نا امیدی از شاه و ناصرالملک
ناامیدی سراسر مملکت را فرو گرفته، با هرکس سخنی از اصلاحات ملکی گفته شود به غیر از نمیشود و کار گذشته یعنی تقدیر امور از دست داخله خارج است، جوابی شنیده نمیشود، چیزی که در این وقت نویددهنده و موجب سرگرمی مردم شده حکایت تاجگذاری سلطان احمدشاه است که در بیست و هفتم شعبان هزار سیصد و سی دو(ه ق) مقرر شده است، انجام یابد. مردم بیخبر تصور میکنند با تاجگذاری احمدشاه اوضاع و احوال رو به بهبود میگذارد؛ در صورتی که شاید از اینکه هست بدتر شود، چه تعجیل نایبالسلطنه در انجام این کار تنها به رعایت صلاح مملکت نیست، بلکه برای خلاص کردن جان خویش و رفتن به اروپا و آسایش خیال است و به هر حال مردم بیخبر از این پیشآمد خوشحالند و خوشحالان را مقصدهای مختلف است.
یک طایفه منافع خود را در این میدانند که سلطان احمدشاه خود متصدی امر سلطنت باشد، طایفه دیگر انقضای مدت نیابت سلطنت ناصرالملک را خواهانند یا برای منافع خویش یا از روی وطنخواهی، چه تصور میکنند سیاست ناصرالملک گرچه بهصورت در حمایت حکومت ملی است در واقع سیاست محافظهکارانه است و میگویند ریاست ناصرالملک روح تجددخواهی ملت را مانع نمو و هیجان است. به علاوه نفوذ اجانب در مدت ریاست او نیز زیاد شده، بهواسطه جبنی که وی از آنها دارد و به واسطه همراهی که با مستخدمین اجنبی میکند و شاهد میآورند اداره خزانهداری را که به یک اجنبی طماع سپرده شده و مبلغ هنگفت خرج او و اداره اوست، این شخص زمام امور مالیه مملکت در دست گرفته، از هیچگونه خیانت مادی و معنوی دریغ نمیدارد به اطمینان همراهی ناصرالملک.
ارسال نظر