خوانندگان نشریات دوره مشروطه
به هر تقدیر، سنجش تاثیر یک نشریه برخوانندگانش، بهویژه در دورانی که شمار شهرنشینان باسواد به احتمالی از ۵ درصد نیز تجاوز نمیکرد کار دشواری است. با این همه، خاطرات، وقایعنگاریها و خود نشریهها میتوانند پژوهشگران را در رسیدن به تخمینی در اینباره یاری کنند. بهعنوان نمونه، نامهای در مساوات سخن از این میگوید که چگونه برخی همه پول خود را صرف خرید نشریههای مورد علاقه خود میکردند. نامه دیگری اشاره به کسانی میکند که بیصبرانه در انتظار نامهبر بودند تا به آخرین شمارههای این نشریات دست یابند. گزارشهای دیگر از دست به دست گشتن روزنامهها در میان آن خوانندگانی که استطاعت خریدشان را نداشتند یاد میکند و اما آنان که قادر به خواندن نبودند، در قهوهخانهها گرد هم میآمدند و به کسی که نوشتههای روزنامهای را بلند میخواند گوش میدادند. خبرنگاری که در این دوران در تهران اقامت داشت، مینویسد چگونه «در بسیاری از قهوهخانهها نقالانی که معمولا داستانهای قهرمانان اساطیری شاهنامه را نقل میکردند، شنوندگانشان را با شرح اخبار سیاسی روز به هیجان میآوردند.»
به گفته یک گواه، حتی در نواحی روستایی روستاییان بیسواد از شهر روزنامه میخریدند و با خود به ده خویش میبردند تا «باسوادی از میانشان نوشته را برایشان بخواند.» کوتاه سخن، تصویری که از این روایتها در ذهن نقش میبندد رواج روزنامه و روزنامهخوانی در میان مردم عادی، بهویژه در ماههای پس از انقلاب مشروطه است. مردم به روزنامهها به دلایل مختلف اشتیاق داشتند. برخی برای آگاه شدن از مذاکرات مجلس که در روزنامهها گزارش میشد؛ برخی برای آنکه بدانند نامهای که به روزنامه نوشتهاند در آن درج شده یا نامی از شهر آنان رفته است و بسیاری از آنرو که اعتقاد داشتند روزنامهها عاملی مهم در روند پیشرفت جامعه و «آیینه عقیده نمای» مردماند.
شیوه دیگری برای سنجش تاثیر نشریات و رسیدن به آگاهیهایی درباره خوانندگان آنها بررسی محتوای نامههایی است که در آنها به چاپ میرسیدند. بهعنوان نمونه، در ستونهای حبلالمتین، صوراسرافیل و مساوات نامههایی از گروهها یا افراد، از زن و مرد و از شهرها و استانهای گوناگون کشور، چاپ میشد که درخواستها و شکایات نویسندگانشان را شرح میداد. برخی از نامهها خطاب به سردبیر بود و برخی دیگر لحن نامه سرگشاده داشت. به ندرت نامهای در واکنش به نوشتهای در نشریه فرستاده میشد اما گاه نامه پاسخی به نامه منتشر شده دیگری بود. به سخن دیگر، چاپ این نامهها نهتنها فرصتی فراهم میکرد که طیف وسیعی از خوانندگان که نمایندگان مجلس و مقامات دولتی را نیز در بر میگرفت، از خواستها و شکایات نویسندگانش آگاه شوند، بلکه شیوهای برای نشر آراء و افکار سانسور نشده و از صافی نگذشته عمومی بود.
