یافتن فرصت در ترسهای زندگی
در واقع، اگر ترسی وجود نداشته باشد، جرات و جسارتی هم وجود نخواهد داشت. و افزایش جرات، چیزی است که به ما امکان میدهد از فرصتهای جدید بهره ببریم. پس سعی نکنید ترس طرف مقابلتان را کم کنید یا او را متقاعد کنید که از ترسش چشمپوشی کند.
گفتوگوی اشتباه:
- ویکی: رئیسم دائم میگوید که باید بیشتر در جلسات مشارکت کنم، اما من همیشه از حرف زدن در جلسه خودداری میکنم، چون فکر میکنم بقیه بهتر از من میدانند.
- لئوناردو: خب این فکر تو احمقانه است. تو باتجربهترین عضو تیم هستی و همه هم این را میدانند. اصلاحی که در اینجا باید صورت بگیرد ساده است. به جای اینکه به جزئیات رفتار ناکارآمد بپردازید، ببینید طرف مقابل سعی دارد خودش را در برابر چه چیزی محافظت کند. کنجکاو باشید. میترسد چه اتفاقی بیفتد؟ میترسد چه حسی را تجربه کند؟
گفتوگوی درست:
- ویکی: رئیسم دائم میگوید که باید بیشتر در جلسات مشارکت کنم، اما من همیشه از حرف زدن در جلسه خودداری میکنم، چون فکر میکنم بقیه بهتر از من میدانند.
- لئوناردو: فکر میکنی اگر در جمع صحبت کنی چه اتفاقی میافتد؟
- ویکی: همه میفهمند چه احمقی هستم.
به محض اینکه طرفتان ترسش را شناسایی کرد، یک فرصت درخشان نصیبتان شده است: اینکه در مواجهه با آن ترس وارد عمل شود. ممکن است این تنها فرصت موجود نباشد، اما نقطه خوبی برای شروع است.
یک مرحله اضافه در اینجا این است که به دنبال یک الگو باشید. کسی که میترسد دیگران او را در یک جلسه کاری خاص احمق ببینند، به احتمال زیاد کلمات و اقداماتش را در عرصههای دیگر – چه حرفهای و چه شخصی – هم سانسور میکند.
گفتوگوی درست:
- لئوناردو: آیا این حس برای تو آشناست؟ آیا موارد دیگری هم در کار یا سایر حوزههای زندگیات هست که ترس از اینکه دیگران چه فکر میکنند، مانع چیزهایی شود که به آن اهمیت میدهی؟
- ویکی: بله، من و برادرانم سعی داریم به مادرم در فروش خانهاش کمک کنیم و من دائما جلوی زبانم را در این قضیه میگیرم، در حالی که در این کار خیلی تجربه دارم.
- لئوناردو: چیز دیگری هم هست؟
اگر طرفتان بگوید نه، خوب است. به راحتی میتوانید این فرآیند را با ارزیابی اینکه آیا ترسش کاملا منطقی است یا نه، ادامه دهید.
- لئوناردو: برداشتم این است که ساکت ماندن در جلسات، یک استراتژی است برای اینکه در نظر همکارانت آدم قابل و شایستهای به نظر برسی. درست میگویم؟
- ویکی: بله، همینطور است.
- لئوناردو: خب، حالا میخواهم موضوعی را با تو چک کنم. آیا در طول جلسه نکات مفیدی در ذهنت داری که آنها را با دیگران به
اشتراک نمیگذاری؟
- ویکی: فکر میکنم دارم. اما بعد فکر میکنم «آنها خیلی باهوشند و حتما خودشان قبلا به این موضوع فکر کردهاند» و به همین دلیل ساکت میشوم.
- لئوناردو: آیا واقعا فکر کرده بودند؟ یا مواقعی بوده که تو ایدهای داشتی، اما کسی آن را مطرح نکرده است؟
- ویکی: گاهی به ایدههای من میرسند، اما اگر بخواهم صادقانه بگویم، من میتوانستم سریعتر از آنها مطرحش کنم. در مواقع دیگر هم در حالی جلسه را ترک میکنم که خودم را سرزنش میکنم، چون ساکت ماندهام و ایدهای که داشتهام اصلا مطرح نشده و فکر میکنم جلسه را با راهحلی غیربهینه تمام میکنیم.
- لئوناردو: پس مساله نداشتن دانش، مهارت یا تجربه مرتبط نیست، درست است؟
این مرحله بسیار مهم است، چون شما نمیخواهید به این نتیجه برسید که ترس طرف، کاملا بیاساس است. گاهی اوقات ترسها منطقی و محافظ هستند و باید مورد توجه قرار بگیرند. در این مورد، چنین چیزی بعید بود، چون رئیس ویکی او را به مشارکت بیشتر تشویق میکرد.
به محض اینکه مشخص کردید رفتار مشکلساز، محصول یک ترس بیفایده است، قدم بعدی این است که بگویید این ترس را فرصتی برای رشد میدانید.
گفتوگوی درست:
- ویکی: درست است، ساکت میمانم چون میترسم احمق به نظر برسم. چطور میتوانم از این ترس خلاص شوم؟
- لئوناردو: در جلسات ساکت میمانی، چون از اینکه دیگران در موردت چه فکری میکنند میترسی و این رفتار مانع مشارکت تو در تیم میشود. با فرض اینکه همچنان در این سازمان رشد میکنی، همیشه با موقعیتهایی مواجه خواهی شد که ترجیح میدهی ساکت بمانی، چون نمیخواهی دچار دردسر شوی. درست به نظر میرسد؟
- ویکی: بله، درست است.
- لئوناردو: خب، بگذار قضاوتم را در این مورد به تو بگویم. از نظر من، تو در اینجا یک فرصت عالی داری. افراد اغلب فکر میکنند برای انجام یک اقدام مهم، باید بر ترسشان غلبه کنند، اما از نظر من این اشتباه است. بهترین – و شاید تنها – راه غلبه بر یک ترس، این است که همزمان با احساس ترسی که داری وارد عمل شوی. برای تو، این یعنی حتی وقتی از طرد شدن و فکر منفی دیگران میترسی، همچنان در جلسه بلند حرف بزنی و نظرت را اعلام کنی. دوست داری روی آن کار کنی؟
- ویکی: بله، قطعا.
یافتن فرصت در ترس، یعنی همه چیز برای تغییر کردن مهیاست. افرادی که با ترسهای خود مواجه میشوند، زندگی خود را از محدودیتهایی که این ترسها اعمال میکنند، بازپس میگیرند. این باعث میشود دست به اقدامات جدید و قدرتمندتری بزنند که جسارت احساسی آنها را افزایش میدهد و با تمرین رویکرد ثابتی که هر گاه با محدودیتهای یک ترس جدید مواجه شوند آن را به کار میبرند، آینده خود را تضمین میکنند.
منبع: کتاب میتوانی دیگران را تغییر دهی