هشتگها را از قبل خیس کنید!
به قسمت تحلیل در حساب اینستاگرامی که برای شرکت درست کرده بود رفت و در پستهای آخر مواردی را به خانم گراتن نشان داد: «ببینید چقدر پستهامون بین کسانی که حتی حساب ما را دنبال نمیکنند دیده شده.»
خانم گراتن از دیدن این مساله خیلی خوشحال شد. مطمئن شده بود که جولیا به توصیههای او درباره انتخاب درست هشتگها گوش کرده است.
جولیا ادامه داد: «من سعی میکنم برای پستهای مختلف با محتواهایی نزدیک به هم اما متفاوت مطلب بنویسم تا بتوانم از هشتگهای غیرتکراری استفاده کنم. با این کار مخاطبهای مختلفی از قشرهای مختلف با محصولات و اسم شرکت ما آشنا میشوند.»
جولیا درست فهمیده بود. برای اینکه بتواند اسم شرکت و محصولات را به بخش بزرگی از مشتریان بالقوه معرفی کند، لازم بود ترفندهای مختلفی را بهکار ببندد. از جمله تنوع در محتوا.
او فهمیده بود که هشتگها، اگر به درستی استفاده شوند، میتوانند مانند یک علامتگذاری در مسیری باشند که وقتی یک مخاطب این رشته را دنبال میکند، در نهایت به سر منشأ آنها میرسد.
مشابه قصه هانسل و گرتل (Hänsel und Gretel) که برای یافتن مسیر خانه در جنگل تکههای نان ریخته بودند، هشتگها هم همین حکم را دارند. اگر هشتگهای درستی باشند، میتوانند مشتری بالقوه را به سر منشأ برسانند.
برای مثال، ممکن است کسی که به موضوع خوراکیهای سالم علاقهمند است، هشتگهای مختلفی را دنبال کند. وقتی شرکتی که چنین محصولاتی را تولید میکند، محتواهای مختلفی در این رابطه تولید کند، میتواند آن را در معرض دید چنین مخاطبانی قرار دهد.
خانم گراتن نکته مهم دیگری را نیز به جولیا گوشزد کرد: «وقتی بتوانی از مجموعهای از هشتگهای مختلف استفاده کنی، میتوانی عملکرد آنها را نیز بسنجی و با هم مقایسه کنی. رفته رفته که دنبالکنندگان و مخاطبان حساب در شبکههای اجتماعی زیادتر میشوند، لازم است عملکرد پستها، از نظر محتوا و هشتگهای استفاده شده را مقایسه کنیم.»
در همین بین، خانم گراتن به یکی از پستهایی اشاره کرد که تعداد بسیار کمی از بازدیدکنندگان از طریق هشتگها به آن رسیده بودند. او علت آن را از جولیا پرسید.
«دقیقا یادم هست که چه اتفاقی افتاد! وقتی این پست را تکمیل کردم، زیرنویس متن به اندازه کافی طولانی شده بود. در متن هم هشتگهای کمی بهکار بردم. در بین راهکارهایی که برای اضافه کردن هشتگها دیده بودم، یکی این بود که بعد از نوشتن و ارسال یک پست، به قسمت نظرات بروم و هشتگها را در آن بنویسم و ارسال کنم. به این ترتیب با ارسال باقی نظرات کاربران به احتمال زیاد این نظر از دید خیلیها مخفی میماند، در عین حال که میتواند پست ما را به صفحاتی که این هشتگها را دنبال میکنند، متصل کند و نمایش داده شود. خیلی از شرکتها یا افراد برای اینکه هشتگهایی که استفاده میکنند مستقیما در پست دیده نشوند، از این روش استفاده میکنند. من هم قصد داشتم در این پست از آن استفاده کنم.»
خانم گراتن از اینکه میدید جولیا خودش هم اینقدر علاقهمند شده است که به تنهایی بهدنبال روشهای مختلف برای استفاده بهتر از شبکههای اجتماعی و تکنیکهای مختلف میگردد، بیشتر خوشحال شده بود. اکثر مدیران بازاریابی که با آنها سروکار داشت یا تاکنون برای فعالیت در شبکههای اجتماعی آموزششان داده بود، فقط و فقط از سر انجام وظیفه و در نهایت بیمیلی با این کار برخورد میکردند. خیلی از آنها تنها قصد داشتند در کمترین زمان ممکن، فقط یک محتوا برای ارسال آماده کنند تا بتوانند بعدا در جلسه و گزارش کار اعلام کنند که این تعداد پست در شبکههای مختلف ارسال شده است.
بسیاری از آنها با مراجعه به شرکتهایی که خدماتی نظیر فروش دنبال کننده یا حتی فروش لایک و نظرات اقدام میکردند میتوانستند نتیجه کار خود را بهتر نیز جلوه دهند. هر قدر هم خانم گراتن سعی میکرد به این بازاریابها بفهماند که خرید دنبالکننده و لایک هیچ تاثیری در فروش ندارد، به گوششان نمیرفت که نمیرفت. آنها فقط و فقط قصد داشتند گزارش عملکرد خود را پر کنند و به مدیران ارشدتر ارائه کنند یا از آن بدتر، تصمیمگیرندگان در شرکت را متقاعد سازند که بازاریابی در شبکههای اجتماعی برای شرکت آنها خیلی هم روش به درد بخوری نیست و نتیجه نخواهد داد. پس بهتر است روی سایر روشهای کلاسیک تمرکز کنند.
اما حالا خوشبختانه در مقابلش دختر جوانی بود که با انگیزه تمام قصد داشت شرکت و محصولاتش را در دنیای مجازی به مخاطبان بیشتری بشناساند و امیدوار بود که در نتیجه این تلاش بخش قابلتوجهی از این افراد به مشتریان تبدیل شوند.
جولیا پس از کمی مکث ادامه داد: «اما متاسفانه همین که آن را ارسال کردم و خواستم به سراغ ارسال هشتگها در بخش نظرات بروم، تلفنم زنگ زد. مدیرعامل با من کار فوری داشت. من هم متاسفانه از قبل هشتگهای مورد نظرم را انتخاب نکرده بودم و فقط برای اینکه بتوانم کارم را تمام کنم، چند هشتگ که به نظرم مربوط بودند را انتخاب کردم و ارسال کردم. حیف شد! هشتگها را خیلی سرسری زدم... به همین دلیل هم مخاطبان زیادی از طریق آنها به این پست نرسیدند.»
خانم گراتن لبخندی زد و گفت: «اما تجربه ای که در این پست کسب کردی به مراتب ارزشمندتر از دیده شدن بیشتر آن بوده است. همیشه سعی کن قبل از ارسال پست، هشتگهای مورد نظرت را انتخاب کنی و آنها را یادداشت کنی. با این کار دیگر زمانی برای جستوجو لازم نداری و پست به این زیبایی که درست کردهای از نظر پنهان نمیماند.»