«دنیایاقتصاد» بررسی میکند
مسیرهای ناشناخته گردشگری ادبی
مکان واقعی طبیعی که در واقعیت وجود دارد و شامل محل تولد، آفرینش اثر، آرامگاه نویسنده و... میشود که توریست برای بازدید به آن منطقه میرود، نمونهاش خانه داستایوفسکی در روسیه یا خانه نیما یوشیج در ایران، ممکن است کسی هم به کلیدر سفر کند تا در فضای زندگی گلمحمد، قهرمان رمان محمود دولتآبادی، قرار گیرد. کسانی که به این مناطق میروند معمولا به زندگی شاعر یا نویسنده علاقهمندند و با قرار گرفتن در آن فضا تجربه بینظیری به دست میآورند. به عنوان مثال در آرامگاه حافظ، سعدی یا نیما بسیاری از گردشگران را میبینیم که در حال خوانش آثار این شاعران هستند و اگر به خانه جلال و سیمین بروند بخشهایی از کتاب این دو نویسنده را که جذبشان کرده با هم میخوانند و به اشتراک میگذارند.
اما گردشگری ادبی تنها به شاعران یا نویسندگان حقیقی خلاصه نمیشود. گاه در آثار آنها خیال و واقعیت در یک محل به هم میآمیزد و آن را برای توریستها جذاب میکند. موزه معصومیت در ترکیه که گردشگران پس از خواندن کتاب اورهان پاموک، علاقهمند به دیدنش میشوند یکی از این نمونههاست. آخرین نمونه مکانهای گردشگری ادبی به محلهایی مربوط است که به شکل عمدی برای جذب توریستها به وجود آمدهاند. شهرهای خلاق ادبی، پارک موضوعی گالیور در ژاپن یا کتابخانههای تاریخی و... در این دسته قرار میگیرند. در ایران اگر بخواهیم برای مورد دوم و سوم نمونه و مثال بیاوریم چیزی یافت نمیشود.
مشخص است که در ایران بیشترین تمرکز روی بخش اول گردشگری بوده و شکلهای دوم و سوم توریسم ادبی چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند. با این حال درباره همان شکل اول که مربوط به فضاهای واقعی زندگی یا خلق اثر شاعر یا نویسنده هم هستند جای خالی اقدامات زیادی باقی است، اینکه به عنوان مثال برنامه سفر با موضوع گردشگری ادبی به یک منطقه طراحی و اجرا شود یا در شهرها در این مکانها بتوان آثار هنرمند را خریداری کرد. اگر خراسان رضوی را بتوان یکی از استانهای جذاب در این حوزه در نظر گرفت و در عین حال در نظر داشت که این استان همواره جزو پنج استان گردشگرپذیر کشور بوده است میتوان از پتانسیلهای آن برای توسعه گردشگری ادبی بهره برد.
در این استان از همان سبزوار میتوان به سراغ مزار شیخ ملاهادی، فیلسوف و شاعر این شهر رفت که در مرکز سبزوار واقع شده است. متاسفانه آرامگاه در روزهای تعطیل که گردشگران به آنجا مراجعه میکنند تعطیل است و همین فرصت بازدید را از کسانی که از راه دور به این منطقه میآیند میگیرد.
