ساختار تاریخی قانونمندی اروپایی، گذار از لویاتان به مشروطه
میان انقلاب مشروطه در فرانسه تا انقلاب مشروطه در ایران تقریبا صد سال فاصله وجود دارد. هر دو نیز یک سرانجام دارند؛ میلیتاریسم بناپارتی و رضاخانی. در این فاصله چه اتفاقاتی باید میافتاد که تاریخ به طرزی تراژیک تکرار نشود؟
فکر میکنم در جامعه ایران ما دچار یک جهش شدهایم؛ «جهش سیاسی»، از این مفهوم برای درونمایه یکی از کتابهایم به نام «سه روحانی دگراندیش» استفاده کردهام. اعتقاد من این است که جامعه اروپایی تقدیرتاریخی متفاوتی از ما داشته است، اگر به منطق تحول دولت در اروپا بازگردیم، بعد از فروپاشی امپراتوری روم و آغاز عصر اصلاحات مذهبی، میراث امپراتوری روم به دولت-ملتهای کوچک در اروپا تبدیل میشود که مبنای امروزین بسیاری از سرزمینها، دولتها و کشورهای مختلفی است که در اروپا هستند؛ این کشورها پیش از این بسیار کوچک بودند و بعد در یک دوره ۲۰۰ ساله که از آنها تحت عنوان حکومتهای مطلقه، در تاریخ اروپا تعبیر میشود بسیاری از مبانی گذار به دوره مدرن را فراهم کردند، چگونه؟
زمانی که دولت-ملتهای کوچک اروپایی شروع به دولتسازی و احیای سرزمینهای عمومی خودشان در یک پهنه جغرافیایی مشخص کردند، در اینجا بحثهای مذهبی تندی در کشاکش تاریخ اروپا صورت گرفت که منجر به جنگهای خونین مذهبی شد همچنین به دلیل درگیریهایی که این دولتهای کوچک با دولتهای دیگر و همسایههایشان داشتند، مجبور به ایجاد یک ساختار نظامی نیرومند شدند، بنابراین نخستین تغییر مهمی که در عصر دولتهای مطلقه ایجاد شد، «تشکیل یک ارتش نیرومند مجهز تحتالسلاح» بود، این در حالی است که وقتی ارتش نیرومند ایجاد میشود باید هزینههای گزاف آن را نیز در نظر گرفت و برای اینکه منابع مالی آن را تامین کنید باید روی ساختار اقتصادی و روندهای مالی آن قوانینی را وضع کنید، پس شروع به ساماندهی تحولات اقتصادی کردند که با رشد بورژوازی در غرب مصادف شد، چنانچه روند مالیاتگیری از طبقات اجتماعی پیشامدرن و حمایت از طبقات اجتماعی جدید آغاز شد.
برای اینکه این دولت-ملتها شکل بگیرند به یک نظام قضایی واحد نیاز داشت. آن زمان در تاریخ اروپا نظام قضایی واحدی وجود نداشت، چنانچه در کتاب «شهر در گذر زمان» ماکس وبر نشان داده شده است که هر شهر یک نظام حقوقی مستقل داشت که متفاوت از شهر دیگر بود و همه شهروندان براساس آن قانون به امور و اختلافاتشان رسیدگی میشد. در ادامه اقدامی که دولتهای مطلقه کردند این بود که یک نظام حقوقی واحد ایجاد کرده و همه اینها را تحت یک نظام حقوقی قرار دادند، بعد از آن کار دیگری که انجام شد این بود که یک نظام آموزشی واحد را ایجاد کردند. پیش از این زبان لاتین مورد استفاده بود اما با کنار رفتن زبان لاتین لهجههای محلی مطرح شد؛ بنابراین نیاز بود که یک زبان واحد مالی مورد استفاده و مرجعیت قرار گیرد.
در این برهه روشنفکران و نویسندگان کوشیدند که یک لهجه را بهعنوان لهجه مبنا قرار داده و براساس آن به نگارش مطالب بپردازند، مثلا ۸ تا ۱۲ درصد مردم فرانسه به لهجه پاریسی صحبت میکردند ولی پس از کوشش روشنفکران این لهجه بهعنوان مبنا در نظر گرفته شد.
بله، و تغییر مهم دیگری که صورت گرفت این بود که ساخت اجتماعی پیشامدرن دگرگون شد، یعنی ساختار جامعهای که مبتنی بر فئودالیزم و زمینداران بزرگ، شوالیه و قدرت روحانیت بود متلاشی شد و در برابر آن طبقات اجتماعی جدید مانند بورژوازی شکل گرفت.
