علیقلی جدیدالاسلام و پدر رافائل دومان در اصفهان صفوی
به هر حال، علیقلی بیک مترجم دربار شاه سلطان حسین صفوی و به اصطلاح دیلماج بود. امروز که متنی از دوره صفوی را مرور میکردم، دیدم نویسنده یادی از او کرده و مطلبی از وی نقل کرده است. نویسنده این متن، در بخشی از این کتاب که اشارتی به صوفیه داشت، میگوید مطلبی از علیقلیبیک دیلماج پرسیده است. میدانیم که خود این علیقلی هم نقدی بر صوفیه دارد که سالها پیش به کوشش آقای زائری در میراث اسلامی ایران منتشر شد. به هر حال نویسنده این کتاب میگوید:
از رفعت پناه علیقلیبیک دیلماج استفسار احوال صوفیه نمودم که، [آیا] جایی در کتابهای سابق ذکر این طایفه شده؟ در جواب فرمودند: مجملا در کتاب شعیا در باب ملاحم، به بدی یاد نمودهاند و در کتاب لغت فرنگیان، در باب حرف صاد، به تقریبی گفته اند: صوف اسم جماعت حکمای یونانیه بوده، و بعد از مدت مدید رفته رفته، فساق آن طایفه را به این اسم میخواندهاند. آخر، حکماء برای خود اسم دیگر وضع نمودهاند که آن فیلسوف باشد و اسم صوفی را به زنادقه و فساق واگذاشتند.
از بس که زدند شیشه تقوا بر سنگ*
وز بس که به معصیت فرود بردند چنگ
اهل اسلام از مسلمانیشان
صد ننگ کشیدند ز کفار فرنگ
نکته جالبتر، خاطرهای است که نویسنده این متن از دیداری که با پدر رافائل دومان داشته، نقل کرده است. این شخص فرانسوی، بیش از سه دهه در ایران بود و بارها در باره وی مطالبی نوشته شده که از آن جمله، مقاله چه دوست مرحوممان جعفری مذهب درباره اوست. و اما نویسنده متن ما باز در نقد صوفیه در اصفهان و توجیه همان بدنامی که در شعر بالا به آن اشاره شده، مینویسد:
شاهد این مقال، آنکه روزی بهعنوان سیر و عبرت، در مسجد علی که در تختگاه اصفهان مشهور برابرهارون ولایت که نزد غلامان علی بههارون وری موسوماست، حاضر بودم که دیدم رفایل فرنگی ملعون مشهور پیدا شده، نگاه به اطوار و سماع و وجد طایفهای از صوفیه که در آنجا جمع شده بودند مینمودند، کرده، بخنده در آمده، گفت: حاشا که اینطور عبادت و بندگی باشد. رفیقی خدا بیامرز داشتم، مردی دیندار. روی به او آورده گفت: چه میخندی؟ پنداری این دین اسلامست؟ رفایل گفت: میدانم فرق بسیار در اسلام شما هست. رفیقم گفت: ما اهل ملت احمدی، اینها [صوفیه] را کافرتر و ردتر از شما فرنگیان میدانیم. رفایل گفت: حاصل، ما چنین بازیی و عبادتی در هیچ ملتی و کیشی ندیدهایم و نشنیدهام. این را گفت و رفت.
- رسول جعفریان، محقق و مورخ
* اصل شعر به این صورت است:
از بس که زدم به شیشه تقوا سنگ
وز بس که به معصیت فرو بردم چنگ
اهل اسلام از مسلمانی من
صد ننگ کشیدند ز کفار فرنگ
ارسال نظر