بخش بیستمودوم
در «ناحیه خاکستری» عمل کنید!
معمولا فرصتها برای زیر پا گذاشتن قوانین به نفع خود در این چهار ناحیه رخ میدهد:
۱. مواجهه با سیستم
۲. ایجاد یک تصویر از شرکت
۳. به توافق رسیدن در یک معامله
۴. فرصتطلب بودن
در این مقاله دو مورد اول را توضیح میدهیم و در مقاله هفته آینده به توضیح دو مورد آخر خواهیم پرداخت.
مواجهه با سیستم
زمانی که با بوروکراسی سخت مواجه میشوید، اغلب زیر پا گذاشتن قوانین غیرقابلاجتناب و حتی مرجح است. شما نباید کار غیرقانونی انجام دهید، اما گاهی باید خلاق باشید و اندکی جسارت برای بهدست آوردن چیزی که میخواهید از خود نشان دهید.
تاکاو یاسودا، موسس فروشگاههای بسیار موفق زنجیرهای و دارای تخفیف Don Quixote در توکیو، تمایلات مستقل شرکت خود به منحرف کردن یا تظاهر به اجرای مقررات دولتی را به یک شهرت برای خود تبدیل کرد. در واکنش به کمبود دکترهای داروساز در سال ۲۰۰۳، یاسودا داروهای بدون نسخه را به خریدارانی میفروخت که از طریق تماس ویدئویی با یک داروساز در ارتباط بودند. مقامات ژاپنی دستور دادند که این امر منجر به نقض قوانین مربوط به داروسازی شده است و نیاز به حضور فیزیکی یک داروساز تاییدشده در تمامی فروشگاههایی است که داروهای با نسخه یا بدون نسخه میفروشند.
سرانجام یاسودا تسلیم شد اما تاکتیک دیگری را برای دور زدن قانون امتحان کرد؛ و دوباره وزارت بهداشت وارد عمل شد. اما اعتراض عمومی بر سختگیری در سیاست وزارت بهداشت، قانونگذاران را مجبور کرد تا مزیتهای قوانین خود را دوباره مورد بررسی قرار دهند.آنتونی یاکینتو نویسنده کتاب میگوید: «همانطور که قبلا بیان کردم، اولین رستوران من به آهستگی کارش را آغاز کرد، بخشی از آن به این دلیل بود که من فضایی را در زیرزمین یک انبار اجاره کرده بودم که منجر به این شد که مشاهده رستورانم از خیابان دشوار باشد. راهحل من بسیار ساده بود: قرار دادن یک تابلو بیرون ساختمان رستوران.
با وجود اینکه به نظر نمیرسید صاحب ساختمان اعتراضی داشته باشد، او تصمیمگیری نهایی را به عهده شرکت مدیریتی خود گذاشت. من با توجه به سر و کار داشتن با شرکت مدیریتی در گذشته، مطمئن بودم که آنها درخواست من را رد میکنند؛ بنابراین بهطور محرمانه مجوزهای مناسب را بهدست آوردم و یک صبح یکشنبه آرام یک جرثقیل اجاره کردم تا تابلویی را در کنار ساختمان نصب کنم. دفعه بعدی که مالک رستوران برای ناهار به رستوران آمد، تابلوی جدیدم را به او نشان دادم. مالک رستوران در مورد طراحی تابلو از من تعریف کرد و چیز دیگری درباره آن نگفت. پس از آن تابلو را برای همیشه آنجا نصب کردم و کسبوکار رستوران بهطور قابلتوجهی رونق گرفت.» در مثالی دیگر، وقتی برادران مکدونالد به دنبال یک طراح برای ساختمان جدید بودند، به دوستی مراجعه کردند که طرحهای او نمونهای کلاسیک از معماری دهه ۱۹۵۰ شده بود. اما این ساختمان برای برادران مکدونالد بیش از حد تخت بود؛ بنابراین آنها افزودن دو کمان عمود بر نمای ساختمان را پیشنهاد دادند. معمار آنها از این ایده بیزار بود و تهدید کرد که اگر برادران مکدونالد بر نگه داشتن این دو کمان پافشاری کنند، از پروژه جدا خواهد شد. برادران مکدونالد هیچ آرشیتکت دیگری نمیشناختند؛ بنابراین با کنار گذاشتن ایده مذکور موافقت کردند. اما زمانی که برنامههای نهایی را در دست داشتند، بلافاصله با یک سازنده تابلوهای نئونی ملاقات کردند؛ کسی که تغییرات نهایی را اضافه کرد: دو کمان زرد روشن که از ساختمانهای دور قابلمشاهده بود.
ایجاد یک تصویر خاکستری
ممکن است کارآفرینان گفتن یک موضوع دوپهلوی اتفاقی را به منظور ایجاد تصویر از شرکتشان ضروری یا مصلحتآمیز بیابند. گرچه ما از دروغ گفتن دفاع نمیکنیم، اما گاهی اندکی دروغ میتواند تاثیر درستی بگذارد. زمانی که برایان مکسول اسنکهای جدید با انرژی بالا PowerBar را در رخدادهای ورزشی سانفرانسیسکو معرفی کرد، قصد داشت شرکتش بزرگتر از آنچه بود به نظر بیاید، بنابراین روی یک سمت ون شرکت عدد ۷ را نقاشی کرد و در سمت دیگر عدد ۱۱ را درج کرد تا این طور به نظر بیاید که شرکت بهجای یک ماشین، دارای ناوگانی از ماشینهاست. کیکو یاماشیتو، شرکت مشاوره کامپیوتری خود را در توکیو آغاز کرد اما نگران بود که اگر کارت ویزیت او، سمتش را بهعنوان مدیرارشد اجرایی نشان بدهد، مشتریان مرد محافظهکار واکنش مثبتی نداشته باشند؛ بنابراین او کارتهایی را درست کرد که حاوی کلمه «فروشنده» بودند و در نهایت توانست تعدادی از مخاطبان را برای خود تضمین کند.
وقتی ریچارد برانسون یک کارآفرین نوجوان بود و برای یافتن آگهیدهندگان برای مجله خود تلاش میکرد، اغلب مجبور بود تا برای برقراری اولین تماس خود از یک باجه تلفن پولی استفاده کند. برای کم کردن هزینهها، او به اپراتور زنگ میزد و مودبانه توضیح میداد که تلفن سکه او را خورده اما تماس او قطع شده است. اپراتور نیز تماس او را برقرار میساخت و یک تماس رایگان نیز به او میداد.
در مثالی دیگر، سام والتون به سرعت دریافت که بیش از حد شفاف بودن پیامدهای معکوسی دارد. یک روز، شرکت او درخواست ملاقاتی از یک تحلیلگر موثر از والاستریت دریافت کرد. سام همراه با پسرش جیم که یک طراح لباس معمولی بود، بازدیدی از فعالیتهایش برای این تحلیلگر فراهم کرد. سام در طول بیان فلسفه و برنامههای آینده شرکتش، مشکلات آن را توضیح داد. تحلیلگر مذکور بعد از بازگشت به نیویورک گزارشی برای والاستریت ارائه داد که سام والتون آن را به شدت غیرمنصفانه و حتی غیرواقعی میدانست.
ارسال نظر