گزارش نشست «نقد تخصصی کتاب مبانی تاریخ اجتماعی ایران»
حاشیه های مهم تر از متن
تداوم تاریخنگاری کلاسیک
اللهیاری ادامه داد: «عمده مطالعاتی را که در چند دهه اخیر در ایران صورت گرفته است نویسندگان مارکسیست انجام دادهاند. به این ترتیب تاریخنگاری مدرن و جدید در ایران با تاریخنگاری اجتماعی عمدتا بیگانه بوده است. این نقدی است که بسیاری به شیوه تاریخنگاری در ایران وارد میکنند و بر این باور هستند که ما اگرچه شکل و فرم نگارش تاریخ را در کشورمان تغییر دادهایم اما رویکردهای موجود همان رویکردهای کلاسیک تاریخنگاری است، بنابراین لزوم پرداختن به تاریخ اجتماعی خلائی بود که من در این پژوهش احساس میکردم.»
فقدان متن آموزشی
این استاد دانشگاه اصفهان در رابطه با چرایی تدوین کتاب گفت: «من دوره دکترای خود را در دانشگاه شهید بهشتی گذراندهام و استاد من در این مقطع دکتر شعبانی بودند که ایشان نخستین کتاب در حوزه تاریخ اجتماعی را تدوین کرد ند. زمانیکه من برای تدریس وارد دانشگاه اصفهان شدم، یکی از نخستین درسهایی که برای تدریس به من داده شد، درس «مبانی تاریخ اجتماعی» بود و کتاب دکتر شعبانی بهعنوان تنها متن موجود برای این درس ارائه میشد. پس از مدتی در کلاس احساس کردم میان مدرس، متن و دانشجو پیوند و ارتباط درستی برقرار نمیشود. به همین جهت بود که بعد از گذشت چند ترم تدریس، تصمیم گرفتم قالب مجزایی را برای این درس تدوین کرده و بحثهای مرتبط با آن را ارائه دهم. البته اشکال از کتاب دکتر شعبانی نبود.
در این کتاب مباحث مهم و عالمانهای طرح شده است ولی خود ایشان هم در مقدمه اثر به این نکته اشاره کردهاند که این متن محصول شرایط ویژهای بود، یعنی زمانیکه در سرفصلهای دروس رشته تاریخ بازنگری و تجدیدنظر صورت گرفت، درسی به نام مبانی تاریخ اجتماعی به دروس اضافه شد، ایشان به اضطرار متنی را برای استفاده دانشجویان تهیه کرده بودند. این متن دارای مطالب، نکات و دادههای با ارزشی بود، ولی نکتهای که وجود داشت، برخی مطالب بسط نیافته بود و از طرفی نیز جنبه آموزشی آن کم بود. بنابراین لزوم ارائه قرائت جدید از این متن و بازنگری در آن احساس میشد. به این اعتبار، انگیزه اساسی من برای تدوین این کتاب تهیه یک متن برای سرفصلهای جدید بود و عناوین فهرست این کتاب برگرفته از سرفصلهایی تهیه شد که برای این درس تعریف شده بود و کتاب بهعنوان یک متن درسی، بیشتر به مباحث مقدماتی نظر داشت.»
نگاهی به فصول کتاب
وی در ادامه به تشریح برخی فصول کتاب پرداخت و یکی از بحثهای عمده طرح شده در کتاب را در رابطه با «فرآیند شکلگیری و تداوم تاریخی ایران» دانست و گفت: «در این فصل با در نظر گرفتن این امر که سخن گفتن از تاریخ اجتماعی ایران، بدون در نظر گرفتن یک جامعه و هویت جمعی به نام ایران ممکن نیست، این بحث به موضوع هویت که امروزه از قلمروهای مهم پژوهشی است، پیوند داشت. به این دلیل ما در نخستین فصل کتاب به بررسی شکلگیری هویت ایرانی و تداوم تاریخی آن با سه مولفه جغرافیا، جمعیت و حاکمیت پرداختیم. در فصول دیگر به گونههای زندگی اجتماعی و ترکیب جمعیتی ایران پرداخته شده است. چون کتاب رویکرد آموزشی و بیان مبانی دارد، با آنکه عمده مباحث از دامنه شمول زیادی برخوردار هستند، از تفصیل صرفنظر شده است اما فرمهای مختلف زندگی اجتماعی در ایران به بحث گذاشته شده است. تقسیمات زندگی اجتماعی در تاریخ ایران و نهاد حکومت از دیگر مباحثی است که در این کتاب به آنها پرداخته شد. در ادامه جلسه دکتر شهرام یوسفیفر، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مدیر مسوول مجله علمی-پژوهشی «تحقیقات تاریخ اجتماعی» به بیان دیدگاههای خود در رابطه با پژوهش در باب تاریخ اجتماعی پرداخت.
