انقلاب یا تکامل (با نگاهی به کتاب «انقلاب پلتفرم»)
بنابراین جمله آخر خود را همین ابتدا میگویم که کتاب را نهتنها یک بار بهطور کامل بخوانید، بلکه در مواجهه با هر پرسشی درباره کارکرد پلتفرمها به آن رجوع کنید و بخش مربوط به پرسش خود را بار دیگر مرور کنید. اما اینجا میخواهم به نکتهای بپردازم که نویسندگان به سهو آن را فراموش کردهاند: مفهوم «انقلاب». جان کلام کتاب این است که پیدایش پلتفرمها موجب انقلابی در شیوه تولید شده است که البته با اندکی اغماض، پر بیراه هم نیست. اگر پلتفرم را سکویی بدانیم که امکان عرضه و تقاضا را فراهم میکند، بدون شک پیدایش تلگرام و فیسبوک و حتی اوبر، برای من فرصتی فراهم کرده است تا عرضاندام کنم. اما تلاش میکنم اغماض را کنار بگذارم و بگویم چرا هنوز در مرحله انقلاب نیستیم و جز انقلاب صنعتی اول (که با پیدایش ماشین بخار حاصل شد)، نسلهای بعدی تحولات (الکتریکی، انفجار اطلاعات، انقلاب چهارم) نه انقلاب (revolution) که تکامل (evelution) بودهاند، چرا که هنوز نتوانستهاند در شیوه تولید بهمعنای فرماسیون اجتماعی، تغییری ایجاد کنند. به نظر من، نویسنده آنجا دچار خطای اپیستومولوژیک میشود که دولت را نه مهمترین بازیگر نظام اقتصادی که صرفا بخشی از آن میداند و چنین میپندارد که دولت رقیب بازار است. بگذارید به مقاله «پایان لسهفر» جان مینارد کینز اشاره کنم که میگوید لسهفر حاصل همدستی مذهب، اخلاق، فلسفه، دولت و صد البته اندیشمندانِ اقتصاددان بود که در فضای عصر روشنگری ظهور کرد و نظریه داروین و انقلاب کپرنیکی هم اعتبار لازم را بدان بخشیدند. کارل پولانی نیز در شاهکار خود، «دگرگونی بزرگ» به بهترین وجه ممکن این همدستی را نشان میدهد: «هیچ چیز نمیتوانست به اندازه لسهفرْ برنامهریزی شده باشد.»این همان نقدی است که میتوان بهرغم متن منسجم و خوب کتاب، به آن وارد کرد. پلتفرمها (و رشد فناوری در کلیت خود) اگر چه بهذات میتوانند انقلابی برپا کنند، اما اکنون چیزی نیستند جز تبانی دولتها و کسبوکارها. این، دولتها (و بهویژه پروژههایی همچون دارپا) بودند که تحولی چنین شگرف در فناوری ایجاد کردند و آن را به دست انحصارهای خصوصی سپردند. این درست که پلتفرمها زندگی ما را راحتتر کردهاند، اما آیا این پلتفرمها که فینفسه میتوانند عامل شفافیت باشند، شفاف عمل کردهاند؟ فکر میکنم نه. هنوز معلوم نیست که اوبر، گوگل و فیسبوک با دادههای کاربران چه میکنند؟ بهترین حالتش این است که آن را به شرکتهای دیگر بفروشند یا از آن برای حل مسائل دشوار استفاده کنند، اما روی دیگر سکه این است که در ازای گرفتن امتیاز، آن را به دولتها هبه کنند یا سعی کنند به زندگی ما جهت دهند. بار دیگر تاکید میکنم که پلتفرمها فینفسه میتوانند موجب انقلابی در شیوه تولید یا فرماسیون اجتماعی شوند. کتاب هم به درستی به این موضوع اشاره میکند. اما این انقلاب نه با تبانی کسبوکارها و دولت (و ظهور انحصارهای دولتساخته) که فقط با وفاقی جمعی صورت میگیرد. همین وفاق جمعی است که میتواند هم موجب شود پلتفرمها کارکرد کنونی خود (تسهیل فرآیندها) را به نحو احسن انجام دهند و هم با ایجاد فشاری روی دولتها و صاحبان پلتفرمها، آنها را وادار به شفافیت عملکرد کند. من فکر میکنم پلتفرمها نه اصل کافی، اما اصل ضروری برای تغییر بنیادین شیوه تولید و فرماسیون اجتماعی هستند.