سفر به همدان (قسمت یازدهم)
بهسوی بزرگترین غار آبی جهان
امیدوارم دوباره بتوانم به این منطقه باصفا بازگردم و با آسودگی و فراغ بال بیشتری بتوانم مکانهای ندیده را با دقت بیشتری بازدید کنم. روز قبل طی صحبتی که با همسر و فرزندم داشتم و به دلیل فشردگی برنامهها و بازدیدهایمان و خستگی فرزندم، قرار شد دیدارمان از غار علیصدر لغو شود و همان ساعت ۱۲ ظهر ۷ شهریور پس از ناهار، همدان را به سمت تهران ترک کنیم اما پس از صحبت با فرزندم و راضی کردن او و نیز صحبتهایی که برخی دوستان همدانی داشتند، نظرمان عوض شد. همسر و فرزندم هم ابراز علاقه کردند که غار را ببینند. اگر این غار را نمیدیدیم گویی اصلا به همدان سفر نکردهایم؛ سفرمان نیمهکاره میماند. در انتهای خیابان گنجنامه یک نانوایی بود که نانی بس خوشمزه میپخت. پیشنهاد میکنم هنگام سفر به گنجنامه از این نانوایی که در کنج میدانی قرارگرفته خرید کنید. دو قرص نان خریدم و در میانه راه نیمی از آن را با فرزندم خوردیم و پس از پیمودن بخشی از راه، کنار زدم و صبحانه خوردیم. چون صبح زود بود هم من و هم فرزندم سردمان شد بهگونهای که فرزندم خود را داخل ملحفهای پیچید.
با مسیریاب «نشان» عازم غار شدیم. «نشان» ما را از بیراهههایی عجیب و غریب برد. گاهی با اعتراض همسرم مواجه میشدم که چرا مسیر صاف را رها کرده و در کورهراهها میروی؟ اگر اتفاقی برای ماشین بیفتد آیا کسی در این مسیر خلوت هست تا به دادمان برسد؟ مسیر اگرچه - در ظاهر- خارج از جاده اصلی بود اما بسیاری از طول مسیر طلاییرنگ و زمینهای کشاورزی بود. من به او دلداری میدادم که از مسیر لذت میبریم. در این مسیر از روستاهای خوشاب سفلا، خوشاب علیا، هارونآباد، محیمله سفلا و محیمله علیا، گلتپه، گزل ابدال گذشتیم و وارد جاده کبودرآهنگ- سوباشی شدیم.
خلاصه، مسیر دور و دراز را پیمودیم و گاهی خودم هم احساس میکردم راه را گمکردهام چون در برخی نقاط، اینترنت در حالت E قرار میگرفت. تصور میکردم «نشان» هم با نبود اینترنت سرعت را گمکرده است. اما خوشبختانه به غار رسیدیم و من در پوست خود نمیگنجیدم. وقتی رسیدیم جز دو نفر کسی در صف بلیت نبود. بهسرعت از ورودی غار داخل شدیم. قبل از آن و نزدیکی ورودی دو تابلوی سنگی بزرگ قرار داشت که توضیحاتی در مورد کشف این غار در آن ذکر شده بود. من هیچ تصوری از غار علیصدر نداشتم. به همین دلیل، با شگفتی فراوان دوربین موبایل دستم بود و با هر گامی که برمیداشتم کلی فیلم و عکس میگرفتم. هرچند برخی عکسها تار بود و متاسفانه مجبور شدم آنها را پاککنم.