دانش نوپا
دکتر یوسفیفر پیش از ورود به بحث اشاره کرد که «سابقه چندانی در رابطه با نگارش تاریخ اجتماعی در ایران بهگونهای که بتواند گامهای نخستین و پایههای درست را در این رابطه بنا کند، نداریم.» عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: «البته این حوزه دانشی در میان جوامع غربی نیز قدمت چندانی ندارد و تاریخچه آن عمدتا به اواخر سده ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میرسد. زمانی که در غرب نیروهای اجتماعی و گروههای جدید شکل میگیرند. بنابراین موضوع ظهور گروههایی که تاکنون آنها را نمیشناختیم و مولود تحرکات و تحولات اروپا در سده ۱۹ بهشمار میروند، دستمایه پژوهشها و تحقیقات میشود. بنابراین باید دقت کرد که تاریخ جامعه با تاریخ اجتماعی متفاوت است. ما در ایران درباره نگارش تاریخ جامعه سوابقی داشتهایم و مباحثی تحت عنوان «اجتماعیات» در ادب فارسی داریم اما در حوزه تاریخ اجتماعی هیچگاه بهطور مشخص بحثی صورت نگرفته است.»
موانع مطالعاتی
وی به چند دسته از این موانع مطالعه تاریخ اجتماعی اشاره کرد تا برخی از زوایای کاویده نشده بحث را روشن کند: «تاریخ اجتماعی در کشورهای توسعهیافته تولید شده و عمدتا مصرفکننده اصلی نیز همان کشورها هستند. در آن کشورها بحثهای تاریخ اجتماعی به تمامی امکان طرح و پژوهش دارند. این دانش در کشورهای توسعه یافته کاملا با زوایای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی سنجیده میشود بنابراین در این کشورها تاریخ اجتماعی یکی از معاصرترین دانشهای تاریخی است. البته در تاریخ اقتصادی هم این چنین است تا آنجا که شماری از جوایز نوبل اقتصاد به افرادی اعطا شده است که نظریاتی را از تاریخ اقتصاد ارائه دادهاند. بنابراین تجارب شکل گرفته در هر جامعه بشری میتواند دستمایه نظریات و شبهنظریات به منظور حل مسائل آن جوامع شود. این دانش در جوامع غربی بسیار پرکاربرد است اما در ایران وضعیت تا حدودی متفاوت است.
نخستین چالش در این حوزه یک وضعیت کاملا متناقض است. در آن جوامع تاریخ اجتماعی عهدهدار بحث و بررسی در باب بخشها، گروهها، جریانهای اجتماعی، موسسات، نهادها و آموزههایی است که به هیچوجه در حوزه قرائت رسمی از تاریخ جایی ندارد. یعنی آنچه تحت عنوان تاریخنگاری و جریان مسلط تاریخنویسی از آن یاد میکنیم، نه میتواند و نه میخواهد که به روایت آن بخشها بپردازد. منظور از این امر الزاما جماعت فرودست نیست و برخلاف تصور رایج، تاریخ اجتماعی تنها تاریخ فرودستان نیست. این امر شکل ساده شده قضیه است. تاریخ اجتماعی در مجموع تاریخ روایت نشدهها است. بهعنوان مثال، تاریخ روایت نشده نظامهای اخلاقی، تاریخ روایت نشده حالات، روحیات و ذهنیات آدمیان و... اینها حوزههای مربوط به این رشته است. کتاب فوکو در باب تاریخ تیمارستانها نمونه خوبی برای اینگونه مطالعات است.
