زمان را پشتسر گذاشتهاند و همیشه نیز اینگونه خواهد بود.»
جین شونبران، کارگردان، نیز نوشت: «مانند کافکا و بیکن، او زندگیاش را وقف باز کردن دریچهای به جهان دیگری کرد.» نیکلاس کیج هم درباره دیوید لینچ گفت: «او یک نابغه بیهمتا در سینما و یکی از بزرگترین هنرمندان این دوران یا هر زمان دیگری بود. او شجاع، درخشان و یک فرد نوآور با حس شوخطبعی بود. هیچوقت در هیچ پروژهای به اندازه کار با دیوید لینچ لذت نبردم. او همیشه همانند طلای خالص باقی خواهد ماند.»
لسلی لینکا گلتر، رئیس اتحادیه کارگردانان، گفت: «هیچکس شبیه دیوید نیست. او از دل و جان یک نابغه بصری بود که قصهگویی تصویری را در سینما و تلویزیون به سطحی جدید ارتقا داد.»