الگوی ناخوشایند خصوصیسازی در فوتبال ایران
ماجراهای زنوزی در هفت پرده
اول؛ نخستین باشگاه اقتصادی- ورزشی
طبق یک قانون نانوشته، باشگاههای ورزشی در ایران معمولا کنار اسمشان پیشوند «فرهنگی» داشتهاند؛ آنچه بعد از هر ناهنجاری رخ داده در میادین، به سوژه انتقاد و طعنهزنی کارشناسان تبدیل میشده است. از زمان واگذاری تراکتور به زنوزی اما این باشگاه به نخستین تیم ایرانی بدل شد که در کنار دو اصطلاح عام فرهنگی و ورزشی، پیشوند «اقتصادی» را هم برای خودش در نظر گرفت. به این ترتیب قرار بود در باشگاه تبریزی پروژههای بزرگ درآمدزایی کلید بخورد، اما دستکم در این دو سال چنین اتفاقی رخ نداده است. زنوزی در اولین نشست خبریاش به عنوان مالک تراکتور مدعی شده بود طرحهایی در سر دارد که با آنها حتی نیازی به حق پخش تلویزیونی و سایر منابع درآمدی رایج در فوتبال ایران نیست، اما فعلا افق روشنی در این زمینه دیده نمیشود. او در بخش دیگری از همان نشست تصریح کرده بود: «در اولین گام تراکتور را تبدیل به یک بنگاه اقتصادی میکنیم و در میانمدت سهام باشگاه را از طریق بورس به هواداران واگذار خواهیم کرد» اما این نیز عملی نشد. تراکتور در پولسازی ناموفق بوده و این مساله مالک باشگاه را کلافه کرده است؛ آنقدر که او در وقفه کرونایی لیگ برتر عمدتا با استدلال «صرفهجویی» خواهان لغو مسابقات میشد. زنوزی اخیرا در جایی گفته بود ظرف دو سال گذشته برای تراکتور حدود ۱۱۰ میلیارد تومان خرج کرده؛ ادعایی که با تشکیک منتقدان مواجه شد. بسیاری عقیده دارند حتی محاسبههای سرانگشتی هم نشان میدهد هزینههای تراکتور برای مالک باشگاه بیش از اینها بوده است.
دوم؛ توفان تغییرات
عمدتا یکی از محورهای اساسی انتقادات از مالکیت دولتی، مربوط به عدم ثبات و نوسانات مدیریتی است. مثلا هر شش ماه یک بار مدیرعامل پرسپولیس یا استقلال تغییر میکند و این مساله باعث انتقاد از وزارت ورزش میشود. پس انتظار میرود در سبک مالکیت خصوصی کمتر شاهد چنین اتفاقاتی باشیم؛ آنچه تجربه دو سال گذشته زنوزی در تبریز یک مثال نقض کامل برایش محسوب میشود. اخیرا رضا مهاجری تنها 10 روز بعد از عقد قرارداد به عنوان سرمربی ماشینسازی از این باشگاه جدا شد و به گلگهر سیرجان پیوست. این چهارمین تغییر سرمربی طی یک فصل در یکی از دو تیم زنوزی بوده است. امسال سه بار هم سرمربی تراکتور تغییر کرده؛ اتفاقی که سال گذشته هم سه بار دیگر برای تیم محبوب تبریزی رخ داده بود. فقط هم اینها نیست. در هر دو باشگاه چند و چند مورد تغییرات مدیریتی نیز داشتهایم؛ تا حدی که مثلا زنوزی در یک مقطع با هوشنگ نصیرزاده و علی خطیر کار میکرد و بعد از آن به تندی علیه هر دو نفر موضع گرفت. این همه نوسان که طبعا زیانهای مالی، اداری و حرفهای خاص خودش را دارد، آیا زیبنده یک مدل درست از مالکیت خصوصی است؟ حتی سرمایهداران عرب مالک تیمهای بزرگ اروپا هم به این زودی مدیر و سرمربی عوض نمیکنند.
سوم؛ وعدههای محققنشده
زنوزی زمان تصاحب تراکتور وعدههای بزرگی به هواداران این تیم داد که حالا 700 روز بعد از آغاز کار او، خبری از تحقق اغلب آنها نیست. او از قطعی بودن احداث استادیوم جدید و اختصاصی باشگاه سخن میگفت و حتی مدعی بود مرحله کلنگزنی نزدیک است، اما در حال حاضر کوچکترین اثری از تحقق این قول نمیبینیم. مالک باشگاه تبریزی همچنین از حضور ستارگان بزرگ خارجی در تیمش سخن میگفت که این هم عملی نشد. در مجموع بازخوانی نخستین وعدههای زنوزی شاید نشان بدهد او تصویر دقیق و عملیاتی از دشواری کاری که بر عهده گرفته، در ذهن نداشته است.
