اینجا هیجچیز تعجبآور نیست...
خلاصه فوتبال ایران در یک نفر!
خبر این است که رسول خطیبی بهعنوان مشاور جدید باشگاه شمسآذر قزوین انتخاب شده است. موضوع زمانی جالبتر میشود که به یاد بیاوریم خطیبی همزمان مدیرعامل باشگاه دسته اولی پیکان است. این یعنی مدیرعامل یک باشگاه، مشاور باشگاهی دیگر شده که انشاءالله ناشی از دریای علم و تجربیات ایشان است. این داستان اما یک جنبه جالب دیگر هم دارد؛ اینکه خطیبی پیش از رسیدن به منصب مدیرعاملی پیکان، سرمربی همین تیم در لیگ برتر بود؛ اما در میانههای راه بهدلیل کسب نتایج ضعیف جای خودش را به رضا عنایتی داد. دوباره توجه کنید لطفا؛ خطیبی سرمربی پیکان بوده، تیمش بد نتیجه گرفته، سقوط کرده و حالا در لیگ یک، خودش مدیرعامل همان تیم شده است؛ یعنی احتمالا جای کسی را گرفته که پارسال حکم اخراجش را زده بود! حالا هم به این کلکسیون جذاب، مشاور شدن او در باشگاه شمسآذر اضافه شده است. همه اینها در حالی است که خطیبی دو سال پیش مدیرعامل باشگاه مس سونگون بود!
مثالی دیگر
همین روایت بند بالا به تنهایی کافی است تا روشن شود وقتی از فوتبال آشفته ایران حرف میزنیم، دقیقا از چه چیزی سخن میگوییم. وقتی شما مورد خاص خطیبی را هضم کنید، دیگر تحلیل بقیه داستانها ساده میشود. مثلا بیایید به یک قصه قشنگ دیگر نگاه کنیم؛ رضا مهاجری بعد از کسب ۵امتیاز از ۵بازی، از هدایت خیبر خرمآباد برکنار میشود، ابتدا یک مربی برزیلی بالای سر تیم میگذارند که او از ۳بازی فقط یک امتیاز میگیرد و در نهایت سعید دقیقی را از شمسآذر جدا میکنند و روی نیمکت این تیم مینشانند. حالا خود دقیقی این فصل با شمسآذر چند امتیاز گرفته؟ آفرین، ۷امتیاز! این یعنی میانگین امتیازی سعید دقیقی در زمان انتخاب بهعنوان سرمربی شمسآذر، از معدل رضا مهاجری در زمان اخراج از همین تیم کمتر بوده است! تازه باز خوب است خیبریها سراغ دقیقی رفتند، وگرنه پیش از این گفته میشد آنها دنبال استخدام مهدی رحمتی، سرمربی تیم تهجدولی هوادار هستند! بامزهتر اینکه کمی بعدتر مهاجری هم راهی قزوین میشود و هدایت شمسآذر را میپذیرد. قشنگ انگار مسابقه صندلیهاست؛ آدمها دور سالن میچرخند و با قطع شدن آهنگ، روی نزدیکترین صندلی مینشینند!
ناکامهای جایزهبگیر
فوتبالی که قرار باشد رو به جلو برود و ترقی کند، باید پیرو یکسری اصول خردمندانه و منطقی باشد. در چنین فوتبالی، بقا و ارتقا پاداش موفقیت است؛ این یعنی باید خوب باشی که بمانی و رشد کنی، اما در کشور ما خیلی از این مسائل بیمعناست. شاید واقعا هیچ جای دنیا سرمربی ناکام و اخراجی یک تیم را فورا مدیرعامل همان باشگاه نکنند یا مربیان دو تیم ناموفق با هم عوض نشوند، اما این چیزها در فوتبال ایران عادی است و تازه ما متعجبیم که چرا جایگاهمان در قاره و جهان روز به روز تنزل میکند! خب البته وقتی سرمربی تیم ملی کسی است که یک بار در اوج دوران کارش هدایت این تیم را پذیرفت و شکست خورد و حالا بعد از ۱۰سال ناکامی در کسب جام دوباره به این سمت رسیده، دیگر حجت تمام است و انتظاری از بقیه تیمها نمیتوان داشت...!