قیمتها بال درآوردند!
انبار بزرگی هم در کوچه جنب دکان عمو داشت که همیشه سرشار از خواربار بود. در عرض چند ساعت موجودی دکان و انبار با قیمتهایی حدود ۱۰۰ برابر قیمت روز پیش به فروش رفت. دانههای برنج، لپه، عدس، ماش... طی سالهای طولانی در کف انبار ریخته و با خاک و گل مخلوط و لگدمال شده بود و ضخامتی بیش از یک وجب بزرگ پیدا کرده بود. مردم همان را با کلنگ کندند و با قیمتی گران به خانههای خود بردند. شنیده شد که آنها را میشویند، مواد خوراکی را از گل و خاک جدا میکنند، میپزند و میخورند. هنوز یک سرباز اجنبی به کشور نیامده بود و اگر هم در مرزها بودند غذای خود را آورده بودند و حتی یک دانه گندم یا برنج ما از گلویشان پایین نرفته بود. این حرص زدن مردم و سوءاستفاده کسبه، چندین علت داشت که حتی یکی از آنها حمله متفقین به خاک ما نبود، بلکه علت واقعی، از هم پاشیده شدن سازمان حکومتی، بلاتکلیفی، احساس عدم امنیت و بیسرپرستی کشور بود.... مردم کشور را از آن خود نمی دانستند تا حافظ مصالح آن باشند.... هیچکس به فکر همنوع خود نبود، همه میخواستند با هر قیمتی خودشان را حفظ کنند حتی اگر به بهای مرگ دیگری تمام میشد.»
ارسال نظر