نیشابور در ادامه مسیر است، شهری که در آن آرامگاه خیام و عطار، دو شاعر بزرگ ایرانی، قرار گرفته است. معماری آرامگاه خیام به عهده هوشنگ سیحون معمار نامآشنای ایرانی است. خوشبختانه در محوطه آرامگاه هم کتابفروشی وجود دارد که در آن رباعیات خیام در جلدهای نفیس و قطعهای مختلف فروخته میشود و هم آثاری که مرتبط با خیام هستند. در آنجا همچنین تندیسی از خیام ساخته ابوالحسن صدیقی را میتوان دید. در نزدیکی آرامگاه خیام اما در محوطهای دیگر آرامگاه عطار قرار گرفته است. این شاعر بزرگ ایرانی را با دو اثرش یعنی منطقالطیر و تذکرهالاولیا میشناسند. ساختمان آرامگاه عطار گنبدی است. این بنا در دوره تیموری ساخته و در دوره پهلوی دوم مرمت شد. در حوالی آرامگاه عطار، بار دیگر با اثری از هوشنگ سیحون مواجهیم که آرامگاه کمالالملک است. در این محوطه برخلاف آرامگاه خیام فروشگاه سنگ فیروزه را داریم و در آنجا نمیتوان آثار عطار با تصحیحهای مختلف را خریداری کرد. همچنین نشانهای از آثار هنری کمالالملک را آنجا نمیبینیم. به نظر میرسد از دوره پهلوی دوم و شاید از دهه ۷۰ به بعد که مرمت مختصری در این بنا صورت گرفت، اقدام قابلتوجهی برای حفظ بنا یا رسیدگی به آن انجام نشده است.
از نیشابور که بگذریم مسیر را به سمت مشهد ادامه میدهیم. با گذر از این شهر میتوان به طوس رسید. شهری که آرامگاه شاعر بزرگ دیگری در آن قرار دارد که گفته میشود زبان فارسی به او وامدار است و او فردوسی است. جلال خالقیمطلق که جزو مصححان شاهنامه است شاهنامه اثر سترگ فردوسی را به جنگلی تشبیه میکند که در آن گم میشویم در حالی که آثار دیگر شاعران به مثابه باغ یا بوستانی است که مخاطب ادبیات به قدر وسع خویش از آن بهره میبرد. در این آرامگاه باز هم معماری هوشنگ سیحون را میتوان دید و علاوه بر آن برخی داستانهای شاهنامه مانند کاوه آهنگر، نبرد رستم و اسفندیار و... را در قالب مجسمههایی مشاهده کرد.
در محوطه آرامگاه، شاعر دیگری هم آرمیده است. مهدی اخوانثالث. شاعر شعر نو که سرودههایش ورد زبان دوستداران ادبیات است. یکی از اشعار او به نام زمستان را دو خواننده اجرا کردهاند. شهرام ناظری و محمدرضا شجریان. اندکی دورتر از آرامگاه اخوان، سنگ مزار محمدرضا شجریان بر سنگفرش پیادهرو قرار گرفته است، همو که زمستان را با صدایش جاودانه کرد و خود را خاک پای مردم ایران میدانست. در محوطه آرامگاه گرچه موزه و فروشگاهی هم قرار گرفته اما آنچنان که باید نه در خور فردوسی است و نه اخوان و نه محمدرضا شجریان. در آنجا آثار مرتبط با شاهنامه نظیر انواع و اقسام پژوهشهایی که درباره آن انجام شده را نمیتوان پیدا کرد.
همچنان که درباره شجریان و اخوان نیز همین رویه وجود دارد. علاوه بر آن در موزه که باید بتوان نسخههای نفیس را مشاهده کرد نیز اثر قابلتوجهی مشاهده نمیشود. میتوان گفت این موزه نه میتواند مخاطب جدی ادبیات را قانع کند و نه علاقهمندان معمول به فردوسی و شاهنامه را. با وجود آنکه داستانهای شاهنامه توان جذب گروه نوجوان را دارد، هیچ مولفهای که بتواند این جذابیت را برای این گروه سنی ایجاد کند هم دیده نمیشود. نگاهی به آنچه گفته شد نشان میدهد گرچه به واسطه غنای ادبیات، ما پتانسیل زیادی در حوزه گردشگری ادبی در ایران داریم با این حال این قابلیت چندان که باید بالفعل نشده و ما نتوانستهایم با بهرهگیری از آنها مخاطبان ادبیات را توسعه دهیم و حتی همان ادبیاتخوانهای حرفهای را هم در مواردی ناامید کردهایم.