وی در این کتاب به ما نشان میدهد که آنچه در رابطه با تیمارستان تا کنون گفته شده، روایت رسمی است و این پرسش را مطرح میکند که آنچه در مورد بیماران تیمارستان روایت نشده چه هست؟ در اینجا دیگر اهمیت ندارد که افرادی که در نهادهایی از این دست حاشیهای روزگار میگذرانند، از فرودستان هستند یا فرادستان و مطالعه در این باب قابل تقلیل نیست. بنابراین در این باره بحث مقاومت نظامهای اخلاقی، نظامهای ارزشی و هنجارهای اجتماعی مطرح میشود. یعنی زمانیکه قرار است در باب افراد، گروهها، جریانها، نهادها و موسساتی سخن بگویید که از پیش داوری شده و ارزشگذاری شدهاند و در باب روایت و عدم روایت تاریخ آنها تصمیمگیری شده است، اولین مانع در مطالعات بروز خواهد کرد. به این ترتیب یکی از جدیترین سرکوبهای شکلگرفته در جوامع مختلف در باب تاریخ اجتماعی، براساس این استدلال صورت میگیرد که تاریخ اجتماعی آن بخشهایی از جامعه که ارزش روایت، پرداخته شدن و توجه ندارد را روایت میکند. یعنی زمانیکه شما روایت گروههایی که از نظر جامعه غیررسمی تشخیص داده شده را به بحث میگذارید، درحال اعاده حیثیت و ارزشگذاری به تمامی سجایای اخلاقی و نرمهای اجتماعی که هویت آن جماعت را میسازند، هستید....»
بازتعریف خاطره جمعی
یوسفیفر در رابطه با کارکرد تاریخ اجتماعی گفت: «تاریخ اجتماعی در اروپا پدید آمد تا به تعمیق آموزههای دموکراتیک در جوامع اجتماعی کمک کند؛ یعنی اگر قرار است حق رای براساس مبارزات اجتماعی پدید آید، در گام نخستین باید موقعیت تاریخی طبقات صاحبرای در جامعه به رسمیت شناخته شود، در غیراین صورت سخن گفتن در باب حقوق امکانپذیر نیست. اگر قرار است تمایزات اجتماعی در جامعه به رسمیت شناخته شود و فهم متفاوتی از طبقات ارائه شود، پیش از آن باید تبار طبقات را تحلیل کنیم و تمام آنچه در فهم اشرافی و لایههای برگزیده جامعه به لحاظ طبقهبندی جامعه وجود دارد را به چالش بکشیم و پس از آن فهمی مبتنی بر فردیت در جامعه ارائه شود. بحثهای تاریخ اجتماعی از طریق بازتعریف خاطره و تاریخ جمعی که در گذشته جوامع دموکراتیک وجود داشته، امکان استقرار آموزههای دموکراتیک را فراهم میکند، بنابراین این بحث با این امر گره میخورد که هرگونه اقدام دموکراتیک و اشاعه و فهم دموکراتیک، مستلزم یک فهم تاریخ اجتماعیگونه از تاریخ خودمان است...»
یوسفیفر در ادامه سخنان خود از تعریف سرفصلهای مصوب برای تالیف کتب درسی بهوسیله افرادی که دانش اندکی در این حوزه دارند، انتقاد کرد و این امر را موجب بسته شدن دست مولف در پردازش صحیح و مناسب اثر خود دانست. وی در پایان از سیطره نگاه سیاسی به مطالعات تاریخی ابراز تاسف کرد و تاریخ را نیازمند پیوند با دوره معاصر دانست. سخنران آخر این نشست دکتر علیرضا ملائیتوانی، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. ملائیتوانی به بیان نکاتی در باب کتاب پرداخت و ضمن اشاره به دشواریهای مسیر قلمزدن در این باب گفت: «پژوهش در این حوزه از یکسو نیازمند مقدمات، مبانی و بسترهایی است که هم باید در عرصه حیات عینی ما فراهم آمده باشد و هم به لحاظ دستگاه مفهومی، تئوریک و نظری باید به اینگونه مطالعات واقف باشیم که متاسفانه در تاریخ ما این سنتها و مبانی نه به لحاظ عینی و نه از لحاظ نظری چندان فراهم نبوده است.»