اگر به تظلم کسی رسیدگی نمیشد شکایتش را در نامه به روزنامه بازگو میکرد؛ اگر خوانندهای از کندی روند تغییر ناشکیبا یا خشمگین میشد از صفحات روزنامه برای طرح خشم و سرخوردگیاش بهره میجست؛ برخی برای اعاده حیثیت و نام نیک خویش نامه مینوشتند و برخی دیگر برای جلب ترحم یا یافتن راهحلی برای مشکلاتشان. نامهنگاران ابایی نداشتند از رفتار بلندپایگان دولتی، حتی حاکمان ایالات یا مشاوران نزدیک شاه، در بیاعتنایی نسبت به قانون اساسی و اصرار بر ادامه سنت استبدادی، شکایت و انتقاد کنند. در واقع، نامههای خوانندگان حاوی تندترین و بیپردهترین مطالب این روزنامهها بودند و شاید بتوان گفت که به نوعی برای ناشر و مدیر مسوول روزنامه نیز دستاویز دیگری فراهم میکردند که انتقادهای تند را از زبان خوانندگان و بیواهمه از خطر احتمالی به گوشها برسانند. بهعنوان نمونه، نامه زیر را زنی خطاب به شیخفضلالله نوری، نوشته بود. این نامه در سپتامبر ۱۹۰۷ در حبلالمتین (تهران) به چاپ رسید:
«جناب مستطاب حجتالاسلام آقای شیخفضلالله: در روزنامه که بهطبع رسانیده از زاویه مقدسه به طهران فرستاده و منتشر فرمودهاند این دو کلمه دیده شده که (مدرسه [و] علم برای نسوان خلاف دین و مذهب است) این حقیره که کمسواد و نویسنده این کلماتم این سخن مجمل جنابعالی را نفهمیدم و از هر کسی که معتقد به تدین و عقل بود هم سوال کردم حل مشکل ننمود. لازم شد که خودم شرح ذیل را در بیان مقصود جنابعالی بنویسم و جواب از خود شما بخواهم. اگر مقصود جنابعالی از این سخن اینست که جماعت زنان باید هیچ علمی نیاموزند و مانند حیوان بیشاخ و دم باشند تا از این نشأ بروند و این فرموده خداوند است، پس مرقوم فرمایید که خدا و اولیای خدا جل و علاء در کجای کلامالله و احادیث این مطلب را فرمودهاند و اگر چنین مطلبی صحیح است، سبب این بیالتفاتی خدا و اولیا و انبیا نسبت به صنف نسوان چه بوده است.»
در واقع، در این دوران نمونههای چند از زنانی میتوان یافت که در نامههایشان به روزنامهها خواستار رسیدگی به خواستههای خود میشدند و دگرگونیهای جامعه را زمینه مساعدی برای احقاق حقوق خود میشمردند. حال که مشارکتشان در انقلاب چندان به رسمیت شناخته نشده و بهرهای از حقوق پایمال شده را نصیبشان نکرده بود آنان را مصمم میساخت تا برای دسترسی به زندگی درخور، به طلب این حقوق برخیزند. نوشتن به روزنامهها راهی برای حضور ملموس آنان در عرصه عمومی و دسترسی به فضاهای تازه بود. یکی از این زنان در نامهای نوشت که: «غیرت و حمیت لازمه نوع انسان است. فرق نمیکند مرد باشد یا زن!» گزافه نیست اگر بگوییم که نامههای زنان در این دوران در شمار صریحترین و بیپردهترین سخنان بودند. بهعنوان نمونه، در نامهای خطاب به مدیر حبلالمتین زنی ضمن اعتراض به اینکه نامه قبلیاش به موقع چاپ نشده است تهدید کرده بود که شکایتش را از راه دیگر به گوش مردم خواهد رساند:
... لایحهای که چند روز قبل به اسم زنی در اداره فرستاده شد که در روزنامه درج و دو سه روز قبل هم آمدند و مطالبه کردند که چرا درج نمیکنید، فرمودید یا شنبه یا یکشنبه. امروز دوشنبه است و ابدا ذکری در روزنامه نشده است. چرا معطلید؟ یا گمان میکنید زنها قابل نیستند یا اینکه حرف مرا کذب دانستید؟ گمان نمیکنم که در سر شما غیرت وطن باشد یا اینکه ما زنها در وطن خود حق حرف زدن نداریم. جدا به شما میگویم یا اینکه بهزودی بنویسید یا اگر نمینویسید حاضرم شبنامه کنم و در شهر پراکنده کنم و اسم شما را هم تا ابد لعن کنم...
ارسال نظر