داستانهای مدیریتی(قسمت چهارم)
نتایج درخشان نتیجه حق انتخاب کافی کارمندان
در ابتدا من انتظار داشتم سرگی برین بهعنوان بنیانگذار و یکی از مالکان شرکت گوگل از این رفتار زیردستانش بهشدت خشمگین شود و با تحکم و بهصورت دستوری با آنها برخورد کند اما در کمال ناباوری دیدم که سرگی که مخالفت مهندسان را با پیشنهادش دید خیلی فروتنانه درخواست کرد که فقط دو نفر از مهندسان طرح پیشنهادی او را بهصورت آزمایشی اجرا کنند و جالب آنکه این پیشنهاد او هم از طرف مهندسان و کارشناسان شرکتکننده در آن جلسه رد شد و او نیز هچ واکنش خشمگینانه و بدی در این مورد نشان نداد و از اصرار بر اجرایی شدن طرح پیشنهادیاش دست برداشت و نظر دیگران را پذیرفت و آنجا بود که من تفاوت شرکت گوگل را نسبت به سایر شرکتهایی که در آن بنیانگذار یا مالک شرکت حرف اول و آخر را میزند و کسی جرات مخالفت با او را ندارد، درک کردم و فهمیدم چه عاملی باعث شده تا شرکت گوگل به یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین شرکتها در دنیای تکنولوژی تبدیل شود. بعدها هم تجربه کار کردن در شرکتهای پیشرو و موفق به من ثابت کرد که اگر کارکنان در محیطی کار کنند که در آن به کارکنان این اجازه داده شود تا با اختیار و داشتن حق انتخاب کافی کار کنند و مطیع محض اوامر روسا و مدیرانشان نباشند بهطور حتم به نتایج درخشانتر و مطلوبتری دست خواهند یافت و این موضوع در شرکتهایی مانند گوگل بهطور کامل مصداق پیدا میکند.
برداشت دوم
یادم میآید چند سال پیش و قبل از ورودم به شرکت اپل یک روز جلسهای خودمانی با اندی گراو مدیر افسانهای شرکت اینتل داشتم. او در مورد استیو جابز جملهای گفت که هچ وقت فراموش نمیکنم: «این جابز لعنتی دقیقا میداند چه کاری را چگونه انجام دهد و همیشه هم راست میگوید.» همین نقل قول عجیب باعث شد همیشه تمایل داشته باشم کار در شرکت اپل را نیز تجربه کنم به همین دلیل هم وقتی تصمیم گرفتم شرکت پیشرو و موفقی چون گوگل را به مقصد اپل ترک کنم، احساس نگرانی و ناراحتی خاصی نداشتم. علاوهبراین، میخواستم بدانم آیا در شرکت اپل هم کسی به کسی نمیگوید چه باید بکند یا رویه حاکم بر شرکت اپل کاملا متفاوت و فردی مثل استیو جابز بزرگ، حاکم مطلق است و همه از او حرفشنوی دارند و به همین دلیل اندی گراو گفته بود، استیو جابز همیشه راست میگوید و میداند دقیقا چه کاری باید انجام دهد.
پس از آنکه کارم را در شرکت اپل آغاز کردم خیلی زود دریافتم که اندی گراو کاملا درست میگفت و استیو جابز بهگونهای شرکت اپل را رهبری میکرد که گویی همیشه حق با اوست و حرف او کاملا درست است. با این همه، بارها شاهد بودهام که استیو جابز، اشتباهاتی هم داشت و با کمال رغبت اشتباهاتش را میپذیرفت. او پذیرش اشتباهاتش را با شجاعت تمام انجام میداد و در بسیاری موارد به کارمندانش میگفت: «حق با شماست، اشتباه از طرف من بوده است.» در واقع شنیدن این جمله متواضعانه از فردی به عظمت و شهرت استیو جابز با آن نبوغ و توانمندیهای رهبریاش واقعا شگفتانگیز بود و همین انعطافپذیری شجاعانه بود که استیو جابز را نزد زیردستان، همکاران و حتی رقبایش محبوب و ممتاز میساخت.
پس از شروع کارم در شرکت اپل، روزی یکی از همکارانم خاطرهای از مشاجره سختی که با استیو جابز داشت تعریف کرد. او گفت در حین مشاجره به استیو جابز گفته که حرف او را قبول ندارد و او نتوانسته قانعش سازد. او صراحتا به استیو گفته بود اشتباه میکند و پیشنهادش بهطور حتم شکست خواهد خورد و استیو پس از آنکه سماجت کارمندش را دید متقاعد شد که حق با اوست و از اصرار بر پیشنهادش دست کشید. این فروتنی و گذشت استیو جابز حتی خود آن فرد را هم شگفت زده کرده بود و به همین دلیل او بارها و بارها این خاطره را برای بقیه تعریف کرده بود و استیو جابز را بهخاطر چنین رفتاری میستود.
بعدها وقتی که مدتی از کارم در اپل گذشت فهمیدم استیو جابز بهطور آگاهانه و تعمدی کسانی را به استخدام درمیآورد که او را به چالش بکشند و متقاعد کنند که اشتباه میکند. آری، او عاشق کسانی بود که به شکلی جسورانه و بدون تعارف با او مخالفت کنند و با به چالش کشیدن او، به پختهتر شدن نظرات و ایدههایش کمک کنند. استیو علاقه داشت که ایدههای ناب را از هر کس که در اطرافش بود دریافت کند و برای او مهم نبود که چه کسی یک ایده را، حتی در تضاد با ایده پیشنهادیاش، مطرح کرده است آنچه برای او مهم بود، درست و کاربردی بودن ایدهها بود و بس. آری، مدیران بزرگ و تاثیرگذار نه تنها از اینکه زیردستانشان آنها را به چالش بکشند نمیهراسند و با مخالفت کارکنانشان با خود مشکلی ندارند بلکه ترجیح میدهند کسانی را در اطراف خود به کار گیرند که جرات و توانایی به چالش کشیدن آنها و مخالفت با آنها را داشته باشند و خودانتخابگری داشته باشند و مطیع محض اوامر و دستورات مافوق خود نباشند.
alavitarjomeh@gmail.com
ارسال نظر