دنیای اقتصاد گزارش میدهد؛
انتقال پایتخت؛ دویدن روی تردمیل

در شرایط کنونی، تهران با معضلات زیستی گوناگونی مواجه است. آلودگی هوا که پایتخت را به یکی از آلودهترین کلانشهرهای جهان مبدل کرده، تاثیری مخرب بر سلامت عمومی داشته و بحران تراکم جمعیتی و اقتصادی، کیفیت زندگی شهروندان را بهشدت تحتتاثیر قرار داده است. افزون بر این، محدودیت منابع آب و انرژی، فشار بیسابقهای بر زیرساختهای این کلانشهر تحمیل کرده است. در چنین فضایی، برخی ایده انتقال پایتخت را راهکاری برای کاهش فشار بر تهران قلمداد کردهاند؛ ایدهای که حتی تا تعیین منطقه پیشنهادی پیش رفته است اما این پرسش بنیادین باقی است که آیا انتقال پایتخت میتواند بهراستی گرهی از مشکلات زیستی و زیربنایی تهران بگشاید؟
بر اساس مصوبات قانونی از دهه ۱۳۹۰، «طرح جامع ساماندهی پایتخت» دولت را مکلف به انجام مطالعاتی جامع در ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی، زیستمحیطی و زیرساختی کرده است. هدف این مصوبه، کاهش بار زیستی و اداری تهران و بسترسازی برای انتقال به منطقهای با ظرفیتهای زیستی بالاتر بوده است. با این حال، اجرای این طرح تاکنون نتوانسته به اجماعی در میان نخبگان و جامعه منجر شود. مناسبات قدرت و ساختارهای متداخل اقتصادی و سیاسی، در کنار آسیبهایی چون رانتخواری و تقابل منافع، مانع از تحقق اهداف عمومی و منفعت جمعی شده است. در واقع، انتقال پایتخت بدون شفافسازی و آسیبشناسی دقیق، نهتنها مشکلات کنونی را حل نخواهد کرد، بلکه چالشهای تازهای ازجمله افزایش نابرابری، تعمیق تضادهای اقتصادی-اجتماعی و انباشت هزینههای هنگفت بر دوش جامعه خواهد گذاشت. این فرآیند، بیشتر شبیه به دویدن روی تردمیل است؛ حرکتی ظاهری که پیشرفت واقعی در راستای منافع عمومی به همراه ندارد. آنچه اکنون ضرورت دارد، تمرکز بر توسعه پایدار و اصلاحات ساختاری در بطن شهر تهران و سایر کلانشهرهاست. تقویت زیرساختهای مناطق میانی، تمرکززدایی از طریق بازتعریف نقشهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سایر مناطق و بهرهگیری از تجارب جهانی در تعریف پایتختهای متعدد، میتواند به توزیع عادلانه منابع و ارتقای کیفیت زیست در کشور منجر شود. بااینحال، نباید از واقعیت گریخت که مسائل کنونی کشور دیگر از جنس معضلات ساده و قابلکنترل نیستند؛ بلکه به مسائل سرکش و چندلایه بدل شدهاند که برای مدیریت آنها به بینشی عمیق و جامع نیاز است. در چنین شرایطی، جامعه امروز دیگر پذیرای هزینههای غیرضروری و تصمیماتی از بالا به پایین نیست. هرگونه تصمیمگیری کلان، بهویژه در موضوعاتی همچون انتقال پایتخت، باید مبتنی بر مشارکت عمومی و درک متقابل مردم و حاکمیت باشد. مردم نهتنها ذینفعان، بلکه متولیان اصلی هر طرح و برنامهای هستند که تاثیری بنیادین بر آینده کشور دارد. بدون تکیهبر این اصل، هر تصمیمی جز اتلاف منابع و تشدید بحرانها نتیجهای در پی نخواهد داشت. علاوه بر این میتوان گفت، انتقال پایتخت در قالب یک رویکرد کلاسیک، هرچند بهظاهر پاسخی برای معضلات کنونی تهران به نظر میرسد، اما در واقعیت چالشهای پیچیدهتری به همراه خواهد داشت. بهجای تمرکز بر این ایده، پیشنهاد میشود نظام چندپایتختی برای ایران تعریف شود؛ مدلی که نهتنها در بسیاری از کشورهای جهان موفق بوده، بلکه میتواند با توجه به تنوع فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی ایران، راهکاری منطقی و کارآمد باشد.
این مدل نهتنها به تمرکززدایی از تهران کمک میکند، بلکه توزیع عادلانهتر منابع و امکانات را در سطح کشور امکانپذیر میسازد. همچنین، با کاهش فشار بر تهران، فرصت برای بازآفرینی شهری و بهبود کیفیت زندگی در این کلانشهر فراهم خواهد شد. اجرای این رویکرد نیازمند برنامهریزی دقیق، ایجاد زیرساختهای لازم در مناطق منتخب و شفافسازی فرآیندها برای جلوگیری از بروز فساد و تضاد منافع است. نظام چندپایتختی نهتنها راهکاری برای مدیریت بهتر کشور است، بلکه فرصتی برای بهرهگیری از ظرفیتهای متنوع ایران و تقویت هویت ملی محسوب میشود. این مدل میتواند به تحقق توسعه پایدار و متوازن در کشور منجر شود و الگویی برای کشورهای دیگر باشد که با مشکلات مشابه دستوپنجه نرم میکنند.
* پژوهشگر دوره دکترای شهرسازی دانشگاه علامه طباطبایی