از سلطه موروثی تا سرنگونی
وابسته بودن همه امور و تصمیمات به شاه و مداخله او در همه امور حتی امور جزئی، ائتلاف طبقات علیه دولت او که بیانگر فراطبقهای بودن این دولت است، عدم اعتماد به نفس در شاه یاسلطان، برکناری و زندانی شدن مخالفان و قبول نکردن استعفا و درخواست برکناری از خدمت، قدرت از آن کسی بوده که با حاکم رابطه صمیمی و اطاعت داشته باشد و لزوما در مقامات رسمی نبوده است، شاه درآمد ملی و نفت را درآمد خود میدانست، جاسوسی و دروغپردازی و حسادت کارگزاران نسبت به هم برای نزدیکی به حاکم و رواج سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن (ستیز متوازن)، با هم بودن سلطنت و حکومت در وجود شاه و عدم اعتماد مخالفان به صداقت شاه که وی خواستار سلطنت است، فساد دولتی و اختلاس و رشوه در سیستم سیاسی اداری و نظامی رژیم، سانسور شدید و تشکیل نیروهای موازی در زمینه امور اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی، رقابت شدید بین کارگزاران برای نزدیکی به منبع اصلی قدرت، در امان نبودن هیچکس از دست نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، نظامی گری (بودجههای بیش از اندازه نظامی، حاکمیت نظامیان در سایر امور، نظامی بودن خود سلطان و اعتقاد سلطان به اهرم نظامی برای سرکوب مخالفان و حل اختلاف و مشکلات اساسی جامعه)، احزاب فرمایشی و دولتی، اعتقاد به سرسپردگی مردم و اطاعت منفعلانه آنها، تضعیف و نابودی و جلوگیری از شکلگیری طبقات و احزاب و انجمنها و گروهها (جامعه مدنی) حاکم بودن نظرات حاکم اصلی و ارادتمندان به مقامات بالاتر اداری و نه نظرات کارشناسان نظام اداری و سیاسی، نداشتن اختیارات و صلاحیتها و استقلال نظر کارگزاران حتی نخستوزیر و وزیران و فرماندهان عالی نظامی و حاکمیت سیاست و قدرت بر سایر امور اقتصادی، اداری ـ فرهنگی نظامی و وابسته بودن سیستم ارتقای کارگزاران به ارادت و سرسپردگی و اطاعت نسبت به حاکم و سلطان و نه لیاقت و شایستگی و تواناییهای اکتسابی.
ویژگیهای گفتمان سلطنت در دوره پهلوی دوم در این دوره به لحاظ تسلط گفتمان سلطنت با اتخاذ روشها و اندیشهها و پشتیبانی از گروههای خاص به ایجاد هویت اقدام میشد و در پی آن غیریتسازی هم صورت میگرفت یعنی بعضی از کردارها و گروهها و اندیشهها در زندگی سیاسی حذف میشوند. روشهای نظام پهلوی دوم برای ایجاد گفتمان بهطور خلاصه درپی میآید:
الف) باستانگرایی و آرمانگرایی در سلطنت: از یک طرف حکومت پهلوی ریشه سلطنت را به عهد هخامنشیان میرساند و از طرف دیگر از ویژگیهای شاه آرمانی برای توجیه مشروعیت استفاده میکرد.
- توجیه مذهبی سلطنت: شاه خود را نظر کرده خدا و امام زمان عج میدانست و هیچ وقت سلطنت خود را سکولار معرفی نمیکرد.
- هویتسازی زبانی: در این دوره زبانهای محلی برای آموزش یا استفاده در وسایل ارتباط جمعی مجاز نبود و در واقع زبان فارسی زبان خودی و زبانهای دیگر غیریتسازی میشد.
- تاکید بر نژاد آریایی: ایرانی و پهلویها را آریایی دانستن و سایر نژادها را غیردانستن و یکپارچهسازی نژادی و محکوم کردن گروههای دیگر ملی از قبیل اعراب و ترکان.
- شبهمدرنیسم: پذیرش مدرنیسم غربی در سیاست اعلامی و ایجاد نهادهای غربی از جمله هیات دولت، مجلس. احزاب و مطبوعات... بدون پذیرش وجه کارکرد دموکراتیکی آنها و وابستگی آنها به دولت.
-ناسیونالیسم: رژیم پهلوی القا میکرد ایرانیان مردمی آریایینژاد بوده که بزرگترین تمدنها را پیریزی کردهاند و با حمله و هجوم اعراب و مسلمانان و ترکان و مغولان و امپریالیسم اروپا از نظر مادی و معنوی دچار زوال شده است. ناسیونالیسم پهلوی بر ایران باستان، شکوه و جلال آن روزگاران و فرهنگ ایران باستان و شناسایی ارزشهای مثبت ایران تاکید داشت و براساس نظریه آلمانی ناسیونالیسم عمل میکرد و نه براساس نظریه فرانسوی.
با در نظر گرفتن وجهه ناسیونالیستی و شبه مدرنیسم رژیم پهلوی و ایدئولوژیک کردن آنها توسط رژیم، جامعه مدنی در ایران آسیبهای فراوان دید زیرا خرده بورژوازی (بازار و اصناف)، روحانیت و تشکلها و گروههای مذهبی، زبانها و فرهنگهای محلی و اقلیتهای قومی عشایر و قبایل، بهعنوان غیر، از زندگی سیاسی باید حذف میشدند یا اینکه با ایدئولوژی مسلط یکپارچه میشدند.
- غربگرایی و تفکر ذاتگرایانه: رژیم پهلوی غرب را از نظر ماهوی و خصوصیات ذاتی و باطنی شناخته بود که راه را بر شناخت خصوصیات تجربهگرایانه و عرضی بسته بود رژیم غرب را مایه سعادت و فلاح زندگانی میدانست.
- ناتاریخی: ناتاریخی به معنای حذف قسمتهایی از تاریخ، برجسته کردن بعضی از دورانهای تاریخی و تحقیر دوره خاصی از تاریخ، توقف در دوره خاص و معین کردن بعضی از حوادث بهعنوان نقاط عطف تاریخی. مفاهیم نژادگرایی، بیگانه ترسی، تفکرات ذاتگرایانه، هویتسازی و ناسیونالیسم خودشیفته باستانگرا، حکومت مرکزی قدرتمند یکپارچهساز و سلطانیسم عوامل موثر بر ناتاریخی بودن رژیم بودهاند.
- از مقالهای به قلم دکتر بهرام سرمست و دکتر محمداکبری