بخش یازدهم
چرا شرکتهای ایرانی نوآوری نمیکنند؟
کسانی که با کارآفرینان و مدیران ارشد بخش خصوصی ایران نشستوبرخاست دارند، بهخوبی با جملات بالا آشنا هستند. اکثر مدیران ارشد که از بنیانگذاران شرکتها هستند، با ایدههای نو و تصمیمات هوشمندانه خود شرکتشان را به جایگاه امروزی رساندهاند. آنها توانستهاند ایدههای نو را به خوبی اجرا و پیادهسازی کنند تا زمینه ساز شکلگیری و رشد کسبوکارشان شود.
در اینکه این مدیرانِ توانمند، ایدههای خوب و توان مدیریت بالایی دارند شکی وجود ندارد. اما مشکل از آنجا آغاز میشود که این مدیران، تصمیمات سرنوشتساز گذشته که زمینهساز موفقیتشان بوده را شاهد میگیرند و آن را به کل آینده تعمیم میدهند. یعنی اعتقاد دارند که تنها با ایدههای خوب خود و اجرای مناسب آن ایدهها میتوانند آیندهای متفاوت و بهتر را برای شرکتشان رقم بزنند. این نوع نگاه، به دو دلیل از موانع کلیدی نوآوری در شرکتهای ایرانی به شمار میرود.
در این نگاه، نوآوری حاصل ایدههای مدیر ارشد یا چند همکار خوشفکر وی تلقی شده و در نتیجه امری موردی، لحظهای و از جنس نبوغ فردی است. این در حالی است که شکلگیری ایدههای خلاقانه در حوزههای مطلوب و همراستا با راهبردهای شرکت، امری موردی نیست. این ایدهها اگر چه ریشه در خلاقیت فردی دارند، اما تنها در محیطی مساعد و مناسب بروز پیدا میکنند و اجرایی کردن آنها یک نظام سازمانی ویژه را میطلبد. شرکتهای پیشرو برای ایجاد جریانی پیوسته از ایدههای خلاقانه در راستای نیازهای حال و آینده کسبوکارشان، برنامههای مشخص و نظام سازمانی مدونی دارند. در چنین محیط مناسبی، همه کارکنان و حتی بسیاری از مشتریان و متخصصان برونسازمانی در جهت بهبود و رشد شرکت ایدهپردازی میکنند. وقتی ایدهپردازی خلاقانه تنها به بنیانگذاران یا مدیران ارشد یک کسبوکار محدود شود، این امر نه تنها از انگیزه دیگر کارکنان و ذینفعان برای بهبود و نوآوری میکاهد، بلکه نوآوری را با مانعی جدی روبهرو میکند. اگر چه مدیران ارشد از هوش بالا و تجربه باارزشی در حوزه کسبوکارشان برخوردارند، اما تجربه جهانی بهخوبی نشان داده که محدود کردن نوآوری سازمانی به ایدههایِ جمعِ محدودی از مدیران، در عمل جواب نمیدهد. اگر هم در چنین محدودیتی، شاهد نوآوری باشیم، این نوآوریها موردی و ناپایدار و بسیار کمتر و ضعیفتر از وضع مطلوب خواهند بود.
باید توجه داشت که ذهن مدیران ارشد زیر بار سنگین فعالیتها و مسوولیتهای روزمره و تکراری، خسته میشود. بیشتر این مدیران (و حتی مدیران مستقیم زیر نظر آنها) روزانه ساعتها درگیر جلسات فشرده و پیاپی هستند تا از عهده اداره امور روتین اما واجب شرکتشان برآیند. ذهن خسته و شلوغ این مدیران، معمولا خاستگاه خوبی برای شکلگیری و پردازش ایدههای خلاقانه نیست.
