میخواهی چه دستاوردی داشته باشی؟
چرا این را گفتم؟ چون وقتی پای دستاوردی در میان نباشد، هیچ پاسخ «درستی» برای یک مشکل وجود ندارد. آیا او میخواست اعضای تیم دورکارش با هم احساس راحتی بیشتری داشته باشند؟ میخواست فعالیتهای آنها را حول یک محور و هدف مشخص متمرکز کند؟ میخواست از پلتفرم ارتباط تصویری استفاده کارآمدتری داشته باشد؟
هر کدام از این دستاوردها، به یک استراتژی متفاوت نیاز دارند. به محض اینکه او بفهمد به دنبال چه چیزی است، میتواند گزینههای مختلفی را که او را به سمت دستاوردش سوق میدهند، بسنجد. تلاش برای حل یک مشکل، بدون مشخص کردن دستاورد مطلوب، مثل این است که به مسیریاب بگویید «برو هر جا به جز اینجا!» از طرف دیگر، استفاده از مشکل مورد نظر برای شناسایی یک دستاورد نیروبخش، مثل این است که آدرس دقیق به مسیریاب بدهید. در این مرحله - یعنی مرحله دوم - قرار است طرف مقابل خود را راهنمایی کنید تا مشکلش را به یک دستاورد نیروبخش تبدیل کند.
بیایید ببینیم چنین چیزی در یک مکالمه واقعی چه شکلی است. در داستان بن و دارا، به اینجا رسیدیم که بن به دارا اجازه داده که در مورد مساله رامونا با او همفکری کند. در گفتوگویی که در ادامه میآید، ببینید دارا چطور به او کمک میکند که دستاورد نیروبخش را شناسایی کند.
- بن: متشکرم که در این مورد با من همفکری کردی.
رامونا - که میدانی یکی از اعضای تیم مثل بقیه است - خیلی احساس ریاست میکند و بقیه با او مشکل دارند.
- دارا: فهمیدم. میخواهی در این ماجرا به چه دستاوردی برسی؟
- بن: میخواهم رامونا دست از ریاست کردن بر دیگران بردارد.
- دارا: میخواهی در عوض چه رفتاری را در پیش بگیرد؟
- بن: همکاری و احترام داشته باشد.
- دارا: یعنی چه طوری؟
- بن: مثل یک همکار رفتار کند. مثل بقیه، عضوی معمولی از تیم باشد.
- دارا: خب، این عضو معمولی بودن چه شکلی است؟ چه چیزهایی باید بگوید یا چه کارهایی باید انجام دهد؟
- بن: به جای اینکه به دیگران دستور بدهد چه کار کنند و چه کار نکنند، سوال بپرسد.
با کنجکاوی واقعی به بقیه گوش دهد. میتواند پیشنهادهایی بدهد که افراد را ترغیب به انجام کاری کند، نه اینکه باعث شود حالت تدافعی بگیرند.
- دارا: چه چیزی به تو میرسد؟
- بن: باعث میشود تیمی وظیفهمند داشته باشم. محیطی ایجاد میشود که افراد از به اشتراکگذاشتن افکارشان احساس امنیت کنند.
- دارا: به من بگو یک تیم وظیفهمند چه شکلی است.
- بن: تیمی که افراد سر راه هم قرار نمیگیرند.
- دارا: بیشتر بگو. در چنین تیمی افراد چه کار میکنند یا چه میگویند؟
- بن: خب، دیگر در مورد یک موضوع از هم شکایت نمیکنند.
- دارا: عالی. و به عنوان یک تیم وظیفهمند، به جای شکایت کردن باید چه کار کنند؟
- بن: باید مسوولیت خروجی کارشان را بر عهده بگیرند.
- دارا: منظورت از مسوولیت چیست؟ این مسوولیتپذیری چه شکلی است؟ اگر من پروانهای باشم که موقع مسوولیتپذیری اعضای تیم روی دیوار دفتر شما نشسته باشم، چه چیزهایی میشنوم و میبینم؟
- بن: اِولین صبح هر دوشنبه گزارش جلسات را روی میز من میگذارد. هنری اسلایدها را با ویژگیهای جدید بهروزرسانی میکند و سراغ توسعهدهندهها میرود تا ببیند نتیجه تحقیقات بازار ما چه شده است. و کوایم فعالانه به دنبال بخشهای جدید در بازار است و جلساتی را با مشتریان بالقوه ترتیب میدهد.
- دارا: رامونا چی؟ اگر او هم بخواهد مسوولیت خروجی کارش را داشته باشد، باید چه کار کند؟
- بن: در واقع، او یکی از اعضای تیم است که الان این کار را انجام میدهد.
- دارا: جالب است. پس بگذار آنچه فهمیدهام را مرور کنم. چیزی که از تو شنیدم این است که در حال حاضر بیشتر اعضای تیم تو از همدیگر شکایت میکنند و مسوولیتهای فردی خود را نمیپذیرند و چیزی که شما میخواهید این است که مسوولیت خروجی کارهای خود را برای مصلحت تیم بر عهده بگیرند. درست است؟
- بن: نه کاملا.
- دارا: چه چیزی را از قلم انداختم؟
- بن: من فکر میکنم عدممسوولیتپذیری افراد نتیجه یک فرهنگ تیمی مسموم است که رامونا عامل آن است. صادقانه بگویم، میخواهم رامونا به یک تیم دیگر منتقل شود تا ما به درستی به کارهایمان برسیم.
- دارا: اگر رامونا از تیم شما برود، چه نتیجهای برای شما دارد؟
- بن: آن وقت میتوانیم ایدههایمان را آزادانه بیان کنیم. همه احساس مالکیت بیشتری خواهند داشت و مسوولیت بیشتری خواهند پذیرفت. در این صورت، بهترین ایدهها مطرح میشوند و نهایت سعیمان را میکنیم که به آنها حیات ببخشیم.
- دارا: پس چیزی که شما واقعا میخواهید، تیمی است که ایدههای عالی تولید کند و متعهد به حیات بخشیدن به آنها باشد.
- بن: بله، دقیقا. این همان چیزی است که میخواهم.
- دارا: اما این فراتر از یک تیم وظیفهمند است.
- بن: بله، من یک تیم با عملکرد عالی میخواهم.
- دارا: خوب است. یک تیم با عملکرد خوب، به جز تولید ایدههای خوب و عملی کردن آنها چه ویژگیهایی دارد؟
- بن: یکی از دلایلی که ایدههای خوب تولید نمیکنیم این است که از تعارض دوری میکنیم. من دوست دارم در تیم ما در مورد وظایف و خروجی کارها بدون تخریب روابط، بحث و تبادل نظر صورت بگیرد. برای چنین کاری، به محیطی امن نیاز داریم تا بتوانیم آزادانه مخالفت خود را هم ابراز کنیم.
مکالمه را همین جا متوقف میکنیم و در بخش بعدی با جزئیات بیشتری به این سوال ساده میپردازیم: «دستاوردی که میخواهید چیست؟»