خلأهای پژوهش
دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه بهشماری از کمبودهای این پژوهش اشاره کرد: «یکسری مطالعات در حوزه تاریخ اجتماعی، توسط جریانهای چپ و با دید ایدئولوژیک انجام گرفته است. در کنار آن مجموعه مطالعات لیبرالی نیز صورت گرفته و همچنین شماری از جریانهای دموکراسیخواه در خارج از کشور نیز در این حوزه مطالعات قابل تاملی داشتهاند اما در داخل ایران به استثنای مجلات نشریات و پژوهشهای پراکنده و از همگسیخته کار چندانی در این حوزه صورت نگرفته تا یک سنت پایدار و جریان فکری و دانشی را پدید آورد. این وضعیت محصول حیات زیسته ما است. به ویژه آنکه نیروهای اجتماعی و جریانهای خارج از قدرت امکان فعالیت آزادانه خارج از گفتمان رسمی حاکمیت را نداشتهاند. نه در حوزه اقتصادی و نه در زمینه سیاسی این امکان وجود نداشت.»
وی به این ترتیب از پژوهش دکتر اللهیاری در نپرداختن به رد یا بیان خلأهای پژوهشهای گذشته انتقاد کرد. به علاوه اشاره کرد که هرچند این کتاب به منظور آموزش در کلاس درس تدوین شده است اما چون از سوی ناشری غیر از سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی) منتشر نشده است، نیازی نبود که مولف به این چارچوبها ملزم باشد و این امکان وجود داشت که فعالانهتر در این مسیر گام بردارند.» وی مشکل دیگر این اثر را در رابطه با عنوان و ناهماهنگی آن با متن دانست و گفت: «اگرچه عنوان اثر «مبانی تاریخ اجتماعی» است ولی بحثهای صورت گرفته در کتاب بیشتر توصیف ساختارهای اجتماعی ایران است.
این درحالی است که مبانی عمدتا به پس پرده ساختارها توجه دارد.» همچنین وی فقدان دستگاه مفهومی و نظری در این کتاب را موجب نوعی سر درگمی دانست که اثر را گرفتار رویکرد سیاسی کرده و نتوانسته هیچ نظریهای را در باب حیات اجتماعی ایران ارائه دهد. ملائی توانی گفت: «با توجه به اشراف دکتر اللهیاری به این مباحث انتظار میرود از وضعیت توصیفی در تاریخ عبور کرده و به نظریهپردازی و طرح مناقشات عمیق در این رابطه بپردازند تا این حوزه به موضوع تفکر مبدل شود.» نکته دیگری که در مقام نقد این کتاب از سوی دکتر ملائی توانی مطرح شد، ناظر به اشاره به ساختارهای تاریخ ایران در کتاب و عدم اشاره به راز ماندگاری آنها بود که به اعتقاد وی این امکان وجود داشت که با اشاره به نظریاتی نظیر «جامعه کلنگی» و بررسی و نقد آن این ساختارها دقیقتر واکاوی شوند. به علاوه او عدم بررسی شماری از نهادهای اساسی در تاریخ اجتماعی ایران نظیر نهاد خانواده یا نهاد مذهب را در کتاب محل انتقاد دانست.
عدم پردازش به نوع تعاملات سهگونه شیوه زیست ایرانیان یعنی زندگی ایلی، روستایی و شهری موضوع دیگری بود که به آن اشاره شد. نکته دیگری که از سوی دکتر ملاییتوانی با الهام از آثار فوکو در ارتباط با این اثر مطرح شد، موضوع «گسست» بود. وی اشاره کرد که: «ما در تاریخ اجتماعی خود گسستهایی داشتیم که مهمترین آنها در پیوند با مدرنیته رخ میدهد، یعنی جایی که از جهان سنتی گسسته میشویم و به جهان مدرن عبور میکنیم و این مسائل با تاریخ معاصر ما پیوند مستقیم مییابد. این درحالی است که مباحث پس از صفویه در این کتاب چندان نمودی ندارد.» وی همچنین پیشنهادی را برای مطالعات بعدی دکتر اللهیاری در این حوزه مطرح کرد و آن پژوهش مقایسهای میان جوامع توسعه یافته و جوامع عقبمانده بود تا از این طریق مبانی، کارکردها و ساختارهای تاریخ اجتماعی آنها نشان داده شود.
ارسال نظر