آتاتورک و کمالیسم
نگرش دولتمحور، آموزش قوی، نخبهگرایی، عدم اعتماد به تودهها، عملگرایی و اندکی بیصبری و باور به پیشرفت مواردی بود که در سرفصل اقدامات کمالیستها قرار داشت. این جریان کوشید ترکیه را به سمت غربی شدن رهنمون کند. باورمندان به این سیستم مانند شخص آتاتورک، اگرچه سکولاریسم را ترویج میکردند و خود اشخاصی مذهبی نبودند اما از این دیدگاه دفاع میکردند که اسلام واقعی با علم سازگار و پذیرای آن است. به عبارت دیگر آنها از نظر سیاسی از احساسات اسلامگرایانه یا پاناسلامیستی استفاده میکردند اما اسلامگرایی تقریبا هیچ نقشی در ایدئولوژی آنها نداشت. در این جریان اصلاحات اجتماعی متعددی نیز صورت گرفت. وضعیت زنان و کارگران به میزان قابلملاحظهای بهبود یافت. سطح آموزش عالی در ترکیه افزایش پیدا کرد و گروههای مختلف امکان مشارکت مدنی پیدا کردند.
مجموع این سیاستها و اصلاحات بسیار مناقشه برانگیز بود. به باور بسیاری مصطفی کمال دین را به دستاویزی در جهت اهداف خود مبدل کرده بود و بخشهایی از اصلاحات او با تحمیل خشونت به جامعه جنبه عملی پیدا کرد. دولت محوری با برقراری نظام تکحزبی با روح دموکراسی ادعایی مصطفی کمال همخوانی نداشت. به باور کمال، دموکراسی اروپایی آنگونه که میراث انقلاب فرانسه بود در شرایط حاکم بر ترکیه امکان پیادهسازی نداشت و به همین جهت با ظهور فاشیسم در ایتالیا آن را تجربه همسانتری تصور میکرد ولی در نهایت نتوانست آن را در ترکیه پیادهسازی کند. او در جامعهای ناچار به اصلاح بود که برای قرنها به سنتهای دیرینه خود خو گرفته و سودایی برای رها کردن آن و اندیشهای برای پیشرفت نداشت. او با روحیه نظامی خود تلاش داشت، دستور العملهای نظامی را در صحنه سیاسی عملیاتی کند و از این طریق مردم ترکیه را از سنت رهانیده و به دوران مدرن انتقال دهد.
این همه البته در فرصت کوتاه و به روش مسالمتآمیز میسر نبود و با مخالفتهای بسیاری نیز مواجه شد. از جمله مهمترین آنها «واقعه منن» بود که طی آن مخالفان جمهوری تلاش داشتند آن را سرنگون کرده و نظم کهن را بازگردانند. به این ترتیب آتاتورک در پارهای از موارد خود را ناگزیر از کاربرد زور میدید. او خود را دیکتاتور نمیدانست و در این رابطه گفته بود: «من دیکتاتور نیستم. دلم نمیخواهد حکومت قلبها را بشکند، بلکه بیشتر مایلم که قلبها را تصاحب کند.» با این همه بهنظر نمیرسد او در تصاحب قلبها چندان موفق عمل کرده باشد و در نهایت شیوهای که او حکومت کرد را باید مستبدانه ارزیابی کرد. مستبدی که متجدد بود و تلاش داشت میهن خود را به سوی مدرن شدن سوق دهد. زمانیکه آتاتورک دیده از جهان فروبست، نهادهای دینی به مقدار قابلملاحظهای قدرت خود را از دست داده بودند و مقاومت جدی علیه حکومت جدید وجود نداشت اما همچنان بقایای سنت بهویژه در میان طبقات پایین جامعه، روستاییان و عشایر مقاومت میکرد و همین امر روند اصلاحات آتاتورک را اگرچه وسیع و توام با فشار بود، کند کرده بود.
ارسال نظر