همین طور است. طی ۲۰۰ سال حکمرانی حکومتهای مطلقه در تاریخ اروپا، آنها به یک هویت واحد ملی دست پیدا کردند که دارای یک سرزمین، نام، نظام آموزشی، نظام قضایی و نظام اقتصادی واحد بود و ساخت اجتماعی نیرومندی شکل گرفت که هابز از آن با عنوان «لویاتان» یاد میکند.
لویاتان یعنی یک دولت بسیار نیرومند مانند یک حیوان بسیار محیرالعقول که نمیتوان با آن درگیر شد، در واقع این حیوان نیرومند همان دولت است که همهجا، همزمان حضور دارد چون مبانیاش را فراهم کرده است، بنابراین وقتی که منابع پراکنده قدرت سیاسی در سراسر حکومت مطلقه به منابع متمرکز قدرت سیاسی تبدیل شد، منابع یکپارچه شدند و یک هویت واحد ملی هم بر آن اساس تشکیل شد، اینجا بود که روشنفکران اروپایی اقدام به انتقاد از ساخت حکومت مطلقه کردند و در اینجا بود که نظریه مشروطه، «مهمترین نظریه دموکراسیخواهی در جهان جدید» مطرح شد، هدف هم این بود که این قدرت یکپارچه و متمرکز دولت مطلقه که هابز از آن با عنوان لویاتان یاد کرده، باید تقسیم و توزیع میشد. بنابراین ایدههای متفکران اروپایی اعم از ژان ژاک روسو و مونتسکیو و.. مطرح میشود؛ بعد از این است که مشروطه شکل میگیرد. مشروطه بر مبانی توزیع و تقسیم دولت مطلقه استوار شد و برای همین هم در فرانسه پایدار باقی میماند.
یعنی شما بر این باور هستید که ما در ایران آن دوره تثبیت و گذار تاریخ اروپا را طی نکردیم و به همین دلیل وارد یک زمین سست و لرزانی شدیم و در این زمین خواستیم که بنای باشکوه مشروطه را بنا کنیم و به همین دلیل هم این بنای باشکوه قابلیت استقرار نداشت.
در واقع به دلیل اینکه ساخت سیاسی-اجتماعی ایران پیشامدرن اساسا یک ساخت پراکنده و غیرمتمرکز بود، این روند به سرانجام قدرتمندی نرسید. در این باره حکومت قاجار و پیش از آن را نگاه کنید؛ درست است که از نظر اندیشه سیاسی، پادشاه، مطلقه بود، نیرومند بود و هرکاری میتوانست انجام بدهد اما در عمل، خیلی از کارها را نمیتوانست انجام دهد به این دلیل که ایلات و عشایر، روحانیت، بازرگانان، دربار و خیلی از طبقات دیگر بخشی از نیروی او را گرفته بودند. در این ساختار پراکنده، پادشاه با یک ابزار و وسایلی اقدام به نزدیکی ساختهای گوناگون قدرت با یکدیگر میکرد، بنابراین قدرت سیاسی-اجتماعی ایران در دوره قاجار از نظر تئوریک و ساحت اندیشه میتوانست متمرکز باشد اما در عمل متمرکز نبود و پراکنده بود.
در مشروطه چه تحولی صورت گرفت؟ شعار اصلی مشروطه هم در اروپا و هم در ایران، «توزیع مجدد قدرت» بود، اما در این باره باید این را بهعنوان پیشنیاز این گزاره در نظر گرفت که تا زمانی که قدرت، متمرکز نشده است، پراکندگی در پراکندگی را ایجاد میکند.
ساخت اجتماعی پراکنده پیشامشروطه ایران در معرض پراکندگی مجدد مبتنی بر ساختهای مدرن مشروطه قرار گرفته و درون آن، نهادهای جدیدی ایجاد شد که این نهادهای جدید اعم از احزاب سیاسی، پارلمان، تفکیک قوا، کابینه، مطبوعات آزاد و دیگر گزینهها، ساخت پراکنده را مجددا پراکندهتر کردند و در این پراکندگی مضاعف امکان استقرار یک دولت مدرن وجود نداشت به این دلیل که ساختهای تعریف شدهای همچون «ارتش مجهز»، «نظام مالیاتی مجهز»، «نظام قضایی واحد»، «نظام آموزشی واحد» و نه اساسا «هویت ملی واحدی» وجود داشت؛ اقداماتی که دولتهای مطلقه در اروپا انجام داده بودند ولی در ایران به دلیل اینکه این اقدامات انجام نشده بود مستعد تنشها و بحرانهای ناشی از این وضعیت شد و مشروطه به کمال نرسید.
ارسال نظر