ایران و اقتصاد بردهداری
احتیاجی نیست (و بهدلیل محدودیتی که برای حجم این نوشتار قائلیم، نمیتوانیم) به معجون استدلالها و شواهدی بپردازیم که برای اثبات وجود مرحله بردهداری- به مانند تجربه یونان و روم- در تاریخ ایران فراهم آمده است. واقعیت این است که همه این «شواهد» مبتنی است بر خیالپردازیهای لجامگسیخته، «تفسیر»های پر اوهام، ترجمههای نادرست و قوه تخیل نامحدود. برای کسانی که هم تجربه یونان و روم و هم الزامات کامل مدل اقتصاد سیاسی مبتنی بر بردهداری را میدانند، کوچکترین مدرک مثبتی در این باب ارائه نشده است. بنابراین چنانکه همواره صادق است، اثبات ادعا برعهده طرفداران آن است نه رد آن بر عهده مخالفان.
اما دستکم، شواهد منفی بسیاری از ایران باستان در دست است که به سادگی نادیده گرفته میشود. میدانیم که بهرغم نقش مرکزیای که مفهوم یا مرتبه شهروندی در جوامع بردهداری یونان و روم داشت، در ایران پیش از اسلام این پدیده- و پیامدهای مهم آن- اصلا وجود خارجی نداشته است. از اینرو، در ایران باستان کمترین شناختی از دموکراسی (به معنای کلاسیک آن) یا دیکتاتوری (نه به معنای استبداد بلکه به معنای تمرکز قدرت سیاسی در نتیجه واگذاری مردم یا با زور) وجود نداشت. پیداست که بردهداری به مفهوم عام آن (یعنی به معنای بردگان خدمتگزار در خانه) در ایران وجود داشته است. البته ماهیت رابطه دولت و «غیربردگان» با ماهیت رابطه «غیربردگان» یا «اربابان» با «بردگان» تفاوت چندانی نداشت. شواهد گوناگونی در مورد انجام کارهای عمومی بزرگ در دست است- مثلا شاهراه عظیمی که شوش را به سارد متصل میکرد- که نهتنها ثروت اجتماعی بلکه بهخصوص نمایانگر قدرت اقتصادی دولت بوده است.
نظام اداری دولت بر سلسله مراتبی انعطافناپذیر استوار بود: هر یک از ایالات زیرنظر یک فرماندار کشوری، شترادار (ساتراپ) و یک فرماندار لشگری، مرزبان اداره میشد که از سوی شاهنشاه منصوب میشدند. هریک از این دو مستقیما نزد شاهنشاه پاسخگو بودند و معمولا زیر مراقبت جاسوسان و خبرچینانی، در درون یا بیرون حوزه فرماندهیشان بودند. این نظام کمابیش قرنها ادامه داشته است. در ایران آن دوران نه از دولتشهرها خبری بود و نه از حکومت امپراتوری (چه رسد به جمهوری) از گونه رومی آن. شاه به هیچ یک از معانی اروپایی کلمه یک King نبود و شاهنشاه نیز یک امپراتور نبود. او مستبدی بود که اقتدار و در نتیجه مشروعیتش عمدتا- اگرچه نه تماما - برپایه موفقیت شخصی وی استوار بود و نه جانشینی مشروع. کاربرد اسطوره فره ایزدی ناشی از آن بود که موفقیت شخصی را خیلی بیشتر از جانشینی ارثی محق جلوه میداد. در واقع فره ایزدی بیشتر مبتنی بر زور فردی بود و نه امتیاز اجدادی. شاید همه بلایا تقدیر بوده باشد، لکن این به معنای آن نیست که هر بلیهای باید بهواسطه بلیه قبلی مشروعیت یافته باشد.
سرانجام پرسش مهم دیگری هم هست که مخترعان و مدعیان مرحله اقتصاد بردهداری در ایران باید به آن پاسخ دهند: اگر چنین مرحلهای در تاریخ ایران بوده است، باید در مقطعی از تاریخ نیز فعل و انفعالات عوامل نیرومند اجتماعی- اقتصادی موجب تحول نسبتا سریع نظام بردهداری به نظام فئودالی شده باشد. اما هیچ شاهدی بر وقوع چنین رویدادی وجود ندارد و مرحلهای هم در تاریخ ایران پیدا نشده و نمیتواند بشود که از چنان شرایطی برخوردار باشد.
ارسال نظر