حتی اگر ایدهای نوآورانه در ذهن این مدیران شکل بگیرد، پیادهسازی آن مستلزم توجه مدیریتی و صرف منابع کافی و به موقع است. ایدههای خلاق و نوآورانه که اجرای آنها با ریسک همراه است، در عمل باید با فرآیندها و کارهای جاافتاده و کمریسک شرکت رقابت کنند، همان فرآیندها و کارهایی که درآمد امروز سازمان مدیون آنهاست. در بسیاری از موارد، ایدههای نوآورانه به دلیل ماهیت خود، در تضاد با منطق و فرآیندهای موجود شرکت هستند. اما نکته اینجاست که مدیران ارشد، معمولا خودشان پایهگذار فرآیندها و کارهای جاافتاده شرکت و مدافع آنها هستند. در چنین شرایطی، برخی از ایدههای نو که میتوانند آینده شرکت را متحول کرده و فرصتهای ارزشآفرینی فراوانی داشته باشند، در همان بدو شکلگیری در ذهن مدیران ارشد به سرعت کنار گذاشته میشوند و هیچگاه فرصت بروز و اجرایی شدن پیدا نمیکنند.
اکنون فرض کنیم که بتوان مدیری ارشد پیدا کرد که با وجود تمام گرفتاریهای کاری و مشغلههای روزانه، همچنان ذهن خلاق و آمادهای برای نوآوری داشته باشد. فرض کنیم که این مدیر بههیچوجه اجازه ندهد که پیشفرضهای شخصی و شخصیتیاش مانع شکلگیری و به جریان افتادن ایدههای خلاقانه و نو شود. حتی اگر بتوان چنین مدیری پیدا کرد، چه تضمینی وجود دارد که بهترین ایده برای تحول کسبوکار در ذهن این مدیر شکل بگیرد نه در ذهن یکی از دهها یا صدها مدیر، کارشناس یا همکار شرکت؟ چه تضمینی وجود دارد که باارزشترین ایده برای اوج گرفتن کسبوکار در ذهن یکی از صدها یا هزاران مشتری شرکت شکل نگیرد؟ چه تضمینی وجود دارد که این ایده طلایی در ذهن یکی از مدیران یا کارکنان شرکتهای همکار شکل نگیرد؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از میلیونها فارغالتحصیل و استاد دانشگاههای ایران نتواند ایده درخشانی برای جهش سودآوری شرکت ارائه کند؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از میلیونها ایرانیِ متخصص خارج از کشور، نتواند راهکاری هوشمندانه برای رشد سریع شرکت ارائه کند؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از صدها میلیون متخصص خلاق فعال در سراسر جهان نتوانند راهی خلاقانه برای برتری شرکت در رقابت در بازارهای بینالمللی ارائه کنند؟
جواب پرسشهای بالا کاملا آشکار است: هیچ تضمینی وجود ندارد. در روزگاری که هر روزه هزاران ایده جدید در قالب محصولات، خدمات یا فناوریهای جدید در نقاط مختلف جهان مطرح و اجرایی میشوند، تکیه بر ایدهها و ظرفیتهای فکری یک مدیر یا جمع محدودی از مدیران و بنیانگذاران، محدویتی بزرگ و اشتباهی مهلک است. چنین اشتباهی موجبات دیده نشدن و از دست رفتن بزرگترین فرصتهای نوآوری میشود. چنین اشتباهی باعث تاخیر در رصد تحولات جدید و دیر رسیدن به بازار میشود. چنین اشتباهی بالا رفتن هزینههای نوآوری را درپی داشته و به از دست رفتن فرصتهای پیشتازی و عقب افتادن از رقبای داخلی و بینالمللی میانجامد. در یک کلام، چنین اشتباهی یکی از بزرگترین موانع نوآوری در شرکتهای ایرانی است.
البته لازم است بر دو نکته در این ارتباط تاکید کنم: نخست اینکه مرادم از طرح این موضوع، استفاده نکردن از ایدههای مدیران ارشد و محروم ماندن از بینش و هوش تجاری آنها نبوده که این امر خود میتواند اشتباهی نابخشودنی در نوآوری باشد. بنابراین شرکتها به نظامی برای رصد فرصتهای نوآوری نیاز دارند که مدیران ارشد هم یکی از منابع باارزش نوآوری باشند. دوم اینکه بسنده نکردن به ایدههای نوآورانه مدیران ارشد و رصد نظاممند تمامی فرصتهای نوآوری، امر سادهای نیست و تحقق آن نیازمند طراحی و برنامهریزی است.
ارسال نظر