چهارم؛ ستارهها تضمین موفقیت نیستند
این اشتباه فاحش را قبلا حسین هدایتی در استیلآذین مرتکب شد و تصور کرد با جذب یک اتوبوس بازیکن اسم و رسمدار میتواند باشگاهش را قهرمان ایران و آسیا کند. طی دو سال گذشته در تراکتور هم به شکلی خفیفتر شاهد تکرار همین رویکرد بودیم. بزرگترین پروژه زنوزی در این مدت عقد قرارداد با سه کاپیتان تیم ملی بود. به این ترتیب احسان حاجصفی، اشکان دژاگه و مسعود شجاعی با قراردادهایی که شایعه شده مبنای دلاری دارند به تیم تبریزی پیوستند، اما الان بعد از دو سال معلوم میشود این خریدها چندان تضمینکننده موفقیت نبودهاند. تراکتور پارسال سهمیه آسیایی نگرفت و امسال هم در این زمینه مشکل دارد، اما پیش از عصر زنوزی این تیم با نفرات به ظاهر معمولیتر، چند بار حتی تا آستانه کسب عنوان قهرمانی هم پیش رفته بود.
پنجم؛ کارنامه ناموفق بینالمللی
حضور موفق در عرصههای مالکیتی و مدیریتی نیاز به دانش تخصصی در حوزه مربوطه دارد. این بخش دیگری از ماجراست که عملکرد مالک تراکتور و ماشینسازی در آن با ابهام مواجه است. در این دو سال امضای زنوزی یا مدیران منصوبش پای قرارداد بازیکنان خارجی زیادی درج شد که بسیاری از آنها باشگاه را به معنای واقعی کلمه نقرهداغ کردند. شکست باشگاه در پرونده بازیکن بیانضباطی همچون آنتونی استوکس باورنکردنی بود؛ همانطور که قابل هضم نیست بازیکن مصدومی همچون کنستانت صرفا در ازای انجام یک تست پزشکی در باشگاه تراکتور، سرخپوشان تبریزی را به پرداخت غرامت 800هزار دلاری محکوم کرده باشد. تراکتور در این مدت همچنین همکاری ناموفق با خارجیهای دیگری همچون لی اروین، هری فورستر، جان توشاک و مصطفی دنیزلی را تجربه کرده؛ کسانی که هر وقت دوست داشتند رفتند و اگر چیز اضافهای از باشگاه نگرفته باشند، یک ریال هم غرامت ندادند. حجم ناکامیهای فنی- حقوقی باشگاه در زمینه این روابط بینالمللی، آنقدر زیاد بوده که زنوزی اخیرا مدعی شد عدهای در محاکم جهانی برای محکوم کردن تراکتور با هم تبانی و زدوبند میکنند.
ششم؛ 6 بازی و فقط 4 امتیاز
غیر از مسائل کلان مدیریتی، متاسفانه در حوزه سیاستگذاریهای کوتاهمدت و میانمدت هم شاهد خطاهای محاسباتی زیادی از سوی مالک تراکتور بودهایم. به عنوان مثال با وجود اینکه از مدتها قبل اعلام شده بود تمرینات و مسابقات لیگ برتر ایران هم مثل خیلی از نقاط دنیا از سر گرفته خواهد شد، زنوزی مصرانه و تا آخرین لحظات به دنبال لغو بازیها بود. نامهنگاریها و تهدیدهای او حتی تا سه روز به آغاز اولین بازی هم ادامه یافت. در نتیجه فرصت آمادهسازی از دو باشگاه تراکتور و ماشینسازی سلب شد. الان نتیجه این مشی غیرحرفهای تا حدود زیادی مشخص شده؛ جایی که تراکتور و ماشین بعد از بازگشایی لیگ برتر، مجموعا از 6 بازی فقط 4 امتیاز گرفتهاند.
هفتم؛ بازی جنجالی در راه است
زنوزی که پیش از تصاحب تراکتور مالکیت باشگاه گسترشفولاد را در اختیار داشت، آن تیم را هم واگذار نکرد و الان دو سال است با هر دو سهمیه در لیگ برتر حاضر میشود. البته امتیاز گسترش به باشگاه ریشهدار ماشینسازی منتقل شد، اما این در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمیکند. نفس حضور دو تیم با یک مالک در یک رده، به شدت غیرحرفهای و شبههدار است. تصور کنید در شرایطی که تراکتور برای کسب سهمیه آسیایی میجنگد و ماشینسازی در پی فرار از سقوط است، این دو تیم در هفته بیستونهم (ماقبل پایانی) لیگ برتر باید به مصاف هم بروند. طبیعی است که این بازی در آن شرایط حتی اگر نیت همه برگزارکنندگان آن هم پاک و درست باشد، شبهات زیادی دربر خواهد داشت.