شماره روزنامه ۶۱۶۴
|

علینقی عالیخانی

    یکشنبه، ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
  • ملی شدن نفت مرا از کمونیست‌ها دور کرد

    درضمن یک چیز دیگری که من را از کمونیسم دور کرد این بود که نهضت ملی شدن نفت ایران باعث شد که ما و دوستانمان یک اتحادیه دانشجویی نسبتا قوی درست بکنیم و جلوی اتحادیه‌ای که توده‌ای‌ها درست کرده بودند دربیاییم و خود همین باز مرا در برابر توده‌ای‌ها و روس‌ها قرارداد که آن موقع آنها مخالف ملی شدن نفت ایران بودند.
    شنبه، ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
  • میهن‌پرستی‌ام با سوسیالیسم فرانسوی عمیق‌تر شد

    جریانی که به‌شدت مرا شوکه کرد، تهاجم به کره‌جنوبی بود؛ یعنی کاملا روشن بود که شما با یک نهضتی روبه‌رو هستید که می‌خواهد به هر قیمتی شده دنیا را بگیرد. برای من خیلی ساده‌تر بود فهم این مطلب، به خاطر اینکه داستان آذربایجان یادم می‌آمد و ادعای استالین روی قارص و اردهان ترکیه را به خاطر داشتم یا کمکی که در شمال یونان به نهضت هلاس به رهبری مارکوس کرده بودند؛ بنابراین بیش از پیش معتقد شدم که این شوروی‌ها، این روس‌ها و این کمونیست‌ها که از آنها پشتیبانی می‌کنند مردمان خطرناکی هستند؛ ولی در ضمن فکر من…
    دوشنبه، ۰۷ خرداد ۱۴۰۳
  • مارکسیسم ایدئولوژی قابل پیاده شدن نبود

    آنهایی که اقتصاد می‌خواندند حواسشان خیلی جمع بود. پرت نگویید. در بین استادان و دانشجویان اقتصاد آنهایی که تمایلات چپ داشتند خیلی نبودند، اما خب چرا چپ داشتیم، اما آنهایی هم که چپ بودند، به هیچ‌وجه حرف‌های مارکسیست‌ها را به آن صورت قبول نداشتند . در نتیجه در آن محیط ما کاملا متوجه بودیم که تئوری‌های مارکسیستی در واقع برپایه‌ تئوری‌های ریکاردو است.
    جمعه، ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • مصدق در کار خودش گیر کرده بود

    جز اینکه در سال آخر مقداری سوال برای من پیش آمد یعنی روزنامه‌هایی که در اختیار داشتم یا خبرهایی که می‌شنیدم و نوع اختیارات تامی که مصدق برای خودش می‌گرفت، نشان می‌داد که او در کار خودش گیر کرده و در ضمن هم دومرتبه ما داریم سر می‌خوریم به طرف گونه دیگر حکومت فردی و شخصی؛ ولی با همه اینها ته دلم احترام به او بود، اما دیگر آن اعتقاد استوار پیشین را نداشتم‌. در واقع وقتی که به ایران آمدم با نظر منفی به شاه و دستگاه نگاه می‌کردم.
    سه‌شنبه، ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • سردار سپه گربه را دم حجله کشت

    رضاخان ضمن اینکه به زاهدی دستور داد از دزفول یک ستون و از اصفهان هم یک کمکی برایش بفرستد که بروند به سمت جنوب خوزستان تا خزعل را بگیرند، خودش هم همراه با او راه افتاد، رفت بوشهر. با کشتی می‌خواست بیاید این طرف به طرف خوزستان. آن زمان سر پرسی لورین هم در مرخصی بود و چیزی نمی‌دانست و سردارسپه هم از موقعیت استفاده کرده بود و به طرف خوزستان حرکت کرده بود. فروغی [آن زمان] به عنوان قائم مقام سردارسپه در تهران بود. نامه‌ای از سفارت انگلیس می‌آید و او هم از سردارسپه که در میان راه بود نمی‌دانم در…