«دختران سپیدرود» پشت ویترین کتابفروشیها

در بخشی از این رمان میخوانیم: «بعد از خوردن غذا عارف به اتاق خودش رفت اما شامار آن شب بالا نرفت و ترجیح داد در همان اتاق نشیمن روی تشکچه و متکای خودش بخوابد. میدانست خوابش نخواهد برد. تصمیم خودش را گرفته بود. وقتی ساعت اتاق سه ضربه نواخت، شامار از جایش بلند شد شالی برداشت، بر سر انداخت و آن را محکم به پشت گره زد.
از اتاق بیرون آمد و در دل سیاهی شب به سمت خانه پدرش حرکت کرد. هنوز تا طلوع صبح وقت زیادی مانده بود. خواست فانوس روی پله را با خود ببرد اما منصرف شد. نور فانوس میتوانست جلب توجه کند. آهسته از پلههای ساختمان پایین آمد. ابتدا تصمیم داشت از سمت شرقی خانه به سمت جنگل برود تا زودتر به رودخانه برسد، اما لحظهای درنگ کرد. ترس وجودش را فرا گرفت. اگرچه او زن شجاع و نترسی بود اما تا آن زمان هیچ وقت پیش نیامده بود که آن وقت شب مجبور شود از جنگل بگذرد...»
از کساری پیش از این رمانی به نام «رشت، هفت کیلو متر به سمت غرب» به چاپ رسیده است. رمان «دختران سپیدرود» در ۱۸۵ صفحه و به قیمت ۲۷۹ هزار تومان از سوی انتشارات شالگردن منتشر شده است.